فلوطین قائل به نظریه فیض یا همان صدور است. از نظر فلوطین، وجودات و پدیده های هستی پرتوهایی از مبدأ هستند، در حالی كه خود آن مبدأ دگرگون ناشده باقی میماند؛ مانند پرتوهای خورشید كه پیوسته از آن سرچشمه میگیرد،
نویسنده : علی شالچیان
فلوطین قائل به نظریه فیض یا همان صدور است. از نظر فلوطین، وجودات و پدیده های هستی پرتوهایی از مبدأ هستند، در حالی كه خود آن مبدأ دگرگون ناشده باقی میماند؛ مانند پرتوهای خورشید كه پیوسته از آن سرچشمه میگیرد، در حالی كه خودش بیدگرگونی باقی میماند.
درك فلسفه فلوطین و همچنین فلسفه اسلامى، كه مبانى خود را بر آن قرار داده است، بدون درك نظریه او در مورد ساختمان عالم محسوس میسر نیست. بنا بر فلسفه فلوطین، زمین در مركز عالم است، و آسمان عبارت است از افلاكى متحد المركز، كه دورترین آن ها فلك ثوابت است و هریك از افلاك بعدى، حامل یكى از سیارات است. این جهانِ محدود، ازلى و فناناپذیر است؛ آسمانى است كه موجودى است صاحب نفس زمینى است كه مرده نیست. در آن است همه جانداران كه آن ها را در اینجا زمینى گوییم، و در آن است همه نباتات زنده و دریا و آن آبى است كلى، كه فیض و حیاتش جاوید است. هوا نیز جزئى از اجزاء این عالم تصور شده است.
از نظر فلوطین، بالاترین مقام، مقام احدیت است كه از آن عقل فایض شود، و از عقل نیز نفس حاصل می شود. هر مرتبه اى از این مراتب، همه كائنات را در بر دارد. در احدیت، همه چیز هست؛ اما بدون تمییز.
عقل، حاوى همه موجودات است؛ ولى در عین تمییز، متحد است؛ به گونه ای كه هر موجودی بالقوه محتوى دیگر كائنات است. اما در نفس، این كائنات متمایز و مشخص اند، و چون به عالم محسوس رسند جدا و پراكنده شوند."
اكنون این پرسش مطرح می شود كه چگونه ممكن است كثرت از وحدت صادر شود؟ و چرا احدیت خواست كه از عزلت و تنهایى خود بیرون آید؟
این دو سؤال از آغاز با اندیشه فلسفى همراه بوده است. برمانیدس كثرت را نفى كرد، اما فلوطین-ضمن تشبیهات مشهور خویش-چنین پاسخ مى دهد:
"اگر بعد از احدیت، هستی دیگرى وجود دارد این هستی چگونه از آن صادر شد؟ باید دانست كه آنچه از احدیت صادر شد، به منزله شعاعى است كه در عین سكون مبدأ، از آن تابیده است؛ همچنان كه نور تابنده ای از خورشیدِ ساكن مى تابد. همه كائنات، چون وجود یابند، در پیرامون آن ها و از جوهرشان حقیقتى به خارج پراكنده می شود، كه این حقیقت، به منزله صورت اشیایى است كه از آن ها صادر مى شود."
فلوطین در جایی دیگر می گوید: چون موجودی به كمال خود برسد، بزاید؛ زیرا او طاقت آن را ندارد كه در ذات خود باقى ماند، پس موجود دیگرى پدید می آورد همان طور كه از آتش گرمى زاید و از برف سردى. بنابراین، چگونه وجود كاملى، كه همان خیر است، مى تواند در ذات خود ساكن باشد؟
بدین طریق، احدیت در فلسفه فلوطین، به صورتِ "قوه همه اشیاء" بدون آنكه هیچ یك از اشیاء باشد، ظاهر مى شود و عقل كه از اَحَدیّت فایض مى شود، چون مبدأ خود را تعقل مى كند، بارور مى شود، و مرتبه مادون خود را پدید مى آورد. این است مبدأ نظریه اى كه فارابى فلسفه خود را بر آن پى ریزى كرده است.