یكی از سوالات اساسی درباره زندگی مولانا جلال الدین محمد بلخی مشهور به مولوی این است كه چه اتفاقی رخ دادكه او اینچنین در عرصه¬ی شعر و عرفان یگانه و بی همانند شد.
نویسنده : حسین نعمتی
درباره این موضوع مولوی¬شناسان سخنان بسیاری گفته اند و نوشته اند كه می توان در آثارشان دید و خواند
اما اگر بخواهیم پاسخ دقیق و درستی بدهیم بهترین شیوه، مراجعه به آثار مولوی است اعم از مثنوی ، غزلیات و...
چنانكه می دانیم و مورخان ذكر كرده اند مولوی قبل از دیدار با شمس تبریزی عالمی بزرگ و مفتی مسلمانان و پیروانش بود یا به تعبیر خودش سجاده نشین با وقاری بود:
سجاده نشین با وقاری بودم / بازیچه ی كودكان كویم كردی
زاهد بودم ترانه گویم كردی / سرفتنه بزم و باده جویم كردی
اما پس از آن دیدار مبدل شد به سرفتنه¬ی بزم و باده جو. در واقع از وقتی كه با شمس تبریزی آشنا شد مبدل به انسان دیگری و به تعبیر دیگر تبدیل به مولانایی شد كه ما امروز آن را می¬شناسیم.
سرّ و راز این تغییر شگفت انگیز چه بود؟
می توان درباره این موضوع كتاب قطور نوشت و به شرح و تحلیل پرداخت اما بهتر است از زبان خود مولوی كوتاه و گویا بشنویم: در دیوان كبیر مولوی غزلی دارد كه به نظر می رسد راز این تغییر را بیان می كند.ابتدا ابیاتی از غزل را كه در واقع گفتگوی شمس با مولوی است نقل می كنیم:
گفت كه دیوانه نهای لایق این خانه نهای
رفتم و دیوانه شدم سلسله بندنده شدم
گفت كه سرمست نهای رو كه از این دست نهای
رفتم و سرمست شدم وز طرب آكنده شدم
گفت كه تو كشته نهای در طرب آغشته نهای
پیش رخ زنده كنش كشته و افكنده شدم
گفت كه تو زیرككی مست خیالی و شكی
گول شدم هول شدم وز همه بركنده شدم
گفت كه تو شمع شدی قبله این جمع شدی
جمع نیم شمع نیم دود پراكنده شدم
گفت كه شیخی و سری پیش رو و راهبری
شیخ نیم پیش نیم امر تو را بنده شدم
شمس تبریزی از مولوی خواست دست از تعلقات و دلبستگی¬ها بشوید و آنها را رها كند تا بتواند پرواز كند در غیر این صورت اسیر و محبوس همان مرتبه ای كه هست می شود.
در آغاز می گوید تو لایق این خانه نیستی چرا كه حضور در این خانه یك دیوانگی¬ای1 می¬خواهد كه تو نداری
مولوی پاسخ می دهد رفتم و دیوانه شدم سلسله بندنده شدم.
شمس همینطور این خواسته ها را ادامه می دهد و مولوی اطاعت خود را اعلام می كند تا جایی كه شمس به مولوی می گوید تو شیخی،پیشرویی، رهبری، نمی توانی از اینها دل بكَنی و رها كنی اما مولوی پاسخ می¬دهد شیخ نیم پیش نیم امر تورا بنده شدم...
دیوانه:دیوانه و مجنون در زبان عرفان معانی بلندی دارد اما به اشاره می توان گفت دیوانگی مقامی بالاتر و فراتر از عقل ظاهری و حسابگر را شامل می شود كه در آن سود وزیان از جنس دیگری است.