«دیوار آتش» عنوان كتابی ازهنینگ مایكل نویسنده سوئدی است. همه اتفاقات عجیب و دلهرهآور این رمان جنایی، مثل قتل وحشتناك یك راننده تاكسی به دست دو دختر جوان، قطع برق نیمی از كشور و... در یك شهر اتفاق میافتد.
درباره نویسنده : هنینگ مانكل نویسنده سوئدی است. او در كتابها و نمایشنامههایش بهطور مداوم مسائل نابرابری اجتماعی و بیعدالتیها در سوئد و خارج از كشور را برجسته میكند. هنینگ مانكل كه امروز بهعنوان جنایینویس شهرت یافته و كتابهای او ترجمه میشود، در استكهلم به دنیا آمد.
بیشترین دلیل شناختهشدن این نویسنده در دنیای ادبیات داستانی، بهدلیل خلق كارآگاه كورت والاندر در رمانهای پلیسی و جنایی است كه منجر به فروش 40 میلیون نسخهای كتابهای او شد. در زیر، عنوان برخی از كتابهای او كه به فارسی ترجمه شده، آمده است:
بازگشت استاد رقص
پنجمین زن
دیوار آتش
قاتلان بدون چهره
پسری كه روی تختی پر از برف خوابید
سگی كه به سوی ستارهای میدود
«دیوار آتش» عنوان كتابی ازاین نویسنده است. همه اتفاقات عجیب و دلهرهآور این رمان جنایی، مثل قتل وحشتناك یك راننده تاكسی به دست دو دختر جوان، قطع برق نیمی از كشور و... در یك شهر اتفاق میافتد. ورود یك كارآگاه ماهر و كاركشته برای پیدا كردن دلایل این اتفاقات كه بهنظر میرسد به هم ارتباطی دارند، داستان را هیجانانگیز و پركشش میكند.
وقتی صحبت از ادبیات جنایی یا پلیسی میشود، بیشتر ما نام آگاتا كریستی را بهخاطر میآوریم، اما اینروزها بازار ادبیات جنایی اسكاندیناوی آنقدر داغ و پرمخاطب است كه با نویسندگان جدیدی از این ژانر آشنا میشویم كه آثارشان ترجمه و در دسترس علاقهمندان قرار میگیرد.
بخش هایی از این كتاب را در زیر بخوانید :
نفسش در سینه حبس شد. اول فكر كرد اشتباه میكند: باید نقشه یك چیز دیگر باشد. بعد، شك او بهكلی از بین رفت. میدانست كه درست متوجه شده. با دقت ورق را برگرداند روی میز، كنار كامپیوتر با صفحهی مانیتور بزرگ و سیاه. میتوانست انعكاس صورتش را در صفحهی مانیتور ببیند. یك تلفن روی میز بود. فكر كرد باید به یكی زنگ بزند، به مارتینسون یا هگلوند، و نیبرگ، اما گوشی را برنداشت. به جایش شروع كرد به قدم زدن اطراف اتاق. فكر كرد فالك اینجا كار میكرده، پشت یك در فولادی مستحكم كه باز كردنش بدون كلید خیلی سخت است. این جایی است كه او كار میكرده. یك مشاور كامپیوتر كه یك روز غروب جسدش نزدیك یك دستگاه خودپرداز پیدا میشود. بعد جسدش از سردخانه ناپدید میشود و حالا من یك نقشه از پست فرعی برق، كنار كامپیوترش پیدا كردهام. در لحظهای نفسگیر، فكر كرد كه میتواند این ارتباط را پیدا كند اما زنجیرهی حوادثِ گوناگون خیلی گیجكننده بود. والندر همچنان قدم میزد. فكر كرد، چی اینجا هست و چی كم است.