یادداشت روز : شرح حالی از خواجه حافظ شیرازی «صوفی بیا كه آینه صافی است جام را »

شخصیتی چون حافظ با آن حالات عجیب و غریب كه حتی معشوق هم مست و خندان و با زلف پریشان ، نیمه شب در كنج خرابات به سراغش با آن كه صوفی ست یا بوده ، چنان بر صوفی ریا كار می تازد كه بنیادش را می لرزاند .

1396/05/24
|
17:24

نویسنده :باقر خلیلی

شخصیتی چون حافظ با آن حالات عجیب و غریب كه حتی معشوق هم مست و خندان و با زلف پریشان ، نیمه شب در كنج خرابات به سراغش با آن كه صوفی ست یا بوده ، چنان بر صوفی ریا كار می تازد كه بنیادش را می لرزاند .
مخالفت حافظ با صوفی از این بابت نیست كه چون خودش دست كم در دوره ای از زندگانی صوفی یا هوادار آنان بوده است ، و از همین رو كاستی و مردم فریبی آنان را دیده است و می شناسد . مثلا در حرام خوارگی آنان نخست بر خود گناه می نهد :
مرا كه نیست ره و رسم لقمه پرهیزی
چرا ملامت رند شرابخوار كنم ؟
و سخن را به آنجا می رساند كه :
صوفی شهر بین كه چون لقمه ی شبهه می خورد
پاردمش دراز بار آن حیوان خوش علف
و:
به زیر دلق طمع كمندها دارند
دراز دستی این كوته آستینان بین
و این دلق طمع كه می دانیم به زاهد و صوفی اشاره دارد و حافظ به زیبایی ریایی بودن آن را نشان می دهد :
گرچه با دلق طمع می گلگون عیب است
مكنم عیب كزو رنگ ریا میشویم
اما چرا دلق طمع ، ملمع یعنی درخشان و در شعر به شعری كه یك مصراع یا بیت آن عربی و مصراع یا بیتی از آن فارسی ، باشد و نیز اسب یا پارپایی كه در تنش خال یا لكه هایی غیر از رنگ اصلی داشته باشد .
پس دلق طمع وصله های رنگارنگ داشته و به سخنی همان مرقع یا خرقه ی مرقع است كه نشان صوفی و درویش بوده است . بنابراین دلق پوش ، صوفی و ریاكار است و حافظ چنان از او می هراسد و می رمد كه می گوید :
دو یار زیرك و از باده ی كهن دو منی
فراغتی و كتابی و گوشه ی چمنی
من این مقام به دنیا و آخرت ندهم
اگر چه در پی ام افتند هر دم انجمنی
با این همه گاهی سخنان ناسازگاری از او سراغ داریم كه شوربختانه با الفبایی شدن و به هم ریختن توالی غزل ها نمی شود درباره ی آن قطعی سخن گفت :
من زمسجد به خرابات نه خود افتادم
اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد
و: گر زمسجد به خرابات شدم خرده مگیر
مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد
سپس:
یاد باد آن كه خرابات نشین بودم و مست
آنچه در مسجدم امروز كم است ، آن جا بود
این دوگانگی را چگونه می توان روشن كرد ؟آیا حافظ خرابانی نیك سرانجامی بوده كه به مسجد رفته یا اهل مسجد و محراب بوده كه كارش به خرابات كشیده است ؟
با آن كه می دانیم حافظ در زندگانی ایستا نبوده و پیوسته در حال دگرگونی بوده است ، چگونه باید درباره ی او بیندیشیم ؟
از زندگی خصوصی و اجتماعی او آگاهی نداریم ، گرچه برپایه ی شعرش در این باره سخنانی گفته اند ، چندان در خور اعتنا و اتكا نیست .
بنابراین تنها می توان به شیوه و تطور اندیشه ی او پرداخت كه آن هم گاهی ناشدنی است .
به گفته ی دكتر تقی پور نامداریان: « از شرح احوال این شاعر بزرگ قرن هشتم هجری متاسفانه چندان اطلاع موثقی نداریم . آنچه می شود از دیوان شعر او و از خلال اشارات شاعرانه اش دریافت ، چندان نیست كه بتوان از تصویری كم و بیش روشن از او در شیراز پر از آشوب قرن هشتم به دست آورد .
قالب غزل كه شعر غنایی او در آن ریخته شده است به سبب ایجاز و ابهام این قسم از شعر ،تصویری مبهم و غیر قابل اعتماد از زندگی او در اختیار ما می گذارد.»
و كلام آخر این كه :
« كار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
كار ما شاید این است
كه در افسون گل سرخ شناور باشیم»
باز هم در این باره سخن می گوییم . والسلام .

دسترسی سریع