به یاد همسایه ها
در مورد احمد محمود
بیشك بیشتر آنهایی كه اهل كتاب و كتابخوانیاند و حتی آنهایی كه تنها نیمنگاهی به این جهان دارند، احمد محمود را با نام «همسایهها» میشناسند. معروفیت این كتاب بهتدریج از شهرت نویسنده پیشی گرفته و كمكم مردم كتاب را میشناختند و در پی دانستن نام نویسنده به «احمد محمود» میرسیدند. رمانی كه البته نقدهایی هم به آن وارد بود و شاید همین نگاههای متفاوت و همین نقدها در كنار قوت نوشتاری و متن آن، سبب شده بود تا نامش بیش از دیگر آثار بر سر زبانها بیفتد.
تصویری كه اكثر ما از او در ذهن داریم مردی است با موهای شانهزده، سبیلی پرپشت كه همرنگ موهای جوگندمیاش شده است و عینكی با قاب پهن مشكی كه درحالیكه ابروهای و اخم میان آنها را پوشانده بود، چشمهایش را قاب میگرفت؛ شمایل مردی قصهگو كه نام اصلی او «احمد اعطا» بود و ما اهالی خواندن به «احمد محمود» میشناسیمش.
نویسندهای پركار كه در طی سالهای فعالیت خود آثار ادبی زیادی را خلق كرده است و بااینحال در وصف خود در جایی گفته است «اگرچه در مشاغلی كه لازمه تامین هزینه زندگی بود، ناپایدار بودم ولی در اندیشیدن به نوشتن پایدار و حتی سمج! با این وصف شرمنده از 63 سال عمر و این حجمِ كمِ كار».
ویژگیهای داستانهای او
به نظر بسیاری از منتقدان احمد محمود با نوشتن و نوشتن و بهتر شدن در این امر كمكم توانست سبك خاص نوشتاری خود را بیابد. برخی در اشاره به این موضوع ازجمله ویژگیهای نوشتاری او به استفاده كردن از جملات كوتاه اشارهكردهاند. امری كه ناخودآگاه شتابی مطلوب را در پیشبرد داستان ایجاد میكند و خواننده را همراهتر از پیش به دنبال خود میكشاند. او همچنین با بهرهگیری از زبان گفتاری جنوب ایران –خطهای كه از آن آمده بود- و با انتقال درست تاثیر این لهجه بر لحن زبان ویژگیهای نوشتاری داستانهای خود را مشخص كرده بود. هرچند كه این ویژگی و سبك او را نمیتوان جریانساز دانست و اینها اموری مختص به خود او بودند. از دیگر سو تشخیص سبك نوشتاری خود او با دقت در درونمایه مشترك داستانهایش امكانپذیر است. اتفاقهایی مشترك كه همگی برآمده از دغدغههای ذهنی او بودند و هركدام بهنوعی تبدیل به انگیزهای برای نوشتن شده بودند.