یادداشت روز : « پیر مغان » در اشعار حافظ « الا یا ایها الساقی....»

گرچه راهی ست پر از بیم زما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی
این دوست كیست ؟ كجاست ؟ چرا راهش پر از بیم و هراس است ؟ واقف منزل كیست ؟ و واقف منزل بودن یعنی چه ؟

1396/08/02
|
16:37

نویسنده : باقر خلیلی

به می سجاده رنگین كن ، گرت پیر مغان گوید
كه سالك بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها
تصویری كه حافظ در این بیت ساخته با همه ی دشواری بسیار زیباست .
سجاده به می آلودن ، رنگین كردن آن با می . اما چرا ؟
چون پیر مغان به تو می گوید . پیر مغان كیست ؟
در شعر حافظ « پیر مغان » انسان كامل است، حجت خداست ، ولی است . او كه به راه حق رفته و به حق رسیده و به خم و چم دشواری های این راه آشناست .
این انسان كامل حجت خداست كه بودنش در عالم لازم است ، شرط وجود عالم است . اوست رهرو راه حق ، و پستی و بلندی و گردنه هایش را می شناسد :
به كوی عشق منه بی دلیل راه قدم
كه من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد
دریغ و درد كه در جستجوی گنج حضور
بسی شدم به گدایی بر كِرام و نشد
همین پیر مغان دلیل راه است و همان سالكی است كه راه و رسم منزل ها را می شناسد :
قطع این مرحله بی همرهی خضر مكن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل
كمترین مُلك تو از ماه بُوَد تا ماهی
خضر هم همان پیر مغان است ، همان سالك راه یافته است پس : اگر سالك واصل و انسان كامل تو را راهنمایی كند ، جای چون و چرا نیست ، او به رموز و اسرار آشناست و بدون راهنمایی او به جایی ره نخواهی برد و به درگاه حضرت حق نخواهی رسید . باید به سخن او دل بسپاری و آنچه می گوید ، انجام دهی ، گرچه با عقل جز وی سازگار نباشد .
به سخن دیگر با عبادت به شیوه و پندار خودت به جایی نمی رسی ، این جا ، جای خود رایی نیست و باید از ولی خدا فرمانبرداری كنی :
فكر خود و رای خود در عالم رندی نیست
كفر است در این مذهب، خود بینی و خود رایی
سخن باقی است ، نقل خواهیم كرد .
والسلام



دسترسی سریع