داستان كوتاه : مردی با كت قهوه ای اثری از شرود آندرسن « مردی با كت قهوه ای »

داستان كوتاه مردی با كت قهوه‌‏ای، داستان مردی است كه به‏ تعبیر شروود اندرسون، «نمی‌‏تواند از خود بیرون بیاید». نگارش صدها هزار كلمه از وقایع باشكوه و اعجاب‌‏آور تاریخی، برای مرد كار دشواری نیست.

1398/01/20
|
17:31

درباره ی نویسنده : شرود اندرسن ،از نویسندگان برجستهٔ آمریكایی است. وی از نویسندگان عصر طلایی داستان كوتاه در آمریكا به‌شمار می‌رود. وی را پدر داستان‌نویسی مدرن آمریكا می‌دانند.
داستان‌های اندرسون روایت زندگی طبقه متوسط جامعه آمریكا و به ویژه آدم‌های حاشیه اجتماع است. آدم‌هایی محروم و ناكام كه گزیری جز تنهایی و خیال‌بافی ندارند.
نگاه جدید او كه در انتخاب سوژهٔ داستان متجلی شده و زبان روایی او از چنان ویژگی‌هایی برخوردار است كه با وجود آثار محدود، او را عامل گذر از سبك داستان‌نویسی قرن نوزدهم و از عوامل اصلی شكل‌یابی داستان كوتاه مدرن می‌نامند.
رمان اول اندرسون، «پسر ویندی مك‏فرسون» در سال 1916 منتشر گردید. او سه سال بعد با كتاب «وینزبورگ، اوهایو» به شهرت رسید كه مجموعه‏‌ای از داستان‏‌های كوتاه به ‏هم ‏پیوسته است. اندرسون یكی از نخستین نویسندگانی است كه در داستان‌‏هایش، از دانسته‏‌های جدید روان‏شناسی، مانند تحلیل فرویدی استفاده می‏‌كرد. او در سال 1924، به نیواورلنز نقل مكان كرده و با ویلیام فاكنر آشنا شد. تاثیری كه نویسندگان بزرگی همچون فاكنر، همینگوی، كارل سندبرگ و ادموند ویلسون از اندرسون پذیرفته‌‏اند، غیرقابل انكار است.
« مردی با كت قهوه ای » یكی از داستان های كوتاه شرود اندرسن است . این كتاب روایتگر افكار درونی تاریخدان جوانی است كه اگرچه در كار نگاشتن وقایع تاریخی بسیار موفق است، در بیان احساسات و اندیشه‌‏های واقعی خود، حس عجز و ناتوانی می‌‏كند.
داستان كوتاه مردی با كت قهوه‌‏ای، داستان مردی است كه به‏ تعبیر شروود اندرسون، «نمی‌‏تواند از خود بیرون بیاید». نگارش صدها هزار كلمه از وقایع باشكوه و اعجاب‌‏آور تاریخی، برای مرد كار دشواری نیست. كلمات جاری می‌‏شوند و بر روی سطور جای می‌‏گیرند. اما سخن‌‏گفتن از دنیایی درونی، كاری است تماما متفاوت و قلمرویی است ناشناخته كه مرد، نه فقط جرات ورود به آن، كه توانایی ورود به آن را در خود نمی‏‌بیند.
گویی حصاری او را فراگرفته كه شكستنش، برای او كاری بس مشكل می‌‏نماید. مانند كتی قهوه‌‏ای كه بر تن دارد و می‌‏خواهد آن را از تن درآورد؛ اما موفق نمی‌‏شود. او مردی است محكوم به بر تن داشتن كتی قهوه‌‏ای.

داستان كوتاه مردی با كت قهوه‏‌ای، به‌‏خوبی نمایانگر سبك ویژه‏‌ی اندرسون در گفتگوی درونی و فضای داستانی سیال است.
بخشهایی از این كتاب را در زیر بخوانید :

«ناپلئون سوار بر اسب به سوی میدان جنگ تاخت. اسكندر سوار بر اسب به سوی میدان جنگ تاخت. ژنرال گرانت از اسب پایین پرید و پیاده راه جنگل را در پیش گرفت. ژنرال هیندنبرگ بر فراز تپه ایستاد.

ماه از پشت انبوهی از بوته‏‌ها بیرون آمد. در حال نوشتن تاریخ انسان‌‏ها هستم. با این‏كه نسبتا جوان هستم، اما تا به‌ ‏حال سه جلد از این قبیل كتاب‏‌های تاریخی نوشته‌‏ام. می‌‏شود گفت، پیش از این سیصد یا چهارصدهزار كلمه نوشته‌‏ام. همسرم جایی این دور و برها درون خانه است. خانه‌‏ای كه ساعت‏‌هاست در آن نشسته‌‏ام و دارم می‌‏نویسم.
زن بلندقدی است. با موهای مشكی‌‏ای كه كمی به خاكستری گراییده است. گوش كنید: دارد به‌‏نرمی از پله‌‏ها بالا می‌‏رود. تقریبا هرروز همین‏طور آرام راه می‌‏رود و كارهای خانه را انجام می‌‏دهد.
از شهری در ایالت آیووا به این شهر آمده‌‏ام. پدرم یك نقاش ساده‏‌ی ساختمان بود. او به اندازه‌‏ی من در این دنیا پیشرفت نكرد. من راهم را از دانشگاه انتخاب كردم و در نهایت، یك تاریخ‌دان شدم.
این خانه‏‌ی ماست. خانه‌‏ای كه در آن زندگی می‌‏كنم و این‏جا اتاقی است كه در آن كار می‏‌كنم. تا به‏ حال سه مجموعه‏‌ی تاریخی نوشته‏‌ام كه در آن‏‌ها از چگونگی شكل‏‌گیری ایالت‌‏ها و دلایل وقوع جنگ‌‏ها صحبت كرده‏‌ام. می‏‌توانید كتاب‌‏هایم را ببینید. همچون سربازان وظیفه‌‏شناس، شقّ‏ و رق در قفسه‏‌های كتابخانه ایستاده‌‏اند.
من هم مثل زنم قد بلندی دارم. شانه‏‌هایم مختصری افتاده‌‏اند. اگرچه جسورانه می‌‏نویسم، در كل، آدم كمرویی هستم. دوست دارم در اتاق را ببندم و در تنهایی بنشینم و به كارهایم برسم. كتاب‌‏های زیادی این‏جاست. تاریخ ملت‌هاست كه مدام، از این‌‏سو به آن‌‏سو رژه می‌‏رود. اتاق ساكت و آرام است؛ ولی درون كتاب‏‌ها، جریان‌‏هایی طوفنده در حال گذر است.

ناپلئون از تپه‌‏ای پایین می‏‌آید و به‌‏سوی میدان جنگ می‌‏تازد. ژنرال گرانت در جنگل گام برمی‏‌دارد. اسكندر از تپه‌‏ای پایین می‌‏آید و به‏‌سوی میدان جنگ می‌‏تازد».

دسترسی سریع