داستان رمان از زبان دختری سفیدپوست و كم سنوسال به نام اسكاوت فینچ روایت میشود. دختری كه در حال رشد است و دوست دارد همهچیز را تجربه كند. اسكاوت در ابتدای رمان شرح مفصلی از پیشینه خانوادگی و سپس شهر و محل زندگی ارائه میكند.
درباره نویسنده : نل هارپر لی (Nelle Harper Lee) متولد 28 آوریل 1926 در آلابامای آمریكاست.
این رماننویس و نویسنده منزوی و كمكار آمریكایی را با شاهكار ادبیات مدرن آمریكا «كشتن مرغ مقلد» میشناسند .
كتابی كه به موضوع نژادپرستی در آمریكا پرداخته و در سال 1960 منتشر شد و خیلی زود در سرتاسر جهان مورد توجه قرار گرفت و به چهل زبان نیز ترجمه شده است. كشتن مرغ مقلد در سال بعد انتشارش نیز جایزه پولیتزر را از آن خود كرد .
هارپر لی همچنین در سال 2007 مدال آزادی ریاست جمهوری آمریكا را به پاس كمك به ادبیات از آن خود كرد. لی برای این كتاب چندین عنوان افتخاری دیگر را نیز دریافت كرد. او نویسندهای منزوی بود كه از سخنرانی در انظارعمومی نیز به شدت خودداری میكرد.
هارپر لی روز جمعه 19 فوریه 2016 در سن 89 سالگی از دنیا رفت.
داستان رمان از زبان دختری سفیدپوست و كم سنوسال به نام اسكاوت فینچ روایت میشود. دختری كه در حال رشد است و دوست دارد همهچیز را تجربه كند. اسكاوت در ابتدای رمان شرح مفصلی از پیشینه خانوادگی و سپس شهر و محل زندگی ارائه میكند. از همسایههای عجیب و غریب و از جو حاكم بر شهر – میكمب – هم صحبت میكند و به طور كلی فضای جامعه را به سادهترین شكل ممكن و با زبانی شیرین بیان میكند.
سپس از مدرسه و اتفاقات عجیبی كه رخ میدهد حرف میزند و نشان میدهد كه وضعیت جامعه ایدهآل نیست و فقر گریبانگیر عده زیادی از اهالی است. اما مشكل اصلی در شهر میكمب فقر نیست، مشكل دیدگاه اشتباهی است در بین آنها وجود دارد.
كتاب كشتن مرغ مقلد در دو بخش نوشته شده است. بخش اول شامل توصیف فضای كودكی و بازیهای اسكاوت، برادرش جیم و دیل دوست آنهاست. كنجكاوی عمده آنها كشف رازی درباره یكی از همسایهها – بو رادلی – است كه برای مدت زیادی از خانه خارج نشده است و بچهها هرگز او را ندیدهاند. بچهها نمیتوانند درك كند كه رادلی از روی اختیار و آگاهانه است كه وارد جامعه نمیشود. باید كتاب را خواند و دید كه سرانجام بچهها و این همسایه مرموز چه خواهد شد.
در بخش اول همچنین جو حاكم بر جامعه نشان داده میشود و مهمتر از همه در این بخش است كه با شخصیت قوی و استثنایی اتیكوس – پدر اسكاوت – آشنا میشویم. اتیكوس وكیل است و تمام تلاشش را میكند كه اسكاوت و جیم را به بهترین شكل ممكن تربیت كند. در طول كتاب انتخابهای سختی پیش روی اتیكوس قرار میگیرد اما او همیشه كار درست را انجام میدهد تا همچنان قهرمان فرزندانش باشد.
بخش دوم كتاب اما، بخش اصلی و كلیدی رمان است. در شهر كوچك میكمب مردم دید خوبی به خانواده فینچ ندارد، چرا كه اتیكوس علاوه بر اینكه آشپز خانهاش زنی سیاهپوست است وكیل مردی سیاهپوست نیز میباشد. چیزی كه مردم شهر نمیتوانند دلیل آن را درك كنند و مدام این سوال مطرح میشود كه چرا یك سفیدپوست وكیل مردی سیاهپوست است؟
اتهام وارد شده به مرد سیاهپوست – توم رابینسون – تجاوز است. اتیكوس به وضوح میداند كه این اتهام درست نیست اما در زمانی كه تبعیض نژادی بیداد میكند، كار به همین راحتی نیست و باید برای به دست آوردن حق جنگید. تلاشهای اتیكوس و صحبتهای او در دادگاه از جمله قسمتهای به یاد ماندنی كتاب كشتن مرغ مقلد است كه باید خواند و از آن یاد گرفت.
