زبان فارسی از آغاز دورۀ اسلامی راه دور ودراز و پر پیچ و خمی پیموده و با آن كه دشواری هایی از سر گذرانده ، تراشیده و زدوده و روشن به ما رسیده است و بر ما ست كه آن را از گزند های كنونی پاسداری كنیم .
نویسنده : باقر خلیلی
خدمت بزرگ شاهان سامانی به ایران و ایرانی ، زنده نگهداشتن زبان نوشتاری فارسی بود . با این كار با آن كه ما مسلمان شدیم ، عرب نشدیم ، زبان فارسی ماند و ما فارسی زبان ماندیم .
اما اوج گرفتن آفرینش فرهنگی در حوزۀ تمدن اسلامی و به ویژه در ایران و هر چه دورتر شدن ما از گذشتۀ پیش از اسلام و از یاد رفتن یادهای آن روزگار و بالا گرفتن كار دینی و چیرگی امیران تركِ نو مسلمان و رواج ذوق و سلیقۀ عرب در ادبیات و تقلید از آن ، سبب شد كه زبان فارسی به آمیزش هر چه بیشتر با عربی بگراید .
این آمیزش مانند هر پیوند و آمیزشی میان خون های بیگانه ، نخست از برخی جهتها سودمند بود و به هر روی زبان فارسی بارورتر شد و مشتی از ناهمواری های خود را از دست داد و گروهی از واژههای نرم و سبك و درخور تمدن اسلامی و نیز واژههای مربوط به زبان اصطلاحی را از عربی وام گرفت اما هر چه جلوتر آمدیم پافشاری در به كار بردن واژهها و اصطلاحات عربی در فارسی كار را به جایی رساند كه زبان فارسی را فلج كرد و نثری بیمارگونه ونارسا و پرپیچ – و – خم به وجود آورد كه دستمایۀ دانشفروشی منشیان شد . كار آمیختن بیش از حد زبان فارسی با عربی به انگیزۀ دانشفروشی های منشیانه ، بلكه كاری بود به دستور و خوشایند كسانی كه عربیدانی و عربی نویسی را « فضل » میشمردند . در این باره دست كم یك سند تاریخی در دست داریم .
در كتابخانۀ ملك تهران رسالهای منسوب به « ابوالفضل بیهقی » نویسندۀ نامدار « تاریخ بیهقی » هست كه در آن به دبیران دیوانی دستور داده است كه در نوشتن به جای واژههای فارسی چه واژههای عربی به كار برند . سرآغاز این رساله چنین است:
« و این فصلی است از رسائل ابوالفضل ، شاگرد ابو منصور مشكان ، دبیر سلطان محمود ، مشتمل بر چند سخن كه دبیران در قلم آرند . بدانك بجای بستاخی انبساط نویسند …»
و سپس واژگانی عربی آورده است كه به جای واژه های فارسی بنویسند كه برخی از آن وازه نامه دراز چنین است :
« بجای شوریدگی اضطراب نویسند ، بجای یاری خواستن استغاثه نویسند ، بجای زر و سیم مال صامت نویسند ، بجای رستگاری خلاص نویسند ، بجای اندیشه تأمل نویسند ، بجای آرزومندی تمنی نویسند ، بجای ترسانیدن تهدید نویسند ، بجای یاری دادن اعانت نویسند ، بجای آهستگی تأنی نویسند ، بجای استواری ثقه نویسند ،
بجای خو سیرت نویسند ، بجای خانگیان اهل بیت نویسند و بسیاری واژه های دیگر نزدیك چهارصد واژه !
این سرآغاز كار بود و تازه واژههای تنها و برخی فعلهای تركیبی عربی – فارسی و برخی ویژگی های دستوری عربی به زبان فارسی راه یافت و تازه هنوز روزگار هنرنمایی نویسندگان « نثر مصنوع » نرسیده بود .
قابوس در نیمۀ نخست سدۀ پنجم هجری چنین مینویسد :
« در نامه باید كه بسیار غرض و معانی در اندك مایه سخن بكار بری … و اگر نامه پارسی بود ، پارسی مطلق منبیس كه ناخوش بود . خاصه پارسی كه نه معروف بود آن ، خود نباید نبشت به هیچ حال كه خود ناگفته بهتر از گفته بوَد و تكلف های نامۀ تازی خود معلوم است كه چون باید كرد و اندر نامۀ تازی سجع هنرست و خوش آید، لكن اندر نامۀ پارسی سجع ناخوش آید، اگر نگویی بهتر باشد. اما هر سخنی كه گویی عالی و مستعار گوی و مختصر باید گفت …