آیا نمی توان مرزهای حضور اندیشمندان و اهالی فلسفه را در رسانه گسترده تر كرد ؟در شرایط و وضعیتِ فعلی ، برنامه سازانِ رسانه ای ، خود مثل همه می دانند كه برنامه های چالشی و جدلی و متنوع و نقادانه ، مسلماً جذاب و پر مخاطب خواهند بود...
نویسنده : احمد خالصی
پرسشی جدی مطرح است كه: آیا نمی توان مرزهای حضور اندیشمندان و اهالی فلسفه را در رسانه گسترده تر كرد ؟
در شرایط و وضعیتِ فعلی ، برنامه سازانِ رسانه ای ، خود مثل همه می دانند كه برنامه های چالشی و جدلی و متنوع و نقادانه ، مسلماً جذاب و پر مخاطب خواهند بود. چه كسی از برنامۀ نودِ فلسفی استقبال نمی كند؟
شاید مشكل نه فقط در كفایت برنامه سازانِ رسانه ای باشد و نه در انزواجوییِ فیلسوفان .
شاید مشكل در این جاست كه اصولاً فلسفه در ایران ، وارد ساحتِ چالش و بحث های متناقض و نوین نشده است تا بدین ترتیب بتوان آن را به شكلی جذاب و پر مخاطب در رسانه ارائه كرد؟
شاید هنوز هم فقط تعلیقه و تحشیه و تقریظ و شرح نویسی ، فلسفیدن محسوب می شود كه همان ادامه دادن سنت فلسفی است؟
اما فلسفه به معنای جدید و نیز مطرحِ آن در سراسر جامعه ، بیشتر پرسشگریِ پی در پی است تا شرح و تفسیرِ سخنِ گذشتگان ؛ و البته كه سخن گذشتگان و كلاً سنت فلسفی و اندیشگیِ ما ، شامل آموزه های كاربردیِ بسیار برای امروز می شوند ولی مسلماً به بازشناسیِ نیاز ها و تعاریف امروزی ، احتیاج دارند .
باید دغدغه های نوین را { هرچند صورت بندیِ تازه ای از دغدغه ها و پرسش های كهن باشند } محترم شمرد و به آنان توجه كرد و در ارائه پاسخها و رهنمودها به این شكل های جدیدِ پرسش و صورت بندی های تازه عنایت داشت.
*************
اكنون دیگر فلسفه ورزی را دانش محسوب نمی كنند ، بیشتر آن را یك پرسشگریِ هماره و بدون پاسخ می دانند و بعضی نیز گفته اند كه فلسفه ورزی ، با پاسخی نهایی ، نیز می میرد. شاید هم باید از این نكته غفلت نورزند و به آن تفطّن و امعانِ نظرِ مستمر داشته باشند.
در هر صورت امروزه بسیاری بر این باورند كه ما در دورانِ فقدانِ پاسخ به سر نمی بریم ، بل در زیر انبوه پاسخ ها در حال دفن شدنیم !! به گفتۀ هانس گئورگ گادامر فیلسوف و هرمنوتیسینِ معاصر « فلسفه با شگفتی آغاز می شود ، چونان گفتگویی ادامه می یابد و با تعیّن می میرد.»
اكنون كه در جامعۀ ما بحثِ نظریه پردازی اوج گرفته است ، به گمانم نظریه پردازی باید در حوزۀ پرسش ها باشد و نه در انبوه بی شمارِ پاسخ ها.
شاید باید كم عنایتیِ متفكرانِ ما به ضرورتِ طرح و یا جدی گرفتن و احیاء پرسش های جدید پایان یابد ، پرسش هایی كه نه می توان و نه باید جلوی آنها را گرفت.
رسانه ، بی شك ابزاری قدرتمند در روندِ شكل گیری ، ایجاد یا احیاءِ فرهنگی خاص است ؛ از این رو چه بهتر كه هم فیلسوفان و هم مدیرانِ رسانه ، فرهنگِ پرسش گری را جدی تر بگیرند چرا كه آیندۀ این مُلك در گرو همین امر است.
اگر تنها و تنها با یك برنامۀ چالشی می توان ، مخاطب را در برابر یك برنامۀ تلویزیونی میخ كوب كرد ، نخست باید دید كه آیا اساساً فلسفۀ ما چالشی هست؟ امروزه اگر خلافِ نظرِ قدما و بنابر آن چه كه در عالَمِ تفكر ، حاكم است ، فلسفه را یك حركتِ مدام و همیشگی بدانیم و نه ارائۀ پاسخ های از پیش آماده شده ؛ آنگاه باید پرسید كه اساساً در فلسفۀ زمانۀ ما ، چالش و اختلاف نظر تا چه حد وجود دارد؟ این پرسش هم در بابِ محافل آكادمیك و پژوهشی صدق میكند و هم در بارۀ جوامع فكری. چنین به نظر می رسد كه متفكران و اهالیِ فلسفۀ ما لازم نیست در پی طرح و یا ایجادِ پرسش باشند بل كافی است تا پرسش های فلسفیِ مطرحِ امروزی را جدی بگیرند ؛ پرسش هایی كه اكنون به شكل فراگیری وجود دارند و برای بسیاری نیز آزار دهنده هستند. شاید به این ترتیب بتوان بین فلاسفه و رسانه ارتباطی برقرار ساخت. ارتباطی كه جامعۀ ما شدیداً بدان محتاج است . به یقین با طرح و پیگیری و شناختِ ژرف و كارآمدِ مبانی نظری است كه می توان بر بحران های اجتماعی غلبه كرد و یا حداقل آنان را به درستی شناخت. این كارِ سیاست مداران نیست كه اغلب در پی راه حلِ كوتاه مدتند ، اینجا باید اهالی اندیشه و فیلسوفان به یاری بشتابند چرا كه اینان بیش از همه بر كاركردِ تعلیمی و جهت دهیِ فرهنگی رسانه آگاهند.
*****************
آیا ذاتِ پرسش و پرسش گری خود به تنهایی چالش برانگیز نیست؟ امری كه اگر به رسمیت شناخته شود ، شاید كم التفاتیِ رسانه به فلسفه و یا بی عنایتیِ فلاسفه به حضور در رسانه كاهش یابد. در این حالت، فلسفه از طریقِ رسانه وارد ساحت عمومی می شود و شاید بدین طریق بتوان عرصۀ پرسش و پرسش گری را همگانی كرد.