بخش هایی از این كتاب را در زیر بخوانید :
اگه بخوای با كسی تفاهم داشته باشی، باید یاد بگیری به همه چیز از نقطه نظر او نگاه كنی. (كتاب كشتن مرغ مقلد – صفحه 39)
این كه صد سال شكست خوردهایم، دلیل نیست كه باز تقلا نكنیم. (كتاب كشتن مرغ مقلد – صفحه 102)
هر كس حق داره هر طور میخواد فكر كنه و توقع داشته باشه كه دیگران هم به عقایدش احترام بگذارند. اما من قبل از این كه با دیگران زندگی كنم، باید بتونم با خودم زندگی كنم. وجدان آدم تنها چیزیه كه نمیتونه تابع نظر اكثریت باشه. (كتاب كشتن مرغ مقلد– صفحه 139)
مردم خوب آنهایی هستند كه به تناسب دركشان بهترین كاری كه از دستشان ساخته است انجام میدهند. (كتاب كشتن مرغ مقلد – صفحه 171)
صورتی صاف داشت و سرش در حال طاس شدن بود. سن او را میشد به دلخواه بین چهل تا شصت تخمین زد. اگرچه پشتش به ما بود میدانستیم كه یك چشمش كمی چپ است. از این عیب حداكثر استفاده را میكرد. حتی وقتی به كسی نگاه نمیكرد به نظر میرسید كه دارد به آدم نگاه میكند و به این ترتیب هیئت منصفه و شهود را در موقعیت دشواری قرار میداد. (كتاب كشتن مرغ مقلد – صفحه 219)
این مردم هیچ وقت و هیچجور حالیشون نمیشه كه من واسه این اینطور زندگی میكنم كه دلم میخواد اینطور زندگی كنم. (كتاب كشتن مرغ مقلد– صفحه 262)
شما از حقیقت خبر دارید و حقیقت این است: بعضی از سیاهان دروغ میگویند، بعضی از آنها فاسدالاخلاقند و بعضی به زنها چه سیاه و چه سفید چشم دارند. اما این حقیقت منحصر به نژاد خاصی نیست. این حقیقتی است كه شامل نوع بشر میشود. در همین دادگاه هیچ كس نیست كه هرگز دروغ نگفته باشد و هرگز كاری برخلاف اخلاق نكرده باشد. مردی هم یافت نمیشود كه هرگز از روی هوس به زنی نگاه نكرده باشد. (كتاب كشتن مرغ مقلد– صفحه 267)
دیل گفت: «فكر میكنم وقتی بزرگ شدم دلقك بشم.» من و جیم ایستادیم. -«بله آقا یك دلقك. تو این دنیا با این مردم هیچكاری نمیتونم بكنم، جز اینكه بهشون بخندم. میرم تو یك سیرك استخدام میشم و تا دلت بخواد میخندم.» جیم جواب داد: «عوضی گرفتی دیل. دلقكها محزونند. این مردمند كه به آنها میخندند.» (كتاب كشتن مرغ مقلد – صفحه 282)
من فكر میكنم فقط یك جور مردم وجود داره: مردم. (كتاب كشتن مرغ مقلد– صفحه 296)
گاهی فكر میكنم كه به عنوان یك پدر، خیلی عیب دارم. اما بچهها غیر از من كسی را ندارند. جیم بیش از هر كس به من اعتماد داره و من همیشه طوری زندگی كردهام كه بتونم راحت تو چشمهاش نگاه كنم… اگه به یك همچه چیزی تن دربدم صاف و ساده دیگه نمیتونم تو چشمهاش نگاه كنم و آن روز كه نتونم تو چشمهاش نگاه كنم، میدونم كه جیم را از دست دادهام. (كتاب كشتن مرغ مقلد – صفحه 357)
خوب كه نگاه كنی، اكثر مردم خوبند، اسكاوت. (كتاب كشتن مرغ مقلد – صفحه 367)