در فلسفه جدید، ادراك به شعور شخص به احساس خود یا به مجموعه احساساتی كه از طریق حواس به دست میآید، اطلاق میشود.
نویسنده : علی شالچیان
در فلسفه جدید، ادراك به شعور شخص به احساس خود یا به مجموعه احساساتى كه از طریق حواس به دست مىآید، اطلاق مىشود. به عبارت دیگر، ادراك عبارت است از آگاهى شخص نسبت به اشیای خارجى كه در عمل احساس مؤثر است و باز بازگرداندنِ صُوَر احساسات به اشیای خارجىِ مؤثر. به این ترتیب معناى ادراك غیر از احساس است.
صورت نفسانى كه هنگام تاثیرپذیریِ آلات حس در ذهن به وجود مىآید، شامل دو عنصر است: یكى عنصر حسى.(Affective) ، و دیگر عنصر عقلى (Intellectuelle)
وقتى جنبه حسى این صورتِ نفسانى لحاظ گردد، احساس نامیده مىشود و هنگامى كه جنبه عقلى آن در نظر باشد، ادراك نامیده مىشود. پس ادراك و احساس دو صورتِ ادراكى متفاوت نیستند، بلكه دو جنبه متفاوت از یك صورت ذهنىاند.
بعضى از فیلسوفان لفظ احساس را به این صورت ذهنى، به هر دو معنای آن اطلاق كردهاند. پس احساس در آن واحد یك حالت فعلى و انفعالى است. به این ترتیب، ادراك عبارت است از احساس توأم با حكم درباره آن احساس، مبنى بر اینكه این احساس ناشى از یك پدیده خارجى است.
بنابراین، ادراك به این معنا، چنانكه "توماس رید" مىگوید، ادراك شىء خارجى است، و یا چنانكه "مِن دو بیران" مىگوید، احساس توأم با شعور و آگاهى است. در هر حال، ادراك مستلزم احساس است حال یا این ادراك به شعور و آگاهى نسبت به احساس اطلاق مىگردد كه در این صورت، ادراك حالت عقلى و احساس حالت انفعالى است، و یا اینكه احساس دلالت بر شعورى دارد كه شىء مؤثر خارجى آن را در نفس ایجاد مىكند. در این صورت ادراك عبارت است از احساس توأم با این حكم كه: این احساس ناشى از یك مؤثر خارجى است. به عبارت دیگر، ادراك به این معنا عبارت از احساس توأم با كوشش در جهت آگاهى و انتباه است.
ادراك، همان طور كه با احساس متفاوت است، با عاطفه نیز متفاوت است؛ زیرا ادراك چنانكه گفتهاند حالتى عقلى است؛ اما عاطفه حالتى وجدانى و انفعالى است. فرق ادراك و عاطفه را لایب نیتس به طور كامل بیان كرده است. وى گفته است:
"حالت موقتى كه با وجود كثرت آن، داراى وحدت است، چیزى نیست جز آنچه ادراك بسیط (perception) نامیده مىشود. این حالت را باید از ادراك مركب كه عبارت از خود آگاهى (Apperception) است، فرق گذاشت." ادراك بسیط در نظر لایب نیتس، عبارت از یك دگرگونی كه در جوهر فرد حادث مىشود و موجب وحدت و موجودیت جوهر فرد مىگردد و كثرت را در آن به وحدت تبدیل مىكند. اشتهاء (Appetition) عبارت از نیروى داخلى یا میلى است كه ادراكات را به وجود مىآورد، و ادراك مركب عبارت است از شعور و آگاهى به ادراكات بسیط. از همین رو است كه در نظر لایب نیتس، ادراك داراى درجاتى است كه بالاترین درجه آن، ادراك مركب (شعور) یا ادراك صریح و متمایز است، و پایینترین درجه آن، ادراك مبهم و پیچیده است كه لایب نیتس آن را ادراك نامحسوس مىنامد.
در اصطلاح دكارت، ادراك به تمام فعالیتهاى عقل اطلاق مىگردد و در مقابل اراده و میل قرار دارد. دكارت گوید: "در ما دو نوع فكر وجود دارد: ادراك عقل، و فعل اراده" كلمه فكر نزد دكارت معنایى مىدهد كه ما امروز به صور و پدیدههاى ادراكى اطلاق مىكنیم.
لفظ ادراك، گاهى به معناى نیروى ادراك كننده و گاهى به معنى عمل ادراك، و گاهى به شعور و آگاهى كه نتیجه ادراك است، اطلاق مىگردد.
ادراك، یا ادراك خارجى است یا ادراك داخلى. مقصود از ادراك داخلى شعور یا آگاهى نفس به حال خویش است.
متأخرین، اصطلاح ادراكات حسى را فقط به معناى تمثل شىء خارجى به كار مىبرند. در این مورد مىگویند این ادراك فعلى است كه شخص ادراك كننده توسط آن، احساسات خود را تنظیم مىكند و آن ها را با تصورات و تذكرات، تأویل و تكمیل مىكند. سپس این تصورات را به چیزى كه بتواند در مقابل آنها قرار گیرد، نسبت مىدهد و در مورد آن حكم مىكند كه این شىء خارجى است كه براى او شناخته شده و نزد او روشن و متمایز است.