یادداشت روز : اندیشه های مولانا برای انسان معاصر «آموزه های مولوی برای انسان معاصر » بخش دوم

آیا با روند ناگزیرِ تجدد در ایران ، هنوز میتوان از مولوی در حیات پر تپشِ هرروزینه استفاده كرد یا اینكه سخن او فقط به درد پستوها و كنج های خلوتِ اهالی دل و اهل باطن و معنا میخورد؟

1396/04/25
|
15:45

نویسنده:احمد خالصی

به واقع و بدون هیچ تفاخر و مداهنه ای ، جلال الدین محمد مولوی یكی از شگفت ترین متفكران و شاعران تمامیِ اعصار ایران است. در حوزه التذاذ ادبی و سخن حكیمانه و موثر، سخن او بیانی والا و فراموش ناشدنی است. اما با گذشت سده ها از حیات مولانا و با عنایت به تحولات تاریخی و فكری و اجتماعی در ایران ، مولوی برای انسان امروزه چه چیزی در چنته دارد ؟
آیا با روند ناگزیرِ تجدد در ایران ، هنوز میتوان از مولوی در حیات پر تپشِ هرروزینه استفاده كرد یا اینكه سخن او فقط به درد پستوها و كنج های خلوتِ اهالی دل و اهل باطن و معنا میخورد؟
-----------------
اگر مثنوی با مرگ مولانا از بین نرفت و سده ها به حیات خود ادامه داد ، لابد حرفی و نكته یا نكاتی برای انسان عصر داشته و به جرات میتوان گفت برای انسان امروز نیز سخن ها و بیان ها دارد.
آموزه های مولانا كه برای انسان امروز و معاصر، هنوز قابل اعتنا و دریافت هستند ، فراوانند و شاید بی شمار...
میتوان از میان آنان ، به آموزه رفق و مدارا اشاره كرد. مولانا در آثار خود ، چه مثنوی و چه دیوان كبیر و چه مكتوبات و چه فیه ما فیه ، به كرات به ضرورت تحمل و شفقت در تعاملات انسانی اشاره میكند. زندگی نامه نویسانِ مولانا نیز فراوان از منش پر صبر و همراه با رفق و شفقتِ او در حیات پرآشوب آن دوره و عصر یاد كرده اند . در دورانی كه هر انسانی به تهمت و نسبتِ وابستگی به نژادی و عقیده ای ، هیچ در امان نبود و یا توسط مغولان ، یا حاكمان سلجوقی ، و یا عوام ناآكاه جاهل ، امن وآرام خود را ازدست میداد ، تاریخ نگاران ، مصادیق فراوان گفته اند كه چگونه مولوی با همه كس و همه نحله ونژاد میساخت تا راه هدایت و ارشاد را پی بگیرد.
و درعین حال مواظبت تمام به حفظ حدود شرعی داشت ؛ تا بدانجا كه شمس تبریزی ، یكی از بزرگترین عارفان عصر یعنی ابن عربی را در متابعت نمی یابد و طعن میكند.
-----------
بی اعتنایی به مرزهای زبان و زمان ، و در هم شكستن محدودیت ها و تعلقات و تكلفات ، درس وعبرت مولوی برای همه اعصار و همه زمان ها و همه مكانهاست
در فیه ما فیه ( اثر منثور مولوی ) میخوانیم كه :
" چراغ اگر بالا ای طلبد ، برای خود طلب نكند ، غرضِ او منفعت دیگران باشد ، تا ایشان از نور او حظ یابند ، و اگر نه ، هرجا كه چراغ باشد ، خواه زیر خواه بالا ، او چراغ است "
و در كتاب " معارف " از محمد بن حسین خطیبی ، بهاء ولد ( پدر مولوی
كه خود فقیهی دلسوخته و اهل باطن بوده ) میخوانیم كه :
" قطره به خود نتواند رفتن سوی دریا ، تا قطره های دیگر با وی یار نشود ."
و این نوع آموزه ها در جولان تفكرات قشری داعش گونه و در تاخت و تاز تعصبات نژادی ، و بی توجهی ها به آموزه های رهایی بخش معنوی ادیان ، نه فقط راهگشا و نجات دهنده اند ،كه برای بقای نوع و ادامه حیات سنن دینی و الاهی و معنوی ، گریزناپذیرند و غیر قابل گذشت.
____________

وحال سخنِ شمس تبریزی را بشنویم ، شاگرد و مرید مولوی و در عین حال استاد و مراد و راهبر مولانا. گویا این دو نفر فراتر از نسبتهای رایج حوزه خانقاهی ( مرید و مرادی )؛ و فراتر از القابی كه ما با آنها مانوسیم ، با همدیگر تعامل داشته اند و هردو ظرفیتهای مشتعل بودند.
در { مقالات شمس } میخوانیم كه :
" چون گفتنی باشد و همه عالم از ریش من درآویزند كه
" مگو" ، بگویم ، و هر آینه ، اگرچه بعد هزارسال باشد، این سخن بدان كس برسد كه من خواسته باشم"
باری جسارت این نحله برای درهم شكستن مرزهای زبانی و زمانی ستودنی است. یكی از شاعران معاصر نیز در مصاحبه ای گفته بود ، من فقط برای مخاطب امروزم شعر نمیگویم. شاید برای فردی در پانصد سال پیش و شاید برای شخصی در هزار سال آینده ..
میبنبیم كه مرزهای زمان شكسته شده اند و سخنِ بی زمان ، استمرار دارد. شاعر معاصری كه از او نقل كردیم در همان مصاحبه گفته بود من فقط شعرهای مولوی را میخوانم.
درود بر مولانا كه هنوز حرفها و آموزه ها و گزاره هایی برای انسان امروز دارد ؛ چه شاعر و چه مخاطب جدی شعر و چه انسانی كه دغدغۀ رهایی از محدودیتهای زبانی و زمانی دارد

دسترسی سریع