یادداشت روز : زبان فارسی و حفظ آن زبان فارسی

زبان فارسی جای بگو مگوی بسیار دارد . این دو نقل قول را ببینید كه چندان هم با یكدیگر سازگار نیست !

1397/08/21
|
14:49

نویسنده: باقر خلیلی

در همایش « چكاد سخن » ویژه بزرگداشت حكیم ابوالقاسم فردوسی ، ابوالفضل خطیبی عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی گفت : « دربارۀ شاهنامه گفته اند كه فردوسی زبان فارسی را زنده كرد ، این سخن هنگامی درست است كه زبان فارسی مرده و نابود شده باشد !
همۀ شاهكارهای ادبی دنیا حتی شاهنامه برای خلق شدن به بستر فرهنگی نیاز داشتند ، بنابراین به عصر فردوسی كه نگاه می كنیم ، می بینیم كه در دوران فردوسی زبان فارسی در اوج بوده است .
پیش از شاهنامه فردوسی شاهنامه های دیگری هم بود اما با آمدن شاهنامۀ فردوسی آن ها به سایه رانده شد . اصولاً پس از رودكی ذائقه ایرانیان در زبان فارسی تغییر كرد .
شاهنامه به عنوان شاهكار فردوسی موجب بالندگی زبان فارسی شد و می گویند كه اگر فردوسی نبود ، ایران هم نبود كه این سخن درست است چون نبوغ فردوسی در انتخاب كتابی بود كه آن را به نظم كشید .
شاهنامه كتابی است كه در آن یكپارچگی سیاسی ، یكپارچگی جغرافیایی و یكپارچگی در روایات رعایت شده است .
متأسفانه در برنامه ای تلویزیونی گفته اند كه در شاهنامه نژاد پرستی شده است كه این حرفی آزار دهنده است، چون شاهنامه پیش از پیدایش اصل جهانی شدن ، جهانی شده بود و اساسأ شاهنامه جایی برای نژاد پرستی ندارد .
شاعری تاجیكی دربارۀ شاهنامه می گوید كه شاهنامه یك وطن است و حرف درستی است ، زیرا شاهنامه در زمانی كه ایرانشهری وجود نداشت هویت آن را حفظ كرد و در واقع هویت ایرانی در ادبیات شكل گرفته است .
آنچه موجب جاودانه شدن شاهنامه شده است زبان شاهنامه است نه محتوای آن »
خواندن این مطلب و سنجیدن آن با سخن خطیبی هم بد نیست :
« روزی از محمّد حسنین هیكل نویسندۀ مشهور مصری پرسیدند كه چرا شما مصریان با آن پیشینۀ درخشان فرهنگی ، عرب زبان شدید ؟
گفت : برای این كه فردوسی نداشتیم ! »
ما هم اگر فردوسی را نمی داشتیم امروز همانند مردمان مصر و سوریه و اردن و فلسطین و عراق و حبشه و بسیاری از مردمان دیگر عرب زبان می شدیم ، هیچ یك از این ها عرب نبودند ، زور شمشیر و نداشتن فردوسی آنان را عرب زبان كرد ، اما ما عرب زبان نشدیم نه برای این كه شمشیری در كار نبود ، و نه برای این كه به گناه فارسی گویی زبان را از دهان بیرون نمی كشیدند كه می كشیدند ، تنها برای این كه ما فردوسی را داشتیم و دیگران نداشتند
جهان كرده ام از سخن چون بهشت
ازین بیش تخم سخن كس نكشت
بناهای آباد گردد خراب
ز باران و از تابش آفتاب
پی افكندم از نظم ، كاخی بلند
كه از باد و باران نیابد گزند
نمیرم ازین پس ، كه من زنده ام
كه تخم سخن را پراكنده ام

دسترسی سریع