داستان فرهنگ : برتری اثر چارلز كلارك «برتری»

نوردن در پاسخ این سوال گفت: "آقایان، رك و راست بگویم كه من در موفقیت چنین كاری تردید دارم. جنگ افزار‌های موجود ما عملا به آخر خط رسیده اند، ‏نمی خواهم از كسی كه پیش از من در این مقام انجام وظیفه میكرده است....

1397/02/10
|
17:29

درباره نویسنده : سِر آرتور چارلز كلارك معروف به آرتور سی. كلارك، نویسنده، مخترع و دانشمند بریتانیایی است. در نوجوانی موشك‌های دست‌ساز می‌ساخت و آن‌ها را در مزرعه مادرش به هوا می‌فرستاد.
پدر آرتور زمانی كه او سیزده سال داشت، از دنیا رفت. مرگ وی ناشی از عوارض طولانی مدت حاصل از مجاورت با گازهای شیمیایی در جنگ جهانی اول بود. كلارك می‌گوید: ادبیات نقش آموزشی را ایفا می‌كند، و هیچ‌یك از آثار ادبی به اندازه آثار علمی نمی‌تواند توده وسیع مردم را با دانش نوین بشری آشنا كند.
داستان كوتاه «برتری» اثری از این نویسنده را در زیر می خوانید .
در ابتدای این اقرار، كه آزادانه و به میل خودم صورت می‌گیرد، دلم می‌خواهد این نكته را كاملا روشن كنم كه من به هیچ وجه نه قصد برانگیختن احساس همدردی دیگران را دارم و نه توقع كوچكترین تخفیفی در رای صادره از سوی دادگاه. من ‏فقط به خاطر تكذیب برخی گزارش‌های نادرست كه از رادیو زندان پخش شده است، و یا گزارش‌هایی كه در روزنامه ‌هایی كه به من اجازه مطالعه آن‌ها را داده اند آمده است، این مطالب را بیان می‌كنم. این گزارش‌ها تصویر كاملا نادرستی از علت واقعی شكست ما ارائه می‌دهد و من، یعنی فرمانده نیرو‌های مسلحِ هم نژادانم، به هنگام پایان یافتن عملیات نظامی، وظیفه خود می‌دانم علیه چنین افترا‌هایی كه به افراد زیردست من زده میشود اعتراض كنم. به علاوه امیدوارم این اقرار، علت آنچه را كه تاكنون دو بار از دادگاه تقاضا كرده ام و دلیلی هم بر رد آن نمی‌بینم، تشریح كند.
اما شكست ما دلیل بسیار ساده ای داشت. با وجود آنچه تاكنون اظهار شده است، علت شكست ما فقدان شجاعت افراد یا ‏نقص فنی نبردناو‌های جنگی ما نبود. ما تنها به یك دلیل شكست خوردیم: پایین بودن سطح دانش دشمنانمان. بله تكرار می‌كنم: پایین بودن سطح دانش دشمنانمان.
‏وقتی جنگ درگرفت، ما تردیدی در پیروزی ن‌هایی خود نداشتیم. ناوگان نبردناو‌های ما و هم پیمانان ما، چه از نظر تعداد و چه از نظر تجهیزات، بر كشتی ‌هایی جنگی كه دشمن علیه مان به كار می‌گرفت، دم به دم فزونی می‌یافت و تقریبا در تمام رشته ‌های علوم نظامی بر آن‌ها برتری داشتیم. ما مطمئن بودیم كه قادر به حفظ این برتری هستیم. افسوس كه بیش از حد خوشبین بودیم.
در آغاز جنگ، جنگ افزار‌های عمده‌ی ما اژدر‌های هدف یاب دور برد، آذرخش افكن‌های قابل هدایت و انواع گوناگون از "پرتو‌های كلایدن" بودند. تمام یگان‌های ناوگان فضایی ما به این جنگ افزار مجهز بود و ‏گرچه د‏شمن، جنگ افزار مشابهی در اختیار داشت، اما چنان كه باید و شاید قادر به استفاده از آن نبود. از این‌ها گذشته ما، ‏سازمان تحقیقات جنگی بسیار بزرگتری نیز داشتیم و بدین ترتیب نباید شكست می‌خوردیم.
