«و كوهستان به طنین آمد» اثر پرفروش رماننویس و پزشك افغانی - آمریكاییتبار «خالد حسینی» است. این كتاب در 21 می سال 2013 منتشر شد و به مدت 33 هفته در لیست پرفروشهای نیویوركتایمز قرار گرفت.
درباره ی نویسنده : خالد حسینی، زاده 4 مارس سال 1965 در كابل نویسنده افغانستانی است. عمده شهرت وی بابت نگارش دو رمان بادبادكباز و هزار خورشید تابان است. نام آخرین رمان او، و كوهستان به طنین آمد؛ میباشد كه به فارسی نیز ترجمه شدهاست. حسینی ساكن ایالات متحده است و آثار خود را به زبان انگلیسی مینویسد.
«و كوهستان به طنین آمد» اثر پرفروش رماننویس و پزشك افغانی - آمریكاییتبار «خالد حسینی» است. این كتاب در 21 می سال 2013 منتشر شد و به مدت 33 هفته در لیست پرفروشهای نیویوركتایمز قرار گرفت. تنها پس از گذشت پنج ماه از انتشار این كتاب، سه میلیون نسخه از آن به فروش رفت. «وندی اسمیت» منتقد لس آنجلس تایمز و كوهستان به طنین آمد را «به شدت غمانگیز، اما سرشار از عشق» توصیف كرده است. همچنین «فران هاثورن» منتقد نشنال (روزنامهی خصوصی انگلیسیزبان) نیز این كتاب را با عبارات «داستانسرایی استادانه» و «وصفی فراموشنشدنی از افغانستان ویران شده» وصف كرد.
داستان این رمان در سه دوره از تاریخ معاصر افغانستان میگذرد؛ دوران قبل از درگیری و اشغال افغانستان، درهی جنگ و دوران پس از جنگ و حضور آمریكا در افغانستان.
شروع این رمان با پیوند بینظیر و تاثیرگذار دو خواهر و برادر آغاز میشود؛ عبدالله و پری. در ادامه سرنوشت این دو را از یكدیگر جدا میكند؛ پدر آنها كه مردی كشاورز بود، تصمیم میگیرد پری سه ساله را به خانوادهای ثروتمند بفروشد. با شنیدن این ماجرا عبدالله با ناراحتی تصمیم میگیرد افغانستان را به مقصد پاكستان ترك كند. پری نیز دوران جوانی خود را به همراه پدرخوانده و مادرخواندهاش در فرانسه میگذراند و طی اتفاقات دیگر متوجه میشود كه در سالهای كودكی كسی كه اسباب فروش او به آن خانواده را فراهم كرده، داییاش بوده است. در طول این مدت زندگی هركدام از آنها با آدمهای دیگر پیوند میخورد؛ نیلا وحدتی، پروانه (نامادری پری)، نبی، عمره آدمویچ، ادریس، ماركوس وارواریس و عادل از دیگر كاراكترهای مهم داستان هستند كه هریك نقشی ظریف و داستانی جذاب و شنیدنی دارند.
«و كوهستان به طنین آمد»، با چشم انداز وسیع و داستان سرایی حكیمانه و سرشار از مفاهیم انسانیاش، رمانی عمیقا گیرا و دلرباست كه درك ژرف خالد حسینی را از تعهداتی كه ما و زندگیمان را شكل میدهد نمایان میكند.
نویسنده در این رمان چند نسلی كه نه تنها به والدین و فرزندان بلكه به روابط برادران و خواهران، عمو زادهها و دایی زادهها، مستخدمان و سرایداران نیز میپردازد، مهرورزیها، جریحه دار كردنها، فداكاریها، خیانتها و وفاداریها را بازگو میكند؛ نشان میدهد كه گاهی چطور از رفتار نزدیكترین كسانمان شگفتزده میشویم، آنه هم درست در لحظاتی كه بیشترین اهمیت را دارند.
داستان با دنبال كردن شخصیتها و انشعاب زندگیهایشان و عشقها و تصمیماتشان در سراسر جهان از كابل تا پاریس، از سانفرانسیسكو تا جزیره تینوس در یونان، آرام آرام گسترش مییابد و با پیش رفتن هر صفحه و پیچیدگیهای احساسی داستان را به نمایش میگذارد.
بخش هایی از این رمان را در زیر بخوانید :
عبدالله با خوشحالی دور پری میچرخید. كل روز سایه پری را دنبال میكرد، پاشنه پایش را بو میكشید و شبها كه راهشان جدا میشد، درمانده و بیكس پشت در ولو میشد و منتظر صبح میماند.
«عبدالله؟»
«بله؟»
«میشود وقتی بزرگ شدم، با تو زندگی كنم؟»
عبدالله خورشید را نگاه كرد كه مانند نارنج تازه از درخت پایین افتادهای سقلمه زنان جای خود را در افق باز میكرد. «اگر بخواهی. اما فكر نكنم دلت بخواهد.»
«چرا، میخواهد.»
«آن موقع دلت میخواهد برای خودت خانه داشته باشی.»
«اما میتوانیم همسایه باشیم.»
«شاید»
«جای دوری كه زندگی نمیكنی.»
«اگر از دستم خسته شوی چه؟»
پری با آرنج به پهلوی عبدالله سقلمهای زد و گفت: «نمیشوم.»
عبدالله خندهای كرد و گفت: «باشد، خیلی خوب»
«نزدیكم میمانی؟»
«آره»
«تا وقتی پیر شویم.»
«پیر پیر»
«برای همیشه»
«آره برای همیشه».....