با چند بیت عاشقانه،شاعرانه از شما میزبانی خواهیم كرد.
گفتم اندر محنت و خواری مرا
چون ببینی نیز نگذاری مرا
بعد از آن معلوم من شد كان حدیث
دست ندهد جز به دشواری مرا
از می عشقت چنان مستم كه نیست
تا قیامت روی هشیاری مرا
گر به غارت میبری دل باكنیست
دل تو را باد و جگرخواری مرا
از تو نتوانم كه فریاد آورم
زآنكه در فریاد میناری مرا
گر بنالم زیر بار عشق تو
بار بفزایی به سر باری مرا
گر زمن بیزار گردد هرچه هست
نیست از تو روی بیزاری مرا
از من بیچاره بیزاری مكن
چون همی بینی بدین زاری مرا
گفته بودی كاخرت یاری دهم
چون بمردم كی دهی یاری مرا
پرده بردار و دل من شاد كن
در غم خود تا به كی داری مرا
چبود از بهر سگان كوی خویش
خاك كوی خویش انگاری مرا
مدتی خون خوردم و راهم نبود
نیست استعداد بیزاری مرا
نی غلط گفتم كه دل خاكی شدی
گر نبودی از تو دلداری مرا
مانع خود هم منم در راه خویش
تا كی از عطار و عطاری مرا
عطار نیشابوری