‏عملیات جنگی تا "نبرد پنج خورشید" طبق نقشه پیش رفت. البته این نبرد را هم ما بردیم، اما دشمن نشان داد از آنچه ما برآورد كرده بودیم، قوی تر است. این نبرد ثابت كرد پیروزی ممكن است سخت تر و دورتر از آن باشد كه ما در ابتدا تصور كرده بودیم. بنابراین از فرهاندهان آرتش خواسته شده تا در جلسه ای، راهبرد آینده اداره جنگ را به بحث و تبادل نظر بگذراند. یكی از كسانی كه برای اولین بار در گردهمایی ‌های ما شركت می‌كرد "پروفسور آرتشبد نوردن"، رئیس جدید ستاد پژوهش بود. او به ‏تازگی و پس از مرگ "مالوار" بزرگترین دانشمند ما، به این مقام برگزیده شده بود.
‏رهبری مالوار، بیش از هر عامل دیگری، موجب كارایی و توان جنگ افزار‌های ما بود. از دست رفتن او ضربه شدیدی به ما زد و هر چند بسیاری از ما انتخاب دانشمندی نظریه پرداز را برای احراز چنین مقام حیاتی و حساس مورد بحث قرار دادیم، هیچ كس شكی در زیركی و استعداد فوق العاده جانشینی او نداشت. با این همه، ما زیر سلطه‌ی او در آمده بودیم.
‏من تاثیری را كه نوردن در آن گردهمایی برجای گذاشت به خوبی به خاطر دارم. مشاوران نظامی نگران شدند و طبق معمول برای كمك به دانشمندان روی آوردند. آن‌ها می‌پرسیدند آیا برای افزایش باز هم بیشتر موفقیت هایمان می‌توانیم جنگ افزار‌های بیشتری تولید كنیم؟ پاسخ نوردن كاملا غیرمنتظره بود. چنین پرسش‌هایی اغلب از مالوار هم می‌شد و او، هر چه كه می‌خواستیم انجام می‌داد.
‏نوردن در پاسخ این سوال گفت: "آقایان، رك و راست بگویم كه من در موفقیت چنین كاری تردید دارم. جنگ افزار‌های موجود ما عملا به آخر خط رسیده اند، ‏نمی خواهم از كسی كه پیش از من در این مقام انجام وظیفه میكرده است یا از كار‌های برجسته ای كه بخش پژوهش، در مدت چند نسل اخیر كرده است، انتقاد كنم، اما هیچ می‌دانید كه در این یك قرن، هیچ تغییر بنیادی در تجهیزات ما صورت نگرفته است؟ ‏این مطلب متاسفانه نتیجه محافظه كاریِ سنتی ما بوده است. مدتهاست بخش تحقیقات به جای توسعه افزار‌های جنگی نو، به تكمیل جنگ افزار‌های كهنه پرداخته است. جای خوشبختی است كه مخالفان ما خردمند و هوشیار نبوده اند، اما تضمینی هم وجود ندارد كه این وضع همیشه همینطور بماند".
حرف‌های نوردن همان گونه ‏كه انتظار داشت، تاثیر نگران كننده ای بر ‏جمع گذاشت. او درست به هدف زده بود.
- "آنچه ما احتیاج داریم جنگ افزار‌های جدید است. افزار‌های كاملا متفاوت با آنچه تاكنون به كار گرفته شده است. ما می‌توانیم چنین جنگ افزار‌هایی را بسازیم كه البته زمان می‌خواهد، با این حال به واسطه‌ی مسئولیتی كه من به عهده دارم، گروهی از افراد جوان را جانشین دانشمندان سالخورده كرده ام و دامنه پژوهش را به حوزه ‌های كشف نشده فراوانی كه امیدواركننده هستند كشانده ام. به اعتقاد من به زودی شاهد دگرگونی وسیعی در جنگ خواهیم بود. ‏همگی دچار شگفتی شده بودیم. در حرف‌های نوردن حالت گزافه گویانه ای احساس می‌شد كه ما را نسبت به ادعا‌های او دچار تردید می‌كرد. در آن لحظه نمی‌دانستیم او تا چیزی را در آزمایشگاهش تقریبا كامل نكرده باشد، از آن حرف نمی‌زند. بله در "آزمایشگاه".
‏نوردن كمتر از یك ماه بود نظرش را با نمایش "اسفر آوانی هیلیشن"، كه هدف را در كره ای به شعاع چندصد متر كاملا نابود می‌كرد، به اثبات رساند. ما چنان شیفته قدرت جنگ افزار جدید شده بودیم كه حاضر شدیم كاستی اساسی آن، یعنی این حقیقت كه این اسلحه به هنگام استفاده باعث نابودی دستگاه شلیك كننده اش می‌شود، را نادیده بگیریم.
