امروزنگاهی كوتاه به موضوعی داریم كه هم دارای اهمیت است و هم بسیار بحث شیرین و تفكر برانگیزی را در دل خود دارد.موضوعی كه برای عاشقان ادبیات و زبان پارسی و شعر دلكش آن می تواند راهگشا باشد
نویسنده: ارسطو جنیدی
یاران فضیلت مند و دانا، هزاران مرحبا بر شما باد.
امروز نگاهی كوتاه به موضوعی داریم كه هم دارای اهمیت است و هم بسیار بحث شیرین و تفكر برانگیزی را در دل خود دارد. موضوعی كه برای عاشقان ادبیات و زبان پارسی و شعر دلكش آن می تواند راهگشا باشد و دیدی ژرف تر را در شناخت شعر پارسی به ایشان ببخشاید و این نگاه عمیق و نو، نگاه به اهمیت صورت و محتوا و به بیان دیگر، ظرف و مظروف در شعر پارسی است.
هر شعری یك صورت ظاهری دارد و یك مغز و محتوا. به بیان ساده تر هر شاعری در وهله نخست با دو پرسش رو در رو می شود:
1- چه می خواهد بگوید
2- آنچه می خواهد بگوید را چقدر خوب و زیبا می گوید.
این دو پرسش بحث اساسی نقد ادبی را شامل می شوند.
از دیرباز همواره بین ادبا و بین ناقدان ادبی بحثی بزرگ درگرفته بوده است كه بالاخره جام مهم تر است یا شراب؟ ظرف مهم تراست یا محتوای ظرف؟ پیاله و نقش و نگار آن اهمیت بیشتری دارد و یا گندم درون پیاله؟
سه گروه در باب این بحث بزرگ ابراز عقیده كرده اند:
دسته نخست افرادی هستند كه راه تفریط هنری را طی كرده اند و بر این پندار هستند كه: ((مهم تر از آنچه بیان می كنی، آنست كه چگونه بیان می كنی...)). در نظر این دسته می توان یك موضوع كم ارزش یا حتی بی ارزش و پیش پا افتاده را محتوای اثر ادبی قرار داد، اما آن را چنان خوب عرضه كرد كه مخاطب را شدیداً تحت تاثیر قرار دهد.
این باور در ادوار متاخر و به ویژه توسط فرمالیست های روس تبلیغ شد، گرچه در دوره های ادبیات كلاسیك ایران و جهان طرفداران مهمی نیز داشته، اما چهارچوب و اصول و نظریه پردازی علمی آن در دوره معاصر و توسط فرمالیست های روس مطرح شده است و بدیهیست كه چندان با حقیقتِ ذات هنر همخوان نیست.
در ادبیات پارسی نیز داریم شاعرانی كه چنین می اندیشیده اند. خاقانی شروانی برجسته ترین نمونه این طرز تلقی است. اشعار وی از نظر آرایه های ادبی و استفاده استادانه از تشبیهات و استعارات و صدها آرایه ادبی دیگر، یك مجموعه گرانبهاست. اما ضعف بزرگ سخن خاقانی در آنست كه وی اساساً حرفی برای گفتن ندارد و محتوای اثرش بی نهایت نحیف و ناتوان است. تشبیهات عجیب و بكر خاقانی از شعله آتش یا پرهای طاووس به راستی اعجاب انگیز و شگرف هستند اما در همین نكته باقی مانده و عقیم می مانند و فقط همان بار اول خواندن است كه خواننده را درگیر می كند:
طاووس بین كه زاغ خورد و آنگه از گلو
گاورس ریزهای منقا ر برافكند
او شعله های آتش را به مرهای طاووس مانند كرده كه تشبیهی بكر است، اما پرسش اینجاست كه حاصل این تشبیه چیست؟ این ابتكارات خاقانی به تكامل روح و ضمیر انسانی چندان كمكی نمی كند و موجب ارتقای اندیشه و احساس آدمی نمی شود.
خاقانی تنها یك شعر ویژه و برجسته دارد كه در آن محتوایی بس بزرگ و شگرف را بیان كرده و آن شعر همانا قصیدهء استادانهء : ((ایوان مدائن)) است.
در همین شعر پرمحتوا كه در آن خاقانی با دریغ و دردی جانكاه از نابودی تمدن درخشان ایران باستان سخن می گوید و به زیبایی هرچه تمام تر نیز این درد را به خواننده منتقل می سازد، ما یك اثر ادبی موفق در صورت و معنا را مشاهده می كنیم؛ ابتكاری كه در اكثریت قصاید و غزلیات دیگر خاقانی از این تركیب موفق اثری نمی بینیم و خاقانی در آن آثار، همان شاعر صورت گرا است.
اینجاست كه نقد فرمالیستی معتقد است كه اساساً هنر رسالتی اخلاقی و كلاً رسالتی ندارد جز ارائه زیبایی و این نقطه مقابل باور هزاران ساله بشر در مورد هنر و رسالت آنست.
در میان شاعران كلاسیك پارسی صائب و اخلاف وی در سبك هندی نیز چنین اندیشه ای داشته اند و خود صائب چنین می گوید:
خونست ز سنگینی لفظم دل معنی
از باده بوَد شیشه ما هوش رباتر
و این همان نگاه ((جام از شراب مهم ترست)) می باشد.
