كتاب « بریده » كه بنمایه روانشناسی و معمایی دارد ذهن مخاطب را درگیر ماجراهایی میكند كه در یك موسسهای به نام موسسه ذهنهای بیمار اتفاق میافتد. شخصیتهای زیادی وارد داستان میشوند.
درباره نویسنده : پاتریشیا مك كورمیك در 23می سال 1956در آمریكا چشم به جهان گشود. وی نویسنده و روزنامهنگار آمریكایی است. مك كورمیك مدرك لیسانس خود را در رشته روزنامهنگاری از دانشكده روزنامهنگاری كلمبیا اخذ نمود.
كتاب « بریده » یكی از آثار این نویسنده است .
این كتاب ، با نثری گیرا زندگی دختری به نام كال كه خشونتی وحشتناك علیه خود انجام میدهد و عادت به خودآزاری دارد را روایت میكند.
این كتاب كه بنمایه روانشناسی و معمایی دارد ذهن مخاطب را درگیر ماجراهایی میكند كه در یك موسسهای به نام موسسه ذهنهای بیمار اتفاق میافتد. شخصیتهای زیادی وارد داستان میشوند. این در حالیست كه تعداد شخصیتها مدنظر نیست بلكه مهم نحوه شخصیتپردازی آنهاست. این شخصیتها هركدام بهگونهای مستقل وارد داستان میشوند و هركدام سرگذشت حود را روایت میكنند اما داستان به گونهای روایت میشود كه تمامی آنان به جهت بهبود و رساندن هر چه بهتر ایفای حق مطلب كمك میكنند.
پاتریشیا مك كورمیك در كتاب بریده (Cut) آورده است: از زمان انتشار كتاب بریده، از هزاران خواننده این جملات را شنیدم: برخی دختران میگویند این كتاب سبب شده تا از دیگران كمك بخواهند؛ كمك دوستان و والدین مضطرب، كمك معلمان و درمانگرانی كه تلاش میكنند تا این رفتار را بفهمند كه آنها را مشوش كرده و میترساند.
خلاصه ای از این كتاب را در زیر بخوانید :
حالا همه در حال ترك سالن گروه درمانی هستند، و بلند بلند با یكدیگر حرف میزنند. من پشت سر دخترهای دیگر از اتاق خارج میشوم، به راهرو میروم و تابلو اعلانات میز كنار مراقبین را بررسی میكنم. روی تابلو اسم تمامی بچهها را زدهاند. همینطور درمانهایی كه بعد از گروه درمانی برای آنان انجام میشود. تیفانی به مدیریت خشم میرود تارا به درمان تمرد اعصاب، سیدنی و تیفانی به آزمایشگاه برای انجام آزمایش ادرار و حصول اطمینان از اینكه چیزی نمیزنند. بكا، تارا و دبی هم به درمانگاه میروند برای مطمئن شدن از اینكه چیزی میزنند. اینها چیزهایی است كه لازم دارند. تارا و بكا، ویتامین و مكملهای غذایی بكا داروی قلب و دوی روزاك. بعدازآن دوی به اتاق ورزش میرود تا زیر نظر مربی ورزش روی دستگاه تردمیل راه برود. تارا و بكا هم برای پیاده روی به حیاط برده میشوند. تا اطمینان حاصل شود كه روی دوِثابت نمیروند. روی تابلو كنار اسم من هیچچیز نیست. من هیچجا برده نمیشوم. قبل از اینكه كسی مچ من را حین خواندن تابلو بگیرد، من ازآنجا دور میشوم چون چند روز پیش شنیدم دوی كه بیشتر وقت خود را دوروبر میز مراقبان میگذراند داشت، به بكا میگفت: كه آدمهای موسسه ذهنهای بیمار هنوز دارند فكر میكنند كه با من چهكار كنند. وقتی سطح اولی باشی یعنی مهمان جدید یا مهمانی كه رفتار نامناسبی از خودش نشان داده اجازه تردد به هیچ جایی را بدون نظارت نخواهی داشت. سطح دومها یعنی كسانی كه 10 امتیاز به خاطر رفتار مناسب خود كسب كردهاند. اجازه دارند كه بهتنهایی به سالن اصلی و محل ملاقات بروند. ولی برای رفتن به اتاق رختشوی خانه یا ماشین فروش خودكار باید با همپا باشند. سطح دومها یعنی آنهایی كه نزدیك به فارغالتحصیل شدن مانند دوی، اسكورت بقیه هستند.
البته فقط سطح سومها هم كه فقط مشكل بیاشتهایی یا گوارشی دارند، برای رفتن به ماشین فروش خودكار باید همراه مراقبان یا بقیه سطح سومها باشند. یادگرفتن قوانین و مقررات موسسه ذهنهای بیمار كار سختی است. من سطح اولی هستم، برای همین وقتی همه در حال درمانهای خاص خودشان هستند تنها جایی كه میتوانم بروم، سالن مطالعه است. مراقب این سالن سینتیا است كه همیشه جلوی در كلاس نشسته و در حال تست حل كردن است. تنها چیز خوب سالن مطالعه سكوت بعدازظهرهای اینجا است. هرچند كه درواقع تنها من اینجا نیستم، تمام درودیوارهای اینجا پر از علامتهایی است كه به ما میهمانان یادآوری میكند كه به خواسته دیگران یعنی رعایت سكوت احترام بگذاریم. حداقل اینجا من واقعا رفتار مناسب از خود نشان میدهم. تابلوهای اعلانات چوبی بانو شتهها و نقاشیها از مهمانها یكی پس از دیگری بهصورت ردیفی به دیوارها آویزان است. وقت زیادی صرف خواندن پیغامهای آنها كردهام.
در انتهای سالن و در دورترین فاصله از نگاه سینتیا روی صندلی موردعلاقه خود مینشینم و وانمود میكنم كه تكلیفهای هندسهای را انجام میدهم كه مدرسهام به اینجا فكس كرده است. ولی درواقع به سگی نگاه میكنم كه كنار اتاقك نگهبانی زندگی میكند.