‏این نكته به این معنی بود كه این جنگ افزار را نمی‌توانستیم در ناو‌های جنگیمان مستقر كنیم و باید آن را در موشك‌های هدایت شونده به كار بگیریم. بدین ترتیب برنامه وسیعی برای دگرگونی در تمام اژدر‌های هدایت شونده تدارك دیده شد و به ناچار تمام حمله ‌هایی را هم كه در نظر داشتیم، به تعویق انداختیم.
‏اكنون می‌فهمم كه این نخستین اشتباه ما بود. من هنوز هم فكر می‌كنم این اشتباهی طبیعی بود، چرا كه در آن لحظه تصور می‌كردیم تمام جنگ افزار‌های موجود، یك شبه كهنه و بی استفاده شده است و تفاوتی با جنگ افزار‌های جوامع بدوی ندارد. آنچه ما به آن توجه نمی‌كردیم، بزرگی كاری كه قصد انجامش را داشتیم و طول زمانی كه افزار‌های جنگی دگرگون كننده را به صحنه نبرد می‌فرستاد، بود. حدود ‏یكصد سال می‌شد كه چنین چیزی رخ نداه بود و ما هیچ تجربه ای در این زمینه نداشتیم.
‏مسئله‌ی تغییر نبردناو‌ها در عمل، پیچیده تر از آن بود كه انتظار می‌رفت. از آنجا كه نمونه استاندارد اژدر‌ها خیلی كوچك بود، باید نوع جدیدی طراحی شود و این به آن معنی بود كه فقط ناو‌های بزرگتر ‏قادر به حمل این جنگ افزار بودند، ولی ما آماده بودیم تا این جریمه را هم بپذیریم. پس از شش ماه، واحد‌های سنگین ناوگان فضایی ما به "اسفر" مجهز شدند. مانور‌های آموزشی و آزمایش‌های گوناگون رضایت بخش بود و ما آماده می‌شدیم تا ‏دست به عمل بزنیم. حالا دیگر "نوردن" معمار پیروزی تلقی می‌شد و كم و بیش نوید جنگ افزار‌های دیدنی تر را هم می‌داد.
‏آنگاه دو حادثه روی داد. یكی از نبردناو‌های ما در پروازی آموزشی كاملا ناپدید شد و تحقیقات نشان داد كه در شرایط مشخصی، رادار دوربرد ناو می‌تواند "اسفر" را بی درنگ پس از پرتاب، به كار بیندارد و در نتیجه خود ناو در بُرد آن قرار گرفته و نابود شود. تغییری كه برای ‏رفع این كاستی صورت می‌گرفت، كوچك بود. با این حال حدود یك ماه دیگر عملیات را به تعویق انداخت و موجب دلخوری بین نظامیان و دانشمندان شد. ما تازه آماده عملیات می‌شدیم كه "نوردن" اعلام كرد شعاع تاثیر "اسفر" ده برابر افزایش یافته است و بدین ترتیب بخت نابودی دشمن هزار بار بیشتر شده است.
بنابراین تغییرات همه جانبه دوباره از سر گرفته شد. با این حال همه قبول داشتند كه چنین تاخیری نتایج ارزشمندی به همراه خواهد داشت. در این گیر و دار، دشمن از توقف عملیات جنگی ما جسارت یافته و به حمله‌ی سختی دست زده بود. به دلیل عدم ‏ارسال اژدر به ناوگان جنگی، همگی آن‌ها دچار كمبود ساز و برگ شدند و به ناچار عقب نشینی كردند. بدین ترتیب ما منظومه ‌های "گیرین" و "فلورانس"و دژ سیاره ای "رامسندرون" را از دست دادیم.
‏این ضربه دردناكی بود؛ اما چندان جدی نبود. ما تردیدی نداشتیم كه در آینده نزدیك و به محض آماده شدن جنگ افزار جدید می‌توانیم به وضعیت قبلی برگردیم.
‏با این همه فقط بخشی از این امید‌ها برآورده شد. وقتی تاخت و تاز را از سر گرفتیم، برخلاف نقشه هایمان، ناچار شدیم از تعداد كمتری "اسفر" استفاده كنیم و این اولین دلیل موفقیت محدود ما بود. اما دلیل دوم بسیار جدی تر بود.
