پارمنیدس یا بارمنیدس یا برمانیدس در "الئا"، از توابع ایتالیا، در حوالی سال 504 قبل از میلاد مسیح، به دنیا آمد. آنچه از این فیلسوف می دانیم این است كه او در سیاست جامعه خود نقشی مهم داشته است و مردی بوده است مورد احترام.
نویسندده : علی شالچیان
پارمنیدس یا بارمنیدس یا برمانیدس در "الئا"، از توابع ایتالیا، در حوالى سال 504 قبل از میلاد مسیح، به دنیا آمد. آنچه از این فیلسوف مى دانیم این است كه او در سیاست جامعه خود نقشى مهم داشته است و مردى بوده است مورد احترام. او درباره طبیعت، دیوان شعرى سروده است كه قسمت هایى از آن به ما رسیده است.
فلسفه او بیشتر درباره وجود و پدیده ها است. از نظر او، معرفت دو راه دارد:
"راه حقیقت" كه ما را به معرفت وجود مى كشاند. و "راه گمان" كه حكماى یونیایى در آن گام نهادند و به بیراهه رفتند. "حقیقت" این است كه فقط وجود موجود است و لا وجود را وجودى نیست. حتى لا وجود به تصور نمى آید، زیرا تصور و وجود عینا یك چیزند. نتیجه این بحث واضح است؛ و مى توان آن را بدین طریق بیان كرد: وجود را آغازى نیست، زیرا صدور آن از عدم ممكن نباشد. و آن را نهایتى نیست، زیرا نتواند كه معدوم شود. پس وجود ازلى و ابدى و غیر قابل تغییر و انقسام است. آن را صفاتى بیرون از ذات خود نیست، زیرا هرچه جز ذات او باشد، غیر موجود است. همچنین، وجود دستخوش صیرورت و تغییر نگردد، زیرا اگر به فرض بخواهد كه چیزى شود، یا آن چیز عین ذات اوست یا غیر ذاتش، و غیر ذاتش همان لاوجود است كه محال است.
اما راه دوم، نظرش به پدیده هاست، یعنى ادراكات حسى و ظاهرى. پدیده ها نمى توانند موضوع علم واقع شوند؛ زیرا آنچه از آن ها حاصل شود ظنى بیش نیست، و ظن درخور حكما نباشد. با این حال، پارمنیدس خود به مطلبى مى پردازد كه آن ها را "ظنون كاذبه" نامیده است؛ و آن مجموعه اى است از طبیعات یونیایى و فلسفه فیثاغورى، بدون آنكه چیز قابل توجهى بدان افزوده باشد. او در فلسفه، عناصر تازه اى را وارد كرد. از جمله آنكه براى معرفت دو درجه قائل شد: یكی درجه یقین كه با منطق راه بدان توان برد، و دیگری درجه ادراك حسى و ظاهرى كه از خطا بركنار نباشد، و در آن، شك عقول تابناك را تیره سازد.
برخلاف هراكلیتوس كه مبهم و رازوار سخن میگفت، پارمنیدس به فهم افراد از افكارش بسیار اهمیّت میداد. وی اندیشههای فلسفی خود را به نظم كشید. این اشعار مشتمل بر یك "مقدمه" و دو بخش به نامهای "راه حقیقت" و "راه گمان" است. پارمنیدس عقل را تنها منبع شناخت برای بشر میدانست و منكر نقش حواس در شناخت بود.
پارمنیدس همچون فلاسفه پیش از خود، مجذوب این پرسش شده بود كه بنیاد جهان چیست. او نخستین فیلسوفی است كه در پاسخ به این پرسش، "وجود" را به عنوان بنیاد و اصل معرفی كرد. او قائل بود كه وجود علتی ندارد؛ همیشه بوده است و تا همیشه خواهد بود.
از منظر او، "نیستی"و "نبودن" وجود ندارد. هرآنچه هست، فقط "هستی" و "بودن" است. "شدن" در برابر "بودن"، به معنای "نبودن" و سرباز زدن از بودن است؛ و این به لحاظ منطق، محال است. حركت نیز به همین دلیل ناممكن است، زیرا لازمه حركت، بودن فضای تهی یا خلأ است تا جسم بتواند در آن حركت كند. اما خلأ كه بنا به تعریف، نیستی است، ممكن نیست كه وجود داشته باشد. پس امكان ندارد كه حركت وجود داشته باشد. پارمنیدس میگفت لازمه تعریف تغییر و حركت، تعریف چیزی است كه وجود ندارد و این كار به لحاظ منطق، محال است؛ پس عالم حس هم كه بنا به تعریف در تغییر و جنبش است، وجود ندارد و فریب و سرابی بیش نیست. تنها چیزی كه بودنش منطقأ ممكن است، هستی محض است.
پارمنیدس وجود و هستی را مادی؛ و در مكان متناهی میدانست و آن را به شكل یك كره درنظر میگرفت؛ اما با توجه به رابطهای كه او میان اندیشه و هستی تصور میكند، برخی آوردهاند كه از نظر پارمنیدس هستی محض هم مادی است، و هم معنوی. جنبه مادی هستی محض، فضای نامتناهی، و جنبه معنوی آن، اندیشه است. متافیزیك پارمنیدس دشوارتر از آن بود كه مورد پذیرش كثیری از فلاسفه قرار گیرد؛ از این رو، رد كردن آرای او به مشغولیتِ اصلی فلسفههای پیش از سقراط تبدیل شد.
لازم به ذكر است كه ما در اینجا فقط در صد توصیف اندیشه های پارمندیس بودیم و نقد و بررسی اندیشه های او مجالی دیگر را می طلبد.