در 9 دسامبر 1917 بیت المقدس (اورشلیم) توسط انگلیس اشغال شد و چشم و گوش عرب ها را كمی باز كرد. از این دوره به بعد است كه فلسطین صحنه مقاومت مداوم بر ضد صهیونیست ها می گردد.
در اواخر قرن نوزدهم آئین ناسیونالیستی سراسر اروپا را فرا گرفته بود. بعضی از یهودیان نیز تحت تاثیر این آئین به این نتیجه رسیده بودند كه روابط به اصطلاح نژادی كه میان یهودیان موجود است یك "ملیت" یهود می سازد و در نتیجه این به اصطلاح "ملت یهود" حقوق ملی عادی اعطا می كند. از جمله این حقوق ملی, حق زندگی جداگانه و حق تاسیس یك دولت یهودی را نام می بردند. استدلال این گونه یهودیان بدینگونه بود كه اگر ملت های دیگر اروپایی موفق شده اند بال قدرت خود را در آسیا و آفریقا بگسترند و بر امپراطوری های خود قسمت های وسیعی از این قاره ها را بیافزایند, قوم یهود هم دارای همین حق است. در نتیجه فكر تشكیل یك حكومت خود مختار در فلسطین كه یهودی ها آن را به دلیل زندگی موسی و سلیمان سرزمین آبا و اجدادی خود می دانستند برای اولین بار در سال 1882 پا گرفت.
با آنكه اروپا از كمك به این ماجرا دریغ نمی ورزید ,اقدامات اولیه استعمار یهود در فلسطین سرانجام موفقیت آمیزی نیافت و علی رغم كوشش هایی كه در سالهای 1882-1897 انجام گرفت, یهودیان كمتر جذب فلسطین شدند و قسمت اعظم آن ها به آرژانتین و ایالات متحده مهاجرت كردند. برنامه یهودیان عملا به شكست انجامید.
برای ریشه یابی علل شكست طرح اولیه , نخستین كنگره صهیونی در اوت 1897 در بازل سوئیس تشكیل شد. ریاست این كنگره را تئودور هرتزل بعهده داشت. هدف اصلی و اساسی صهیونی كه در كنگره بازل اعلام شد این بود:"هدف ما ایجاد كانون برای خلق یهود در فلسطین است. این كانون باید به وسیله حقوق عمومی تضمین و حمایت گردد."
برای استعمار فلسطینیان, یهودیان سرمایه دار بسیج شدند و با سرعت هرچه تمام تر وسائل برای یك استعمار و یك یورش تمام عیار مطابق نظم و قاعده تشكیل گشت.
مقارن با شروع جنگ جهانی اول , استعمار صهیونی فلسطین پس از 30 سال كوشش و فعالیت پیشرفت بسیار كمی داشت و صهیونیست های مقیم فلسطین اقلیت بسیار كوچكی را تشكیل می دادند و تنها شامل یك درصد جمعیت یهود در سراسر جهان بودند. فعالیت صهیونیست ها هم ترس و هم مخالفت یهودیان دیگر را برانگیخت. این دسته از یهودیان راه حل مسئله یهود را خود مختاری در سرزمین فلسطین نمی دیدند و خواهان در هم آمیختن یهودیان با مردم اروپا و ایالات متحده بودند.
در 9 دسامبر 1917 بیت المقدس (اورشلیم) توسط انگلیس اشغال شد و چشم و گوش عرب ها را كمی باز كرد. از این دوره به بعد است كه فلسطین صحنه مقاومت مداوم بر ضد صهیونیست ها می گردد. فاصله سال های 1917-1948 را می توان بعنوان دوره مقاومت كامل فلسطین نام نهاد.
در سال 1936 فلسطینیان جنبش عدم اطاعت عمومی را آغاز كردند و این شورش و اعتصاب كه 174 روز طول كشید ( و به قولی طولانی ترین اعتصاب عمومی طول تاریخ است) شامل تمام سازمان ها و وسائل ارتباطی اداره شده توسط اعراب می شد كه سرانجام با دخالت رهبران عرب پایان یافت؛ به امید مذاكره با انگلیس كه البته هیچ وقت تحقق نیافت.
در طی 30 سال قیومیت انگلیس جماعت مستعمره نشین های صهیونیست 12 برابر جمعیتی شدند كه در 1917 در فلسطین بودند. این جماعت با حمایت و عنایت بریتانیا موسسات مخصوص خود را بسط داده سازمان نظامی كاملی فراهم آورد. صهیونیست های پولدار زمین های فلسطینیان را از آنها می خریدند و در این راه از دلال های عرب استفاده می كردند.