‏در حالی كه ما با این جنگ افزار مقاومت ناپذیر در حال تجهیز ناو‌های بیشتری بودیم، دشمن با حرارت مشغول تولید جنگ افزار ‏بود. ناو‌ها و ساز و برگ جنگی دشمن، همگی ‏قدیمی بودند، اما اكنون دیگر تعداد آن‌ها از تعداد ناو‌های ما بسیار بیشتر شده بود. وقتی عملیات را از سرگرفتیم، متوجه شدیم كه نسبت ناو‌های آن‌ها به ناو‌های ما صد در صد بیشتر از آن چیزی است كه ‏می پنداشتیم و همین باعث سرگردانی جنگ افزار‌های خودكار ما می‌شد. خسارات ‏دشمن همچنان بالا بود، چرا كه وقتی اسفر به هدفی می‌رسید، نابودی آن مسلم بود اما برخلاف انتظارِ ما، تعادلی در تعداد ناو‌ها به وجود نیامد. ‏از این گذشته، مادامی كه ناوگان‌های ‏اصلی درگیر بودند، دشمن حمله سختی را تدارك دید و منظومه ‌های كم محافظ تر "اریستون، دورانوس، كارمیندورا و فارانیدون" را پس گرفت. بدین ترتیب ما با تهدیدی مواجه شدیم كه فقط پنجاه ‏سال نوری از سیاره ‌های محل سكونت ما فاصله داشت.
‏در گردهمایی بعدی فرماندهان ارشد آرتش، انتقادات و اتهامات بسیاری مطرح شد. بیشتر این شكایات متوجه نوردن بود و "كیهان سالار تاگزاریس" فرمانده ‏كل آرتش، تقصیر را به گردن جنگ افزار غیرقابل مقاومتی كه اكنون وضع ما را به روشنی از قبل هم ناگوارتر كرده ‏بود، انداخت. ‏با این همه نوردن ادعا می‌كرد باید به ساختن ناو‌ها ادامه بدهیم تا مانع از دست دادن برتری عددی خود بر دشمن شویم.
‏اما خود نوردن هم عصبانی بود و ستاد فضایی را، سَنبَل كارهایِ حق ناشناس خواند. اما به جرئت می‌توانم بگویم كه او نیز، مثل همه‌ی ما از این چرخش غیرمنتظره‌ی اوضاع نگران بود. نوردن یادآور شد كه شاید راه ‏سریعی برای بهبود اوضاع وجود داشته باشد. اكنون می‌دانیم كه بخش پژوهش سال‌ها روی "بتل آنالایزر" كار كرده بود، اما این خبر در آن لحظه كاملا تازه بود و ما با اطلاع از آن سر از پا نمی‌شناختیم. به علاوه استدلال نوردن بسیار فریبنده ‏بود. او می‌گفت: "اگر كارایی ما دو یا سه برابر باشد چه اهمیتی دارد كه دشمن دو برابر ما ناو جنگی داشته باشد؟ حدود چندین دهه عامل محدود كننده جنگ، نه تنها مكانیكی بلكه بیولوژیكی بوده ‏است؛ ‏هماهنگی با تغییرات سریع و پیچیدگی‌های ‏نبرد در فضای سه بعدی، برای مغز یك نفر ‏یا مغز‌های یك گروه روز به روز مشكل تر شده بود. ریاضیدان‌های نوردن برخی از ‏درگیری‌های كلاسیك گذشته را تجزیه و تحلیل كرده و نشان داده بودند كه ما اغلب، حتی به هنگام پیروزی، كمتر از نصف توانایی ممكنِ یگان ‌های نظامی خود را به كار گرفته بودیم.
‏"بتل آنالایزر" تمام این مسائل را با جایگزینی ماشین حساب‌های الكترونیكی به جای كاركنان عملیاتی حل میكرد. از نظر تئوری فكر تازه ای نبود. اما تا آن لحظه جز رویایی دست نیافتنی چیز دیگری نبود.