دسته دوم كسانی هستند كه راه افراط را پیموده اند و همواره محتوا را بر صورت برتری داده اند و معتقدند كه: ((مهم تر از آن كه چگونه مطلبی را بیان می كنیم، این مطلب اهمیت دارد كه اساساً چه چیزی را بیان می كنیم؟)). اینان معتقدند: ((شراب محتوا از جام آن مهم تر است)). نمی توان از موضوعات پیش پا افتاده و بی ارزش سخن گفت اما با بیانی زیبا و هنری. پرهای رنگین یك طاووس و شعله های كوچك یك اجاق به خودی خود و به تنهایی هیچ ارزش ادبی و انسانی ندارند و هرچقدر هم كه هنرمندی بخواهد با بیانی شگفت انگیز و عجیب آن را بیان كند، باز هم اثری ممتاز نیافریده است. این سخن در ذات خود بهره ای بزرگ از حقیقت را نهفته دارد. زیرا در هر حال هنر در خدمت كمال انسانی است و نمی تواند نسبت به موضوع اندیشه انسان منفعل و بی تفاوت باشد چون بیش از هر مفهوم دیگری از ذات اندیشه و احساس انسان سرچشمه می گیرد.
بخش اعظم ادبا و ناقدان بزرگ ادب كلاسیك جهان اینگونه می اندیشیده اند كه دانشمند كم نظیر و نابغه تاریخ ما و فیلسوف بزرگوار، خواجه نصیرالدین طوسی از ممتازترین طرفداران این تلقی هستند و این معنا را خواجه بزرگوار در كتاب معیارالاشعار خود به نیكی تبیین فرموده.
اما نباید در طرفداری از این نظریه راه افراط پیمود و به جاه مبالغه افتاد.
طرفداران افراطی این تلقی از یاد می برند كه: ((نیمی از دلپذیری هر خوراكی به ظاهر آنست)). اگر بهترین شراب معنا را هم عرضه كنی اما در ظرفی كثیف و چرك و شكسته و لب پَرّ شده، هیچ كس رغبتی به نوشیدنش پیدا نخواهد كرد.
ناصرخسرو قبادیانی مهم ترین بروز و ظهور افراطی این طرز تفكر است.
شعر ناصرخسرو به دور از هرگونه زیبایی ظاهر و تنها وسیله ای برای انتقال محتوای سنگین و حتی سخنان خشن او شده. ناصرخسرو تنها حتوایی برای عرضه دارد و این محتوا را به قدری سرد و سنگین و كم روح و بی نمك عرضه كرده كه شعر او هرگز محبوبیت شاعرانی چون حافظ، مولانا یا سعدی را نیافته. سخن ناصرخسرو لبریز از حكمتی است كه خود وی مدعی بوده بهترین حكمت هاست و با كلام پرخاشگرایانه اش گویی می كوشد میخی را بر سر ما فروكوبد. او خود به زیبا نبودن ظاهر شعرش می بالد و شعر را تنها وسیله ای برای انتقال مفاهیمش قرار می دهد.
ملاحظه می فرمایید كه هردوی این نگاه ها تا چه پایه می توانند افراطی و نادرست باشد و از ذات هنر به دور.
در نقد نگاه افراطی به این طرز تلقی دوم باید گفت:
برفرض كه یك اثر هنری به طور اعم و یك اثر ادبی به طور اخص، محتوایی بسیار مهم و بلند و متعالی را هم شامل شود اما در ارائه آن و عرضه آن به مخاطب و صورت ظاهری اش ضعیف و بی نمك باشد، هرگز نمی تواند دل مردمان را به سمت خود جلب كند و در جانشان نفوذ كند.
و در نقدی به نگاه دسته اول هم باید گفت:
از دیگر سو، اگر شعری بیان و صورتی بسیار هنری و ظریف و ظرفی زیبا داشته باشد اما محتوایی بی ارزش و یا كم ارزش را ارائه كند نیز در جلب نظر مخاطبان و رسالت ذات هنر، موفق نخواهد بود.
نكته مهم آنست كه ممكن است هركدام از این دو گروه در مقطعی و به صورت موقتی در تحت تاثیر قراردادن مخاطبان خود توفیقاتی هم حاصل كنند اما این توفیق و جلب نظر معمولاً موقتی و كوتاه مدت است و حد اكثر یك نسل دوام می آورد و در ذهن و ضمیر نسل بعدی جایی برای خود نمی گشاید.
اما یك نگاه سوم نیز وجود دارد. نگاه ضد افراط محتواگرایان و نیز ضد تفریط صورت گرایان. نگاه تعادل در این دو. یعنی یك شعر دلكش مولفه هایی دارد:
یك شعر دلكش محتوایی بلند و انسانی را در دل خود دارد و این محتوای بلند را بسیار خوب و زیبا و جذاب ارائه می كند.
شاعران باعظمت زبان پارسی و شاعران بزرگ تمامی ملل جهان كه شعرشان قرن هاست دل مردمان گیتی را به تپش واداشته و مرزهای تاریخ را درنوردیده، و از ورای صدها و بلكه هزاره ها مردمان را شیفته خویش ساخته اند، پیروان راستین این دسته سوم می باشند.
به شعر حافظ شیرین سخن بنگیرید:
شعر حافظ جامی به درخشندگی الماس و یاقوت و زمرّد دارد و محتوایی گیراتر از هزاران باده انگوری كه همانا شراب معنا و عشق باشد.
این سخن در باب فردوسی، مولانا، سعدی، نظامی و ده ها شاعر بزرگ دیگر ما نیز كاملاً صادق است.
اینجاست كه حقیقتی دیگر نیز جلوه گر می شود:
شاعران بزرگ، اندیشمندان بزرگ و بی بدیل هستند. آنان مانند هر اندیشمند والاقدری، از افراط و تفریط در زندگانی پرهیز می كنند و اینست راز دلربایی و دلپذیری سخن آنان...
و درود بر زبان پارسی كه شاعران اندیشمند آن جهانی را به تحسین و شگفتی واداشته اند و شراب والای معنا را در جام زمردین زیبایی به بشریت هدیه كرده اند....