البته انگلیس پیش خود حساب می كرد كه این همكاری منافعش را نیز در بر دارد. از این جهت هر بار كه صهیونیسم سعی می كرد جنبش ایجاد یك دولت را تسریع كند دست به حمله متقابل می زد و چوب لای چرخ این كار می گذاشت. جنگ دوم جهانی رو در رو شدن دو طرف را تسریع كرد و موجب شد اتحاد انگلیس-صهیونیست به هم بخورد. در سال 1945 استعمار صهیونیستی فلسطین كه 30 سال از طرف امپریالیسم بریتانیا حمایت شده بود در جستجوی حامی قدرتمند تری برآمد . برای اینكار ایالات متحده امریكا گزینه مناسبی بود چرا كه جمیع شرایط را دارا بود. سر انجام در 29 نوامبر سال 1947 سازمان ملل متحد رای به حمایت از دولت استعماری صهیونی در فلسطین را داد. اعراب فلسطین در اثر 30 سال قیومیت انگلیس آنقدر ضعیف شده بودند كه آمادگی مقابله و مقاومت در برابر حمله جماعت صهیونیست را نداشتند. این جماعت علاوه بر اینكه سازمان یافته و مسلح شده بودند ,از پشتیبانی جامعه بین المللی آمریكایی-اروپایی نیز برخوردار بودند. آلمان نیز كمك های اقتصادی وسیعی به دولت صهیونیستی به عنوان غرامت كرد. (حال شاید بفهمیم كه صهیونیستها با بزرگ كردن كشتار یهودیان توسط هیتلر چه هدفی را دنبال می كرده اند).
مطابق برنامه ای كه هرتزل در سال 1897 تنظیم كرده بود باید "خلقی را كه بر اثر نداشتن كار از همه چیز محروم است به ماورا مرز سوق داد". در سال 1919 هم وایزمن ایجاد كشور یهودی نشین را توصیه كرد و گفت باید در فلسطین همان قدر یهوی باشد كه در انگلستان انگلیسی است. هدف صهیونیسم غیر عربی كردن فلسطین بود تا بتواند آنرا صهیونی كند. بعد از سال 1948 و علنی شدن تشكیلات صهیونیسم و دولت آن ,فلسطین به دو بخش امنیتی و غیر امنیتی تقسیم گردید كه 90درصد اعراب در مناطق امنیتی به سر می برند. از سال 1948-1953 سلسله قوانینی تصویب شد كه مرحله ی جدیدی از استعمار نوین را نوید می داد. محروم شدن مالكان از زمین های خود توسط محاكم و دادن زمین های آنان به یهودیان بدون حق تجدید نظر برای فلسطینیان از این نوع قوانین بود.
پس از اینكه قیومیت انگلیس بطور رسمی پایان پذیرفت, صهیونیست ها پادگان ها و مقامات كشوری انگلیس در فلسطین را مورد حمله قرار دادند. قتل نخستین بازرس سازمان ملل متحد به همراه دستیارش روشن ساخت كه هیچ كس نمی تواند با برنامه های صهیونیستی مخالفت نماید و به سرعت گرفتار خشم و تنبیه مقامات صهیونی می گردد.
كشتار دسته جمعی دیر یاسین و عین الزیتون و صلاح الدین در آوریل 1948 كشتار های آگاهانه ای بود به منظور اخراج فلسطینیان از راه ترور و وحشت. فاصله سال های 1917-1948 را می توان بعنوان دوره مقاومت كامل فلسطین نام نهاد. در سال 1936 فلسطینیان جنبش عدم اطاعت عمومی را آغاز كردند و این شورش و اعتصاب كه 174 روز طول كشید ( و به قولی طولانی ترین اعتصاب عمومی طول تاریخ است) شامل تمام سازمان ها و وسائل ارتباطی اداره شده توسط اعراب می شد كه سرانجام با دخالت رهبران عرب پایان یافت؛ به امید مذاكره با انگلیس كه البته هیچ وقت تحقق نیافت.در پایان اكتبر و اوایل نوامبر سال 1956 دولت صهیونی از فرصت استفاده كرد و در هنگامی كه فرانسه و انگلیس به مصر حمله كرده بودند قسمتی از صحرای سینا و حاشیه نوار غزه را اشغال كرد و در مقابل درخواست های مكرر سازمان ملل مبنی بر پس دادن زمین های فلسطین و مصر می گفت این نواحی جزو قسمت تاریخی و میراث ملی صهیونیست هاست و تازه ادعا می كرد این سرزمین های اشغال شده فقط قسمت كوچكی از سرزمین اسرائیل است.