داستان این كتاب درباره ایوان ایلیچ است او یك قاضی وظیفهشناس است. كتاب با خبر مرگ او در میان همكارانش آغاز میشود و مشخص میشود كه مرگ او هیچ غمی را به دل آنها راه نمیدهد و تنها به فكر گرفتن جایگاه او هستند.
درباره ی نویسنده :لئو تولستوی،فعال سیاسی-اجتماعی و نویسنده روسی بود. تولستوی از نویسندگان نامی تاریخ معاصر روسیه بهشمار میآید. رمانهای جنگ و صلح و آنا كارنینا تولستوی از بهترینهای ادبیات داستانی جهان هستند.
تولستوی در كودكی پدر و مادرش را از دست داد و عمه اش عهده دار سرپرستی او شد . تولستوی آثار ماندگاری را نوشت و در دانشگاه شهر كازان تحصیل كرد . یكی از آثار این نویسنده شهیر روس كتاب « مرگ ایوان ایلیچ » است .
داستان این كتاب درباره ایوان ایلیچ است او یك قاضی وظیفهشناس است و تمام زندگی خود را وقف وظایفش كرده است. كتاب با خبر مرگ او در میان همكارانش آغاز میشود و مشخص میشود كه مرگ او هیچ غمی را به دل آنها راه نمیدهد و تنها به فكر گرفتن جایگاه او هستند.
حتی خانواده ایوان هم چندان از مرگ او ناراحت نیستند و بیشتر به فكر قطع نشدن حقوق او هستند. در بخشهای بعدی كتاب به زندگی ایوان ایلیچ برمیگردیم و متوجه میشویم كه او هنگام مرگ تنها 45 سال سن داشته است.
بخش هایی از این كتاب را در زیر بخوانید :
ایوان ایلیچ خود را میدید كه روبهمرگ در نومیدی دائم دستوپا میزند. ایوان ایلیچ وقتی همسرش پیشانیاش را میبوسید با ذرهذره وجود نسبت به او احساس تنفر كرد. بر خود فشار آورد تا او را از خود نراند.
ناگهان برایش روشن شد كه آنچه تابهحال او را در چنگال خود میفشرد و دست از سرش برنمیداشت اكنون بهطور غیرمنتظرهای محو میشود. از یكسو، از دو سو، از ده سو و از همه سو.
گذشته ایران ایلیچ، بسیار ساده و عادی بود، و البته بسیار وحشتناك. در چهلوپنجسالگی، زمانی كه عضو هیئترئیسه دادگاه بود، درگذشت. پسر یكی از كارمندان عالیرتبه پترزبورگ بود.
پدرش در وزارتخانهها و ادارات مختلف به همان درجهای دستیافت كه این امكان را به آدم میدهد برخی از اشخاص را به مرتبهای برسانی كه بهوضوح از عهده هیچ كار خاصی برنمیآیند و فقط به خاطر بهاصطلاح خدمت طولانیمدت گذشته و رتبههایی كه گرفتهاند، كسی نمیتواند اخراجشان كند؛
و آنها اغلب در این مشاغل كاذب، از شش تا ده هزار روبل حقوق میگیرند و با آن تا نهایت پیری تمام ناشدنیشان روزگار میگذرانند. بله، چنین مشاور عالیای شده بود، عضو بیمصرفی از همین ادارات مختلف بیمصرف، جناب ایلیا پفیم ویچ گالووین.
او سه پسر داشت و ایوان ایلیچ ما دومین آنها بود. پسر بزرگش پستی مشابه پست پدر اما در وزارتخانه دیگری به دست آورده بود و كمكم داشت به آن سابقه خدمتی میرسید كه همین كاملی و بیغیرتی حقوقبگیری را موجب میشد.
پسر سوم بداقبال بود، مشاغل مختلفی را آزمود و در همه آنها وضعیت خود را ازآنچه پیشتر بود، خرابتر كرد، و بالاخره در راهآهن سرگرم به كار شد؛ اما پدر و برادرها و بهخصوص همسرهایشان نهتنها دوست نداشتند او را ببینند، بلكه، بهجز موارد ضروری، او را اصلا بهجا نمیآوردند.
خواهری هم داشتند كه به بارون گریف شوهر كرده بود و این آقای داماد هم یكی از كارمندان عالیرتبه پترزبورگ و همپایه پدرزن خود بود.
ایوان ایلیج درباره زندگی اشتراكی خود چنین مناسباتی را ترتیب داد: از زندگی اشتراكی فقط بخشی را كه مربوط به خوردن، خانهداری و خوابیدن باهم بود و میتوانست برایش فراهم كند، و، مهمتر از همه، چنین شایستگیها را، كه افكار عمومی بر آن صحه میگذارد، طالب بود.
در سایر موارد او فقط چیزهای خوب را جستوجو میكرد و چنان چه آن را مییافت، سپاسگزار بود و هر وقت هم با مقاومت و غرغر زنش روبهرو میشد، بلافاصله در خود فرومیرفت و زندگی موردعلاقهاش را پی میگرفت.
چون برای ایوان ایلیچ بهعنوان كارمندی پركار، ارزش قائل بودند، پس از سه سال او را دستیار دادستان كردند. وظایف جدید، یعنی امكان اینكه هركسی را به دادگاه جلب كند و به زندان بفرستد، و همچنین سخنرانیهای علنی و موفقیت او در این زمینه - همه اینها بیشازپیش او را به خدمت كردن راغب كرد.
صاحب چند فرزند شد. زنش بازهم غرغروتر و تندمزاج تر میشد، اما مناسباتی كه ایوان ایلیج در زندگی خانوادگی ترتیب داده بود، تقریبا او را در برابر حملهها و غرغر زنش نفوذناپذیر میكرد.