یكی از القاب مشهور حضرت " عالم آل محمد " است . این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان میباشد.جلسات مناظره متعددی كه امام با دانشمندان بزرگ عصر خویش, بویژه علمای ادیان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمد
حضرت رضا (علیه السلام ) در یازدهم ذیقعدهالحرام سال 148 هجری در مدینه منوره دیده به جهان گشودند.
یكی از القاب مشهور حضرت " عالم آل محمد " است . این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان میباشد.جلسات مناظره متعددی كه امام با دانشمندان بزرگ عصر خویش, بویژه علمای ادیان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمد دلیل كوچكی براین سخن است، كه قسمتی از این مناظرات در بخش " جنبه علمی امام " آمده است. این توانایی و برتری امام, در تسلط بر علوم یكی از دلایل امامت ایشان میباشد و با تأمل در سخنان امام در این مناظرات, كاملاً این مطلب روشن میگردد كه این علوم جز از یك منبع وابسته به الهام و وحی نمیتواند سرچشمه گرفته باشد.
حضرت رضا (علیه السلام) تا قبل از هجرت به مرو در مدینه زادگاهشان، ساكن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاك رسول خدا و اجداد طاهرینشان به هدایت مردم و تبیین معارف دینی و سیره نبوی می پرداختنند.
مدت امامت امام هشتم در حدود بیست سال بود كه میتوان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم كرد :
1- ده سال اول امامت آن حضرت، كه همزمان بود با زمامداری هارون.
2- پنج سال بعد از آن كه مقارن با خلافت امین بود.
3- پنج سال آخر امامت آن بزرگوار كه مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامی آن روز بود.
مدتی از روزگار زندگانی امام رضا (علیه السلام ) همزمان با خلافت هارون الرشید بود. در این زمان است كه مصیبت دردناك شهادت پدر بزرگوارشان و دیگر مصیبتهای اسفبار برای علویان ( سادات و نوادگان امیرالمؤمنین) واقع شده است. در آن زمان كوششهای فراوانی در تحریك هارون برای كشتن امام رضا (علیه السلام ) میشد تا آنجا كه در نهایت هارون تصمیم بر قتل امام گرفت؛ اما فرصت نیافت نقشه خود را عملی كند. بعد از وفات هارون فرزندش امین به خلافت رسید. در این زمان به علت مرگ هارون ضعف و تزلزل بر حكومت سایه افكنده بود و این تزلزل و غرق بودن امین درفساد و تباهی باعث شده بود كه او و دستگاه حكومت, از توجه به سوی امام و پیگیری امر ایشان بازمانند. از این رو میتوانیم این دوره را در زندگی امام دوران آرامش بنامیم.
اما سرانجام مأمون عباسی توانست برادر خود امین را شكست داده و اورابه قتل برساند و لباس قدرت را به تن نماید و توانسته بود با سركوب شورشیان فرمان خود را در اطراف واكناف مملكت اسلامی جاری كند. وی حكومت ایالت عراق را به یكی از عمال خویش واگذار كرده بود و خود در مرو اقامت گزید و فضل بن سهل را كه مردی بسیار سیاستمدار بود ، وزیر و مشاور خویش قرار داد. اما خطری كه حكومت او را تهدید میكردعلویان بودند كه بعد از قرنی تحمل شكنجه وقتل و غارت, اكنون با استفاده از فرصت دودستگی در خلافت هر یك به عناوین مختلف در خفا و آشكار علم مخالفت با مأمون را برافراشته و خواهان براندازی حكومت عباسی بودند؛ به علاوه آنان در جلب توجه افكار عمومی مسلمین به سوی خود ، و كسب حمایت آنها موفق گردیده بودند و دلیل آشكاربر این مدعا این است كه هر جا علویان بر ضد