یادداشت روز : آثار و افكار ابوالبركات بغدادی (بخش دوم) نگاهی به زندگی و آثار و افكار ابوالبركات بغدادی (بخش دوم)

در بخش اول از این نوشتار به صورت اجمالی، به زندگی ابوالبركات بغدادی، نیم نگاهی داشتیم و در این نوشتار به برخی از افكار فلسفی او اشاره می شود:

1398/03/28
|
15:47

نویسنده : علی شالچیان

در بخش اول از این نوشتار به صورت اجمالی، به زندگی ابوالبركات بغدادی، نیم نگاهی داشتیم و در این نوشتار به برخی از افكار فلسفی او اشاره می شود:

ابوالبركات در فلسفه، مخالفِ مشربِ مشّایی بود و بر این باور بود كه عقول دهگانه ای كه مشّایی‌ ها در نظام خلقت در نظر می گیرند، صحیح نیست. او اعتقاد داشت كه خالقِ بی واسطه و مستقیمِ تمام موجودات خداوند است، بی ‌آنكه در خالقیت و فاعلیتِ او واسطه ‌ای در میان باشد. از نظر او، مبدأ اول كه فاعل مختار و قادر است، می ‌تواند موجودی واحد بیافریند و سپس به انگیزه آن و برای آن، موجود دیگری خلق كند و در عین حال آن مبدأ اول فاعلِ مستقیم و بی واسطه باشد.

ابوالبركات برای توضیح این مطلب مثالی آورده است. وی نوشته است: فرض كنید مردی بنده‌ای برای خود می‌خرد، سپس بندۀ دیگری برای بندۀ اول می خرد و همین‌طور برای بندۀ دوم نیز بنده ای و...، در تمام این موارد خریدار همان مرد است، اگرچه دومی را برای تولی و سومی را برای دومی خریده است .

اشكال بنیادین ابوالبركات به نظریۀ «صدور» و قاعدۀ «الواحد لایصدر منه الا الواحد» این است كه سخن مشائیان قدرت الهی را محدود می كند، زیرا پیامدِ قاعدۀ مذكور به صورتی كه آنان تبیین می كنند این است كه اگر جریان صدور فقط در طول باشد، كثرت موجوداتی را كه در عرض یكدیگرند و میان آن ها رابطۀ علّی نیست، چگونه باید توجیه كرد؟ از نظر ابوالبركات هرچه در هستی پدید آمده است و پدید می‌آید، بی واسطه، خلقِ حضرت حق است.

ابوالبركات همچنین كاربردهای گوناگون واژۀ عقل را بررسی می‌ كند و وجود عقل فعال را به گونه ای كه مشائیان مطرح كرده اند، نمی ‌پذیرد. مشائیان عقیده دارند آنچه نفس انسانی را از مرحلۀ عقل بالقوه به مرتبۀ عقل بالفعل می رساند، عقل فعال است كه نسبت به نفوس انسانی به منزلۀ استاد و مربّی است. عقل فعال مبدأیی است كه نفوس از آن صادر می ‌شوند و در نهایت كمال نیز به آن باز می ‌گردند.

در این موضوع، ابوالبركات دوگونه سخن می ‌گوید: در بخش طبیعیات تصریح می كند كه نفس می ‌تواند بالذات به كمال برسد، بی‌ آنكه به چیزی دیگر كه او را به مرتبۀ كمال و فعلیت برساند، نیازمند باشد. به این ترتیب، دیگر نیازی به عقل فعال نخواهد بود ولی او در بخش الهیات می گوید كه اعتقاد به وجود مربّی و مدبّر برای نفوس انسانی سخنی درست است، ولی باید دید آیا یك معلم برای همۀ نفوس یا معلمی خاص برای هر نفس و یا چند معلم برای یك نفس وجود دارد؟

از نظر ابوالبركات، نفوس انسانی با یكدیگر تفاوتِ ماهوی و جوهری دارند و از این رو برای صدور خود باید بیش از یك مبدأ قریب و برای تعلیم خود بیش از یك معلم داشته باشند .

ابوالبركات برخلاف نظر مشائیان، عقول را منحصر در 10 عقل نمی ‌داند و از عقول به ملائكه و ارواح تعبیر می كند. در نظر او جهان پر از فرشتگانی است كه مدبّر و حافظ انواع اند. شمار این فرشتگان به عدد ستارگان قابل رؤیت و غیر قابل رؤیت و افلاك شناخته شده و ناشناخته است، حتی ممكن است تعداد آن ها به عدد انواع موجودات محسوس باشد. به این ترتیب، هریك از انواع محسوس ــ خواه فلكی باشد یا عنصری ــ فرشته یا رب ‌النوعی دارد كه صورتِ آن نوع را در ماده حفظ می‌كند و نوع را به وسیلۀ افراد، باقی نگاه می‌دارد و از این رو این فرشتگان حافظ الصُّوَر نامیده می‌ شوند.

بنابراین، حاصلِ سخنِ ابوالبركات این است كه او بر خلاف نظر مشّائیان كه عقل فعّال را واهِب الصُوَر می دانند، فرشتگان مدبّر انواع را حافظِ صُوَر می داند و با این سخن می ‌خواهد خالق بودنِ فرشتگان یا عقول را در جریان صدور و خلقت انكار كند. به عبارت دیگر، به نظر او، فرشتگان فقط نقش حفظ انواع و تدبیر و تربیت آن ها را برعهده دارند، اما وجود انواع به قدرت مستقیم خداوند بستگی دارد، در حالی كه از نظر مشائیان عقل فعال علاوه بر تدبیر و تعلیم نفوس، واهِب الصُوَر نیز هست و لباس هستی را بر موجوداتِ عالم محسوس می ‌پوشاند.

دسترسی سریع