یادداشت روز : ادراك، از منظر حكمت و فلسفه (بخش دوم) ادراك، از منظر حكمت و فلسفه (بخش دوم)

در فلسفه جدید، ادراك به شعور شخص به احساس خود یا به مجموعه احساساتی كه از طریق حواس به دست می‏آید، اطلاق می‏شود.

1397/08/29
|
16:20

نویسنده : علی شالچیان

در فلسفه جدید، ادراك به شعور شخص به احساس خود یا به مجموعه احساساتى كه از طریق حواس به دست مى‏آید، اطلاق مى‏شود. به عبارت دیگر، ادراك عبارت است از آگاهى شخص نسبت به اشیای خارجى كه در عمل احساس مؤثر است و باز بازگرداندنِ صُوَر احساسات به اشیای خارجىِ مؤثر. به این ترتیب معناى ادراك غیر از احساس است.
صورت نفسانى كه هنگام تاثیرپذیریِ آلات حس در ذهن به وجود مى‏آید، شامل دو عنصر است: یكى عنصر حسى.(Affective) ، و دیگر عنصر عقلى (Intellectuelle)
وقتى جنبه حسى این صورتِ نفسانى لحاظ گردد، احساس نامیده مى‏شود و هنگامى كه جنبه عقلى آن در نظر باشد، ادراك نامیده مى‏شود. پس ادراك و احساس دو صورتِ ادراكى متفاوت نیستند، بلكه دو جنبه متفاوت از یك صورت ذهنى‏اند.
بعضى از فیلسوفان لفظ احساس را به این صورت ذهنى، به هر دو معنای آن اطلاق كرده‏اند. پس احساس در آن واحد یك حالت فعلى و انفعالى است. به این ترتیب، ادراك عبارت است از احساس توأم با حكم درباره آن احساس، مبنى بر اینكه این احساس ناشى از یك پدیده خارجى است.
بنابراین، ادراك به این معنا، چنانكه "توماس رید" مى‏گوید، ادراك شى‏ء خارجى است، و یا چنانكه "مِن دو بیران" مى‏گوید، احساس توأم با شعور و آگاهى است. در هر حال، ادراك مستلزم احساس است حال یا این ادراك به شعور و آگاهى نسبت به احساس اطلاق مى‏گردد كه در این صورت، ادراك حالت عقلى و احساس حالت انفعالى است، و یا اینكه احساس دلالت بر شعورى دارد كه شى‏ء مؤثر خارجى آن را در نفس ایجاد مى‏كند. در این صورت ادراك عبارت است از احساس توأم با این حكم كه: این احساس ناشى از یك مؤثر خارجى است. به عبارت دیگر، ادراك به این معنا عبارت از احساس توأم با كوشش در جهت آگاهى و انتباه است.
ادراك، همان طور كه با احساس متفاوت است، با عاطفه نیز متفاوت است؛ زیرا ادراك چنانكه گفته‏اند حالتى عقلى است؛ اما عاطفه حالتى وجدانى و انفعالى است. فرق ادراك و عاطفه را لایب نیتس به طور كامل بیان كرده است. وى گفته است:
"حالت موقتى كه با وجود كثرت آن، داراى وحدت است، چیزى نیست جز آنچه ادراك بسیط (perception) نامیده مى‏شود. این حالت را باید از ادراك مركب كه عبارت از خود آگاهى (Apperception) است، فرق گذاشت." ادراك بسیط در نظر لایب نیتس، عبارت از یك دگرگونی كه در جوهر فرد حادث مى‏شود و موجب وحدت و موجودیت جوهر فرد مى‏گردد و كثرت را در آن به وحدت تبدیل مى‏كند. اشتهاء (Appetition) عبارت از نیروى داخلى یا میلى است كه ادراكات را به وجود مى‏آورد، و ادراك مركب عبارت است از شعور و آگاهى به ادراكات بسیط. از همین رو است كه در نظر لایب نیتس، ادراك داراى درجاتى است كه بالاترین درجه آن، ادراك مركب (شعور) یا ادراك صریح و متمایز است، و پایین‏ترین درجه آن، ادراك مبهم و پیچیده است كه لایب نیتس آن را ادراك نامحسوس مى‏نامد.
در اصطلاح دكارت، ادراك به تمام فعالیت‏هاى عقل اطلاق مى‏گردد و در مقابل اراده و میل قرار دارد. دكارت گوید: "در ما دو نوع فكر وجود دارد: ادراك عقل، و فعل اراده" كلمه فكر نزد دكارت معنایى مى‏دهد كه ما امروز به صور و پدیده‏هاى ادراكى اطلاق مى‏كنیم.
لفظ ادراك، گاهى به معناى نیروى ادراك كننده و گاهى به معنى عمل ادراك، و گاهى به شعور و آگاهى كه نتیجه ادراك است، اطلاق مى‏گردد.
ادراك، یا ادراك خارجى است یا ادراك داخلى. مقصود از ادراك داخلى شعور یا آگاهى نفس به حال خویش است.
متأخرین، اصطلاح ادراكات حسى را فقط به معناى تمثل شى‏ء خارجى به كار مى‏برند. در این مورد مى‏گویند این ادراك فعلى است كه شخص ادراك كننده توسط آن، احساسات خود را تنظیم مى‏كند و آن ها را با تصورات و تذكرات، تأویل و تكمیل مى‏كند. سپس این تصورات را به چیزى كه بتواند در مقابل آنها قرار گیرد، نسبت مى‏دهد و در مورد آن حكم مى‏كند كه این شى‏ء خارجى است كه براى او شناخته شده و نزد او روشن و متمایز است.






دسترسی سریع