‏بسیاری از ما هنوز آن را رویا می‌دانستیم، اما پس از چندین نبرد نمایشی پیچیده به هر ‏حال متقاعد شدیم. تصمیم گرفتیم آنالایزر ‏را در چهار فروند از بزرگترین نبردناوهایمان ‏مستقر كنیم تا هر یك از ناوگان‌های اصلی به یكی از آن‌ها مجهز باشد. در این مرحله ‏بود كه مشكل شروع شد. گرچه ما مدتی از آن بی خبر بودیم. آنالایزر نزدیك به ‏یك میلیون دستگاه مكنده داشت و برای به كار انداختن آن نیازمند تلاش صد نفر كاردان فنی بودیم. جا دادن كاركنان اضافی در ناوی جنگی ابدا امكان نداشت، بنابراین همراه هر یك از چهار یگان نظامی، فضاپیمایی تغییر یافته نیز به حركت درمی آمد تا كاردانان فنی را كه در حال انجام وظیفه نبودند، حمل كند. نصب ‏دستگاه‌ها نیز كُند و كسالت بار بود. اما با تلاش و فعالیتِ افزون بر توانِ افراد در مدت شش ماه، تمام آن‌ها راه اندازی شدند. سپس در عین ناامیدی با مشكل دیگری رو به رو شدیم. برای خدمت در آنالایزر‌ها نزدیك به پنج هزار متخصص ورزیده انتخاب شدند. دوره ای فشرده و سخت را در مدارس آموزش فنی گذراندند. پس از هفت ماه، ده درصد آن‌ها دچار ناراحتی عصبی شدند و فقط چهل درصد آن‌ها با موفقیت دوره را طی كردند.
‏یك بار دیگر همه شروع به سرزنش هم كردند. البته نوردن كاركنان بخش تحقیقات را مقصر نمی‌دانست و بدین ترتیب دشمنی كاركنان و افسران آموزشی را برای خود خرید. سرانجام قرار شد به جای استفاده از چهار آنالایزر، از دو آنالایزر استفاده شود. فرصت اندكی داشتیم و دشمن كه روحیه اش روز به روز بالا می‌رفت، همچنان دست به حمله می‌زد.

‏به نخستین آنالایزر دستور داده شد "منظومه اریستون"بگیرد. در یكی از نبرد‌های خونین، كشتی حامل كاردانان فنی به یك مین فضایی برخورد كرد. اگر این اتفاق برای ناوی جنگی بیش می‌آمد، میتوانست خودش را از معركه بیرون بكشد، اما كیهان نوردِ حامل كاردانان، به كلی نابود شد. بنابراین و به ناچار عملیات را متوقف كردیم. در نبرد بعدی دشمن از برتری عددی خود برای حمله به نبردناو آنالایزر و كشتی غیرمسلح همراه آن استفاده كرد. آن‌ها در این حمله كوچكترین توجهی به تلفات بالای خود نداشتند و با وجود آنكه هر دو كشتی ما به شدت پشتیبانی و حمایت می‌شدند، موفق هم شدند. از آنجا كه انتقال به روش‌های قبلی امكان پذیر نبود، این شكست باعث سرخوردگی روحی ناوگان ما شد. ما زیر آتش سنگین دشمن قرار گرفتیم و علاوه بر آنچه به دست آورده بودیم، منظومه ‌های "لورمیا، ایسمارنوس، برونیس، آلفانیدون و سایدینوس" را هم از دست دادیم.
‏در این مرحله از جنگ بود كه "كیهان سالار تاگزاریس" با اقدام به خودكشی مخالفت خود با نوردن را به اثبات رساند و بدین ترتیب من به فرماندهی ارشد آرتش رسیدم.
‏اكنون وضعیت، هم حساس و هم خطرناك بود. حالا دشمن با همان شیوه كهنه و بدون ابتكار خود، اما به پشتوانه تعداد بسیار زیاد كشتی ‌های جنگی اش همچنان پیشروی می‌كرد.
‏كم كم متوجه می‌شدیم اگر بدون جستجوی جنگ افزار‌های جدید، همچنان به ساختن جنگ افزار‌هایی كه داشتیم ادامه می‌دادیم، در وضعیتی به مراتب بهتر به سر می‌بردیم. باز جلسات متعددی برگزار شد و در حالی كه همه، دانشمندان را به خاطر آنچه رخ داده بود سرزنش می‌كردند، نوردن باز هم از آن‌ها دفاع كرد. او افرادش را متقاعد كرده بود كه برای تمام این مصیبت‌ها دلایل موجهی در اختیار دارد و ما هم دیگر نمی‌توانستیم به عقب برگردیم. تحقیق برای یافتن جنگ افزاری غیر قابل مقاومت باید همچنان ادامه می‌یافت. ابتدا چنین جنگ افزاری جنبه تجملی داشت، اما اكنون برای خاتمه پیروزمندانه‌ی جنگ، جنبه‌ی ضروری یافته بود.
