بخش چهارم از تحلیلی بر جریان های متنوعِ تاریخ نگاریِ انقلاب اسلامی پارادوكسهایِ تاریخ نگاریِ معاصر

ضرورتِ انتقالِ تجربیاتِ تاریخی به نسلهای آینده و شاید اقوام و ملل دیگر، ما را بر آن میدارد كه درپی ارائۀ اسناد تاریخی و یا بازگویی و باز نویسی خاطرات افرادِ درگیر در انقلاب باشیم.

1396/06/05
|
15:50

نویسنده : احمد خالصی
در تاریخ نگاریِ معاصر بعضاً با تناقض و پاردوكسی مواجه میشویم كه گویا از آن گریزی نیست. ضرورتِ انتقالِ تجربیاتِ تاریخی به نسلهای آینده و شاید اقوام و ملل دیگر، ما را بر آن میدارد كه درپی ارائۀ اسناد تاریخی و یا بازگویی و باز نویسی خاطرات افرادِ درگیر در انقلاب باشیم. مسلماً باید این مهم را پی گرفت چرا كه بنا به همان جملۀ درست و مشهورِ "راه آینده از گذشته می گذرد" ساختِ آینده از طریقِ شناختِ دقیقِ تجربیاتِ از سر گذرانده میسر میشود. از طرف دیگر عده ای گفته اند كه ملت ایران، حافظۀ تاریخی ندارد. گذشته از درستی یا نادرستی این سخن ، باید پذیرفت ملتی كه تاریخ خود را نداند محكوم به تكرار آن است. از این دست تكرارها در تاریخ و سرگذشتِ اقوام بكرّات دیده ایم. شاید راست گفته اند كه واژۀ انسان از " نسیان " می آید .آدمیزاده هماره دستخوشِ فراموشی است. برای گریز از این فراموشی، و عبرت گرفتن از سرگذشتهایِ تكراری و اغلب آزار دهنده، چه راهی بهتر از تأمل و تدبر در تاریخ !
اما تناقض از آنجا آغاز میشود كه آنچه به " حجاب معاصرت" موسوم است رخ مینماید. گویا صِرف هم عصر بودن با وقایع و رخدادها و شخصیتها ، مانع از فاصله گیری لازم برای قضاوت میشود. آنچه كه اینجا به كمك مورخ می آید تلاش او برای فراروی از زمانِ خود و دوری از میزان ها و اقتضائات و اوضاع و احوال عصر است و این به توانایی او و پذیرشِ ضرورتِ حفظِ فاصله بستگی دارد. میدانیم بعضی از افرادِ كهنسالِ درگیرِ انقلاب، به دلیل تواضع و یا به دلایلی دیگر از بیان خاطرات خود طفره میروند و اما اینها تازه اول داستان است. مشكل فراتر از اینهاست. تاریخِ معاصرِ ما بشدت با سیاست پیوند خورده است و یادش به خیر دوست مورخی كه میگفت در پژوهشهایم از فتحعلی شاهِ قاجار به این طرف نمی آیم چرا كه تاریخِ معاصر، سیاست ِ محض است و باید متخصصان و درگیرانِ سیاست به آن بپردازند. همینجا بگویم كه سخن ما از ضرورتِ تاریخ نگاری معاصر و تنگناهای آن است ، اما به واقع }سراسرِ تاریخ، تاریخِ معاصر است } یعنی با عدمِ دركِ درستِ شرایطِ تاریخی و فقدان انتباه ، تاریخ هماره تجدید میشود و همان تكرارهای مهلك پیش می آید و همان زجرها و مصیبتهای آدمی ،كه شاید بتواند با دركِ درستِ وقایع تاریخی كمی از آن بكاهد. و این مربوط است به همان بحثِ فراموشی و نسیان كه شاید مبحثی فلسفی و حِكمی باشد.
+++++++++++++
بازگردیم به همان تناقض یا پارادوكس مطروحه یعنی حجابِ معاصرت در مقابله با ضرورتِ انتقالِ تجربیاتِ تاریخی، به ویژه برای آنانی كه تاریخ خود را یا نمیشناسند و یا از زیر بار مسئولیت آن شانه خالی میكنند. برای مورخی كه میكوشد تحلیلِ درستی از تاریخِ معاصر ارئه دهد ضروری است كه از تاریخ فاصله بگیرد و نیز از آمال و خواستهای بحق و یا نادرست خود ، و این مستلزمِ ارتفاع از تاریخ است.
اما این مهم چگونه میتواند صورت پذیرد؟ و اصلاًآیا ممكن است یا نه؟
عده ای بر این باورند كه تاریخِ معاصر را باید با پنجاه سال فاصله زمانی نوشت و یا اینكه تاریخِ معاصر را نسلهای آینده می نویسند. اما اگر باید منتظر گذشتِ نیم قرن بود پس عبرت تاریخی چه میشود و آیا اصلاً تاریخ معنایی خواهد داشت؟
به گمانم اگر تاریخ نگاریِ معاصر یكسره محال نباشد كه نیست ، حداقل میتوان برای تبیین راههای حفظِ فاصله از اوضاعِ جاری و اقتضائات عصركوشید. و این وظیفه و كاركرد راستین و موثر و مانای یك تاریخ نگار است.

یا حق

دسترسی سریع