حكومت عباسیان قیام و شورش می كردند, انبوه مردم از هر طبقه دعوت آنان را اجابت كرده و به یاری آنها بر میخواستندو این ،بر اثر ستمها وناروائیها وانواع شكنجههای دردناكی بود كه مردم و بخصوص علویان از دستگاه حكومت عباسی دیده بودند. ا زاین رو مأمون درصدد بر آمده بود تاموجبات برخورد با علویان را برطرف كند. بویژه كه او تصمیم داشت تشنجات و بحرانهایی را كه موجب ضعف حكومت او شده بود از میان بردارد و برای استقرار پایههای قدرت خود ، محیط را امن و آرام سازد. لذا با مشورت وزیر خود فضلبنسهل تصمیم گرفت تا دست به خدعهای بزند. او تصمیم گرفت تا خلافت را به امام پیشنهاد دهد وخود از خلافت به نفع امام كناره گیری كند, زیرا حساب میكرد نتیجه از دو حال بیرون نیست ، یا امام میپذیرد و یا نمیپذیرد و در هر دو حال برای خوداو و خلافت عباسیان، پیروزی است. زیرا اگر بپذیرد ناگزیر, بنابر شرطی كه مأمون قرار میداد ولایت عهدی آن حضرت را خواهد داشت و همین امر مشروعیت خلافت او را پس از امام نزد تمامی گروهها و فرقههای مسلمانان تضمین میكرد. بدیهی است برای مأمون آسان بود در مقام ولایتعهدی بدون این كه كسی آگاه شود، امام را از میان بردارد تا حكومت به صورت شرعی و قانونی به او بازگردد. در این صورت علویان با خوشنودی به حكومت مینگریستند و شیعیان خلافت او را شرعی تلقی میكردند و او را به عنوان جانشین امام می پذیرفتند.ازطرف دیگر چون مردم حكومت را مورد تاییدامام می دانستند لذا قیامهایی كه برضدحكومت می شد جاذبه و مشروعیت خود را از دست میداد.
او میاندیشید اگر امام خلافت را نپذیرد ایِشان را به اجبار ولیعهد خودمی كند كه دراینصورت بازهم خلافت وحكومت او درمیا ن مردم و شیعیان توجیه می گردد ودیگر اعتراضات وشورشهایی كه به بهانه غصب خلافت وستم, توسط عباسیان انجام می گرفت دلیل وتوجیه خودراازدست می دادوبااستقبال مردم ودوستداران امام مواجه نمی شد. ازطرفی اومی توانست امام را نزد خود ساكن كند و از نزدیك مراقب رفتار امام و پیروانش باشد و هر حركتی از سوی امام و شیعیان ایشان را سركوب كند. همچنین اوگمان می كردكه ازطرف دیگر شیعیان و پیروان امام ، ایشان را به خاطر نپذیرفتن خلافت در معرض سئوال و انتقاد قرار خواهند دادوامام جایگاه خودرادرمیان دوستدارانش ازدست می دهد.
مأمون برای عملی كردن اهداف ذكر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدینه, خدمت حضرت رضا (علیه السلام ) فرستاد تا حضرت را به اجبار به سوی خراسان روانه كنند. همچنین دستور داد حضرتش را از راهی كه كمتر با شیعیان برخورد داشته باشد, بیاورند. مسیر اصلی در آن زمان راه كوفه ، جبل ، كرمانشاه و قم بوده است كه نقاط شیعهنشین و مراكز قدرت شیعیان بود. مأمون احتمال میداد كه ممكن است شیعیان با مشاهده امام در میان خود به شور و هیجان آیند و مانع حركت ایشان شوند و بخواهند آن حضرت را در میان خود نگه دارند كه در این صورت مشكلات حكومت چند برابر میشد. لذا امام را از مسیر بصره ، اهواز و فارس به سوی مرو حركت داد.ماموران او نیزپیوسته حضرت رازیر نظر داشتندواعمال امام رابه او گزارش می دادند.
امام رضا(ع) پس از هفده سال سكونت در مدینه و تبلیغ دین و ارشاد مردم، با نقشه و حیلۀ مأمون عباسی، راه خراسان را در پیش گرفت. آن حضرت پس از قبول اجباری ولایت عهدی مأمون و گذشت سه سال، در 55 سالگی به دست مأمون خلیفه عباسی به شهادت رسید.