ارتش ما اكنون به حالت تدافعی درآمده بود و نوردون هم همین وضعیت را داشت. حالا او بیش از پیش مصمم بود تا آبروی خود و كاركنان بخشی تحقیقات را دوباره بازگرداند. اما ما بیش از حد ناامید شده ‏بودیم و حاضر نبودیم یك اشتباه را دوباره مرتكب شویم. تردیدی نبود كه بیست هزار دانشمند زیر نظر نوردن جنگ افزار‌های بسیاری می‌توانستند تولید كنند، ولی ما نباید تحت تاثیر حرف‌های آن‌ها قرار می‌گرفتیم.
با این همه، ما در اشتباه بودیم.آخرین جنگ افزار چنان رویایی بود كه حتی اكنون نیز تصور وجود آن بسیار مشكل است. از نام این جنگ افزار به هیچ وجه نمیشد قدرت ویرانگری آن را تشخیص داد. بخش تحقیقات نام این جنگ افزار را كه برخی از ریاضیدان‌های نوردن در خلال یكی از تحقیقات كاملا نظری خود درباره ‏ویژگی‌های فضا به كشف آن دست یافته بودند، "اكپاننشل فیلد" (Exponential field) گذاشته بود و در كمال شگفتی همگان، نتایج به دست آمده بسیار قابل قبول بود.
‏ظاهرا توضیح نحوه ‏عملكرد فیلد برای افراد عادی بسیار مشكل است. مطابق توضیحات فنی، "این جنگ افزار چنان شرایطی فراهم می‌كرد كه فاصله ای محدود، در فضای عادی، ممكن است به فاصله ای نامحدود، در فضایی ساختگی، تبدیل شود". نوردن در توضیحاتش چنان تشبیهی به كار برد كه در درك برخی از ما مفید واقع شد. این تشبیه چنان بود كه كسی، توپی لاستیكی - نمایشگر بخشی از فضای عادی - را در بر دارد و بعد مركز آن را تا بینهایت به سوی بیرون بكشد. در این حالت محیط توپ تغییر نخواهد كرد، اما "قطر" آن نامحدود خواهد شد. به هر حال وقتی ژنراتور فیلد روشن می‌شد، با فضای اطرافش چنین می‌كرد.
‏در این صورت وقتی كشتی ای با چنین ژنراتوری به حلقه‌ی محاصره ناوگان دشمن گرفتار می‌شد، اگر كلیدی را فشار می‌داد، هر یك از كشتی ‌های دشمن، چه دور و چه نزدیك، ناگهان به درون نیستی عقب رانده ‏میشدند. با این همه محیط حلقه محامره هیچ تفاوتی نمی‌كرد و فقط به نظر می‌آمد رسیدن به مركز آن، زمانی بی پایان نیاز دارد؛ چرا كه هر چه به سوی مركز پیش می‌رفتی، چنانكه مقیاس فضا تغییر كرده باشد، فاصله آن دم به دم بیشتر می‌شد.
‏مثل كابوس اما بسیار سودمند بود. هیچ چیز نمی‌توانست به كشتی ای كه مجهز به فیلد بود دست پیدا كند. حتی اگر ناوگان فضایی دشمن هم آن را محاصره می‌كرد، چنان دست نیافتنی میشد كه گویی در آن سوی كهكشان قرار داشت. با این همه نبردناو بدون روشن كردن فیلد قادر به نبرد نبود. با روشن شدن این دستگاه، كشتی نه تنها قادر به دفاع بلكه قادر به حمله نیز میشد. چرا كه كشتی مجهز به آن می‌توانست بدون جلب توجه ناوگان دشمن ناگهان در میان آن‌ها ظاهر شود.
‏این بار به نظر می‌آمد كوچكترین ایرادی به اسلحه جدید وارد نباشد. نیازی به گفتن ندارد كه این بار پیش از آنكه دوباره گرفتار شویم تمام جزئیات را بررسی كردیم. خوشبختانه وسیله جدید كاملا ساده بود و به كاركنان زیادی احتیاج نداشت. پس از بحث‌های بسیار تصمیم گرفتیم به سرعت دست به كار تولید شویم، چرا كه زمان به سرعت از دست رفته و جنگ به ضرر ما پیش می‌رفت. اكنون ما تقریبا تمام آنچه را به دست آورده ‏بودیم از دست داده بودیم و نیرو‌های دشمن چندین بار به منظومه‌ی خورشیدی ما یورشی برده ‏بودند.
