شام تاریخ

گفتگو با حجه الاسلام كرمی در برنامه سرزمین من

1403/05/21
|
13:19

كرمی در این برنامه در مورد شیوه شهادت جانسوز حضرت رقیه (س) صحبت كرد و گفت :

یكی از شهیدان قیام حسینی كه نقش بسیار تاثیرگذاری درتبدیل واقعه عاشورا به یك جریان سیال تاریخی داشت، حضرت رقیه (س)، دختر سه‌ساله امام حسین (ع) است (كه بارگاه آن مخدره در شهر شام واقع شده است). بعضی از مورخین درباره وجود تاریخی حضرت رقیه(س) سعی در شبهه پراكنی دارند، اما با توجه به مستندات تاریخی كه در كتاب منتخب التواریخ نقل شده می‌توان به تمام این شك و دودلی‌ها پایان داد.

او در ادامه در مورد خرابه شام صحبت كرد و گفت :
این خرابه در واقع خانه پیرزنی بوده است. این خرابه وسط كاخ معاویه بوده است. تا این گونه معاویه خود را انسان عادلی جلوه دهد و از سیاست های مكارانه بود كه معاویه در وسط كاخ خود یك خرابه ای باقی می گذارد.

او در ادامه افزود :

شهادت غم انگیز حضرت فاطمه صغری و یا رقیه علیها سلام، دختر امام حسین(ع) چنین است:

عصر روز سه شنبه در خرابه در كنار حضرت زینب(س) نشسته بود. جمعی از كودكان شامی را دید كه در رفت و آمد هستند.

پرسید: عمه جان! اینان كجا می روند؟ حضرت زینب(س)فرمود: عزیزم این ها به خانه هایشان می روند. پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد.

بلافاصله پرسید: عمه! پدرم كجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونه ای كه با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.

خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. رأس مطهر سید الشهدا را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه كردند و مقابل این دختر قرار دادند. سرپوش طبق را كنار زد، سر مطهر سید الشهدا را دید، سر را برداشت و د رآغوش كشید.

بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان چه كسی صورت شما را به خونت رنگین كرد؟ پدر جان چه كسی رگهای گردنت را بریده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ» چه كسی مرا در كودكی یتیم كرد؟ پدر جان یتیم به چه كسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان كاش خاك را بالش زیر سرم قرار می دادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمی دیدم.

دختر خردسال حسین(ع) آن قدر شیرین زبانی كرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خیال كردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند.

او در پایان گفت : كاری كه معاویه كرد و سر پدر حضرت رقیه را جلوی چشم او برید فقظ از یك ملعون بی می آید و تاریخ هرگز نام آن ها را فراموش نمی كند.

دسترسی سریع