داستان فارسی چگونه می تواند راه مثلا سینمای ایران را طی كند؟ یعنی جهانی بشود، مردم دنیا روزی داستانِ نویسنده های ایرانِ ما را درست و حسابی خوانده باشند.
نویسنده : پوریا موسوی
مسئله ی این نوشتار تازه و بدیع نیست. شاید وارسی دوباره ی عارضه ای است كه خیلی ها پیشتر در مورد اش فكر كرده اند. غصه اش را خورده اند، به چاره هم اندیشیده اند اما هنوز اتفاق جدیدی رخ نداده است.
مسئله این است كه داستان فارسی چگونه می تواند راه مثلا سینمای ایران را طی كند؟ یعنی جهانی بشود، مردم دنیا روزی داستانِ نویسنده های ایرانِ ما را درست و حسابی خوانده باشند. دیگر آنكه ببینیم چه شده كه ما در داستان فارسی، با همین عمر كوتاه كسانی را به خود دیده ایم كه تجربه ی نوشتن شان فهم انسان فارسی زبان را نسبت به جهان داستان نویسی تغییر داده و می توانسته در تمام دنیا مطرح شود ، اما هنوز خارج از این مرز های ایران حتی خوانده نشده اند.
چگونه بوده كه بسیار نویسنده های ما به دلایل مختلف عمری را در خارج از مرز های ایران گذرانده اند، اما هیچ وقت آن طور كه باید نتوانستند بنویسند كه خوانده شوند؟
مدتی قبل بحثی در همین موضوع را میان یك نویسنده و یك منتقد می شنیدم. منتقد می گفت : آینده ی داستان فارسی در نوشتنی شبیه داستان نویسان مدرن آمریكاست. یعنی داستانی كه او آن را در مقابل داستان و رمان اروپای مركزی قرار می داد. به تعبیر بهتر می توان گفت: جریان رمان و داستان اروپای مركزی-مثلا آلمان و فرانسه- جریان رمان فلسفی است كه ذهنیت نویسنده در آن محور اصلی روایت است و نقطه ی مقابل آن داستان نویسی آمریكاست كه درآن عینیت موجود محور بوده و ما اگر شبیه آن ها بنویسیم می توانیم در جامعه ی جهانی مطرح شویم.
آنچه بعدتر مطرح شد و این متن بیشتر بر آن تامل دارد، نه جریان هنری در داستان نویسی فارسی، بلكه مسئله ی زبان است.این نكته را بارها كسان مخلف مورد اشاره قرار داده اند.
به زعم من می توان گفت بخش مهمی از داستان نویسی ایران، در زبان و استفاده از آن رخ می دهد. زبان فارسی امكاناتی به دست می دهد كه می توان نمونه های آن را در انواع متون فارسی، از دوره ی كهن تا عرفانی و دوره ی اسلامی و معاصر و به خصوص در سیر تحول نظم و شعر فارسی آن را مشاهده كرد. بار ادبی كه زبان فارسی ایجاد می كند، زمان را در مفهوم زبان بر هم می زند، راوی را عوض می كند، مكان را دستخوش تغیر می كند و می توان گفت همه ی این ها نه كه در زبان دیگری ممكن نباشد، نه! اینطور نیست. بلكه چگونگی ایجاد روایت بر اساس امكانات زبانی مسئله ی اصلی است.
حال تصور كنید متنی از داستان های فارسی را بخواهند به زبان انگلیسی مثلا ترجمه كنند. در این صورت بخش مهمی از آنچه در خوانش داستان به زبان فارسی رخ می دهد، در زبان مقصد از بین رفته است. در اینجا تفاوت آشكاری میان جریان رمان و داستان ذهنیت محور و فلسفی اروپایی و مسئله ی عدم استقبال از آن به معنی نداشتن فروش و تیراژ بالا در سطح بین الملل، با عدم خوانش داستان فارسی در جهان وجود دارد.
میان داستان اروپایی و امریكایی تفاوتی از جنس دوگانه ی عینیت و ذهنیت مطرح است. مسئله اندیشه و اندیشه زدگی است. در دوگانه ی اروپا و امریكا تفاوت در مسائل جامعه شناسانه ریشه دارد. اما در مورد رمان و داستان فارسی عدم كشش زبان خارجی یا در اصل زبان انگلیسی به عنوان زبان بین المللی است.
شاید راه برای مطرح شدن در صحنه ی بین الملل اینگونه باز شود كه ما تفاوتی میان داستان فارسی برای داخل و خارج از كشور قائل شویم. یعنی آنچه میخواهیم بنویسیم را در ظرفی مخصوص خارج از كشور بریزیم. طوری بگوییم كه آن ها بفهمند، تا آدم ایرانی و انسان فارسی زبان را بشناسند، بعد تر اگر خواستند چند داستان واقعا فارسی هم بخوانند.
اما به نظر من مساله در جای دیگری ریشه دارد. یعنی می توان گفت : ما هنوز درگیر جوان مرگی در داستان فارسی هستیم. هنوز آرمان هایمان همان آرمان های محقق نشده ی صد و چند سال پیش است. هنوز هم نویسنده ی فارسی زبان كارش نوشتن نیست، باید هزار كار بكند تا بتواند اگر فرصتی دست داد گاهی بنویسد. حیات نویسنده ی فارسی زبان ایرانی در نوشتن تداوم ندارد. جایی انقدر نمی نویسد كه می میرد، جایی هم آنقدر می نویسد و وقت خواندن ندارد و باید بنویسد، مدام بنویسد و وقت خواندن نداشته باشد كه جز جسدی پوك چیزی دیگری نتوان نامش گذاشت. گاهی هم واقعا جوان مرگ می شوند.
اما خلاصه باید گفت پیش از آنكه بخواهیم داستان فارسی را در جهان بشناسانیم باید فكری به حال مسئله ی جوانمرگی بكنیم. باید بفهمیم، درجا نزنیم تا بعد فكری هم به حال زبان فارسی یا تقلید از شیوه ی عینیت گرا ی امریكایی یا ذهنیت گرای اروپایی بكنیم.