‏سعی كردیم تا ناوگان ما دوباره تجهیز می‌شد و تكنیك‌های جدید نبرد به كار گرفته می‌شد، دشمن را همان جا كه بود متوقف كنیم. برای استفاده‌ی ‏عملی از فیلد لازم بود دشمنی فرضی را در نظر بگیریم و زمان عملیات را اندازه ‏گیری كنیم. هنگام به كارگیری فیلد - اگر محاسبات دقیق انجام شده ‏بود - می‌شد به میان دشمن رفت و خسارات زیادی به آن زد.
‏نخستین مانور رضایت بخش بود و جنگ افزار جدید به نظر كاملا قابل اعتماد آمد. حملات فرضی متعددی صورت گرفت و افراد به سرعت به شگرد جدید خو گرفتند. من در یكی از این پرواز‌های آزمایشی شركت كردم و كاملا تحت تاثیر عملكرد فیلد قرار گرفتم. گویی كشتی ‌های دور و بر ما مثل حباب‌هایی كه بتركند، در یك لحظه محو و ناپدید می‌شدند. ستاره ‌ها هم ناپدید می‌شدند. با این حال می‌توانستیم كهكشان را همانند نوار كمرنگی از نور در اطراف كشتی ببینم. شعاع حقیقی فضای ساختگی ما واقعا نامحدود نبود. این شعاع چیزی در حدود چند صد هزار سال نوری بود و بنابراین فاصله تا دورترین ستارگان منظومه ما - با وجود آنكه نزدیك ترینشان كاملا ناپدید شده بودند، واقعا افزایش نیافته بود.
‏اما مانور‌های آموزشی باید تا رفع مشكلات فنی و اجرایی ناچیزی كه در قطعات مختلف و به ویژه در مدار‌های ارتباطات دستگاه وجود داشت متوقف میشد. این نواقص آزار دهنده ‏بودند، اما عمده نبودند. به هر حال بهترین راه بازگشت به پایگاه و رفع آن‌ها بود. در این هنگام دشمن به "سیاره آیتون" كه در انت‌های منظومه خورشیدی ما قرار دارد و دژ نظامی ما بود، یورش برد. ناوگان ما به ناچار و بیش از آنكه فرصت تعمیرات داشته باشیم، وارد نبرد شد.
‏دشمن باید می‌پذیرفت كه ما به راز ناپدید شدن دست یافته ا‏یم. تا مدتی كشتی ‌های ما ناگهان ظاهر می‌شدند و ضربه ای مرگبار به دشمن می‌زدند. آن گاه چیزی حیرت انگیز و غیرقابل توضیح رخ داد.
‏من در حال فرماندهی بزرگترین نبردناو، نبردناو هیركانیا، بودم كه دردسر شروع شد. هر كدام از كشتی ‌های ما به طور مجزا علیه اهداف تعیین شده وارد عمل می‌شدند. دستگاه‌های رد یاب، یكی از كشتی ‌های دشمن را در برد متوسط ردیابی كردند و افسر مسئول نیز با دقتی بسیار زیاد، فاصله را دقیقا اندازه گرفت. ما آماده ‏شدیم و ژنراتور را روشن كردیم. "اكپاننشل فیلد" درست در لحظه ای كه باید از مركز ناوگان دشمن می‌گذشتیم ر‌ها شد. در كمال تعجب ما در فضایی عادی و در فاصله‌ی چند صد كیلومتری دشمن ظاهر شدیم و وقتی دشمن را یافتیم، او هم دیگر ما را یافته بود. ما عقب نشستیم و دوباره كار را از اول شروع كردیم. این بار به قدری از دشمن دور شدیم كه او فورا جای ما را تشخیص داد.
‏بدون تردید ایرادی پیش آمده ‏بود. ما سكوت را شكستیم و سعی كردیم با كشتی ‌های دیگر ناوگان تماس بگیریم. می‌خواستیم بدانیم آن‌ها هم با چنین مشكلی رو به رو شده اند یا نه. ما باز هم شكست خورده بودیم و این بار ایراد بیش آمده ‏به هیچ وجه قابل قبول نبود، چرا كه ظاهرا دستگاه‌های مخابراتی درست كار می‌كردند. ما فقط می‌توانستیم یك احتمال را در نظر بگیریم: بقیه ناوگان ما نابود شده ‏بودند.
