لیام، یك افسر پلیس است كه عاشق نویسندگی است كه همیشه نوشته هاش شكست خورده و هیچوقت موفق نشده و حتی علت پلیس شدنشم برای خلق یكی از كتاباشه كه اونم شكست خورده است .
درباره ی نویسنده : استیو تولتز رماننویس استرالیایی و نویسندهٔ رمانهای «جزء از كُل» و «ریگ روان» است.
تولتز نخستین رمانش جزء از كل (به انگلیسی: A fraction of the whole) را در سال 2008 منتشر كرد كه با استقبال زیادی روبهرو شد و همان سال نامزد جایزه بوكر شد كه كمتر برای نویسندهای كه كار اولش را نوشته پیش میآید.
كتاب ریگ روان اثر دیگری از استیو تولتز است .این رمان تم فلسفی دارد.
داستان رمان با روایت لیام شروع می شود و در واقع لیام نویسنده كتابیه كه داره از بدبختى ها و ناكامى هاى رفیقش آلدو
می نویسه.
لیام، یك افسر پلیس است كه عاشق نویسندگی است كه همیشه نوشته هاش شكست خورده و هیچوقت موفق نشده و حتى علت پلیس شدنشم براى خلق یكى از كتاباشه كه اونم شكست خورده، یك ازدواج شكست خورده داره و از روابط رو به سردش با زنش تس و روابط پیچیدش با دخترش سونیا میگه.
آلدو كه در واقع قهرمان واقعى رمانه و در مركز توجه و كتاب و رمان دربارش نوشته میشه هم یه كارآفرین بد شانس و بدبخته كه از خود بچگیش تا پیریش هزار بار شكست خورده و آسیب دیده، بدترین ترساش به سرش میاد، هم فلج میشه و هم زندان میره در آخر…
در طول رمان هزارها هزار بار آلدو تلاش میكنه كه خودشو بكشه ولى همیشه شكست میخوره و اصلا باعث بوجود اومدن این اعتقاد درش میشه كه یه بدبخت جاویدانه هستش.
این رمان با شكلى بسیار طنز به بررسى به گفته خود ترس از زندگى مى پردازه و با گوشه و كنایه ها و توضیحاتى از نویسندگان بزرگ به بررسى این موضوع مى پردازه.
كتاب ریگ روان در سه بخش نوشته شده است كه در اول هر بخش جمله ای آمده است:
آه، چه قدر امید، دریا دریا امید – ولی نه برای ما. – فرانتس كافكا
این یكی از عادات قدیمی و مسخره انسان است: وقتی راهش را گم می كند تندتر می دود. – رولو می
دمی فرو بده با رنج، تا بازگو كنی داستانم را
بخش هایی از این رمان را در زیر بخوانید :
حالا كه اینترنت داریم دیگه نمی تونیم بگیم “تو هنوز هیچی ندیدی” چون همه، همه چیز رو تا سن دوازده سالگی دیدن.
استعداد به كار گرفته نشده به روح فشار می آره.
اغلب پلیس ها كتك خورده های مظلومی هستند در آرزوی انتقام یا چاخان های حقه باز ریاكاری با رویای قدرتی مرگبار.
به خاطر آوردن گذشته شبیه تماشا كردن یه فیلم هالیوودیه، محاله توش ببینی شخصیت ها برن توالت.
كله خر بازی هم بعد از مدتی یكنواخت می شود.
گوش كن استلا، هر بار می شنوم یه نفر چهل سال تك همسر باقی مونده یاد آدمی می افتم كه یه تخم مرغ گذاشته رو سرش و هزار كیلومتر را رفته و اسمش تو كتاب ركوردهای گینس ثبت شده. با خودم می گم باركالله به استقامتت، ولی واسه چی همچین غلطی كردی؟
بزرگ ترین ترس من این است كه وقتی در حمام هستم یكی بیاید خانه ام دزدی.
مردم فوری یك خودكشی را تراژیك می دانند ولی ده ها سال درد و رنج روحی غیرقابل تحمل را كه منجر به خودكشی شده در نظر نمی گیرند.
بعضی خاطرات شبیه چاله های آبی هستند كه هیچ وقت بخار نمی شوند.
اگه تو یه پیاده روی هزار كلیومتری یه ترك باشه قد یه پا، پای من میره توش.
من بارها زنبور قورت داده م. و سالی حداقل دو بار یه پرنده می خوره به سرم. همیشه وقتی دارم سر یكی داد می زنم می خورم زمین. وقتی پیانو می زنم محاله درش رو انگشت هام بسته نشه. امكان نداره شب بخوام از رو ریل قطار رد بشم و یهو یه قطار بوق زنان نیاد طرفم، محاله موقع رد شدن از وسط محوطه ی چمن فواره ها كار نیفتن. هر نردبانی ازش رفتم بالا یه پله ش زیر پام شكسته. محاله ممكنه روز تولدم مریض نشم. هر بار سفر می كنم یه روز بعد از جشن می رسم به شهر. آخه آدم ممكنه به چندتا زن چاق بگه باردار شدنت مبارك؟
كورها شنوایی فوق العاده ای دارند و كرها بویایی بی نظیری. فلج ها چه به دست می آورند؟
با سوتومو یاماگوچی یاماگوچی بیشتر از هر انسان دیگری احساس نزدیكی می كنم، بدبخت بدشانسی كه یك سفر كاری رفت به هیروشیما درست موقعی كه بمب اتمی منفجر شد و بعد برگشت به ناگازاكی و به محض رسیدنش بمب دوم افتاد.
قانون تخطی ناپذیر همیشه همین بوده، وقتی به آرزویت می رسی كه دیگر خیلی دیر شده.
شاید دلیل نمردنم این باشه كه قبلا مرده م.
واقعیت این است كه آدم تا حدی می تواند از خود و زمانی كه در اختیار دارد مایه بگذارد، بعدش باید دوستانت را روی صخره های سرد تنها بگذاری. كارهای دیگری داری.
هر روز كه زنده بیدار می شوی فاتحی، برو و غنایمت را طلب كن.