‏به هیچ وجه دلم نمی‌خواهد صحنه ‌هایی كه در آن‌ها واحد‌های پراكنده ما تلاش می‌كردند به پایگاه برگردند را شرح دهم. تعداد مجروحان ما واقعا ناچیز بود، اما روحیه افراد به شدت خراب شده بود. ارتباطِ تقریبا تمام كشتی ‌ها با هم قطع شده بود و متوجه شده بودند كه دستگاه‌های آن‌ها نیز دچار اشتباهات غیرقابل توضیح شده اند. با وجود آنكه افراد به محض خاموش كردن اكپساننشل فیلد ظاهر میشدند، به وضوح آشكار بود كه علت تمام دردسر‌ها نیز خود این حلقه بود.
‏عیب دستگاه ‏چنان دیر پیدا شد كه دیگر كاری از دست ما ساخته نبود و آخرین حرف نوردن در مقابل شكست كامل، عبارتی از سر تاسف بود. همان گونه كه پیش از این شرح ‏دادم ژنراتور‌های فیلد نوعی فضای دگرگون شده را سسب می‌شد، چنانكه وقتی كسی به مركز این فضای ساختگی نزدیك می‌شد، ظاهرا فاصله ‌ها دم به دم به نظرش بیشتر می‌آمدند؛ وقتی فیلد خاموش می‌شد، همه چیز به صورت عادی خود در می‌آمد.
‏اما كاملا هم این طور نبود. بازگشت به "وضعیت ابتدایی" هرگز به طور دقیق عملی نبود، چرا كه روشن و خاموش كردن فیلد برابر با انبساط و انقباض كشتی حامل ژنراتور بود و به دلیل وجود هزاران تغییر الكتریكی به هنگام روشن كردن فیلد و جابجایی جرم در كشتی، این را باعث می‌شد. این دگرگونی‌ها و ‏ناهماهنگی‌ها یكجا وارد می‌شدند و گرچه زمانی حتی كمتر از یك هزارم ثانیه برای رفع آن‌ها لازم بود، همین زمان كوتاه برای دشمن كفایت می‌كرد. این ناهماهنگی‌ها به این معنی بود كه تجهیزات دقیق و مدار‌های تنظیم شده در دستگاه‌های ارتباطی كاملا به هم می‌ریختند. هیچ كشتی تنهایی، مگر آنكه تجهیزاتش را با تجهیزات كشتی دیگری مقایسه می‌كرد و یا می‌كوشید با آن ارتباط برقرار كند، قادر به تشخیص این دگرگونی نبود.
‏شرح بی نظمی حاصل از این عوامل غیرممكن است. هیچ اطمینانی نبود كه حتی یك جزء از كشتی ای در كشتی دیگری كار كند. دیگر حتی پیچ و مهره ای را هم نمی‌توانستیم جا به جا كنیم. البته اگر وقت داشتیم می‌توانستیم بر تمام مشكلات غلبه كنیم، اما اكنون دیگر هزاران هزار ناو جنگی دشمن با جنگ افزار‌هایی كه در برابر جنگ افزار‌های اختراعی ما چندین قرن عقب افتاده به نظر می‌رسیدند، دست به حمله ای همه جانبه زده بود. ناوگان باشكوه ما كه به دست دشمنانمان فلج شده بود، در نهایت دلاوری تا پای جان جنگیدند، ولی شكست خوردند و به ناچار تسلیم شدند، ناو‌هایی كه به فیلد مجهز شده بودند هنوز رویین تن بودند، اما از دست آن‌ها هم كاری ساخته نبود. هر بار كه ژنراتورهایشان را روشن می‌كردند تا از حمله دشمن دور شوند، دگرگونی‌ها و تغییرات تجهیزاتشان بیشتر می‌شد. تمام ماجرا در مدت یك ماه ‏خاتمه یافت.
این حقیقت ماجرای شكست ماست كه من بدون تظاهر به دفاع از خودم در این دادگاه بیان كردم، من همان گونه كه پیشتر هم گفتم، تنها به خاطر خنثی كردن افترا‌هایی كه علیه افراد زیر فرماندهی من صورت گرفته است و نیز نشان دادن علت اصلی این شكست، دست به این اقرار زدم.
‏در پایان امیدوارم دادگاه با درخواست من، كه اكنون دیگر آن را بیهوده ‏و بی مورد نمی‌داند، موافقت كند.
‏به اطلاع دادگاه میرسانم شرایطی كه ما اكنون در آن به سر می‌بریم و مراقبت شدید و دائمی كه از ما می‌شود، كم و بیش دلتنگی آور است. با این همه من نه از این شرایط و نه حتی از این كه به علت كمبود جا هر دو نفر ما را در یك سلول زندانی كرده اید، به هیچ وجه شكایتی ندارم.

دسترسی سریع