فصلی از یك رمان :بلای كبوترها اثر لوییز اردریك «بلای كبوترها»

داستان این رمان درباره زندگی چندنسل از سرخپوستانی است كه در اردوگاهی در منطقه داكوتا زندگی می‌كنند. این سرخپوستان همه‌چیز زندگی خود را به‌غیر از خاطرات گذشته از دست داده‌اند.

1398/01/17
|
16:31

درباره ی نویسنده : لوییز اردریك شاعر، نویسنده، رمان‌نویس، نویسنده كودكان، و نویسندهٔ داستان كوتاه اهل ایالات متحده آمریكا است. وی همچنین برندهٔ جوایزی همچون كمك‌هزینه گوگنهایم، جایزه كتاب آمریكا، جایزه او. هنری، و جایزه كتاب ملی شده‌است.
رمان «بلای كبوترها» نوشته لوییز اردریك، با ترجمه افشین‌ رضاپور توسط نشر ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شد.
داستان این رمان درباره زندگی چندنسل از سرخپوستانی است كه در اردوگاهی در منطقه داكوتا زندگی می‌كنند. این سرخپوستان همه‌چیز زندگی خود را به‌غیر از خاطرات گذشته از دست داده‌اند. جامعه سفیدپوستان آمریكا و مذهب مسیحیت غلبه كرده و سرخپوستان ناچارند برای حفظ هویت قومی و باورهای خود تلاش كنند.
رمان پیش رو درباره تلاش مبلغان و كشیشان مسیحی برای جداكردن سرخپوستان از باورهای قدیمی‌شان و تلاش این قوم بومی آمریكا برای حفظ این گذشته كه گاهی با شوخی و جدی سخنان كشیشان را به چالش می‌كشد.

لوییز اردریك متولد سال 1954 در آمریكاست و تا به حال 12 رمان از او منتشر شده است. این كتاب او نامزد جایزه پولیتزر شده است. او بخشی از آثار اولیه خود را با همكاری مایكل دوریس، همسرش نوشت كه در سال 1997 دست به خودكشی زد. لوییز اردریك در مینه‌سوتا زندگی می‌كند و علاوه بر نویسندگی یك كتابفروشی كوچك هم دارد. این نویسنده یكی از نمایندگان ادبیات سرخپوستان آمریكاست. او پدری آمریكای-آلمانی و مادری سرخ‌پوست داشته است. این نویسنده در آثارش، شیوه روایت سرخپوستی را با تكنیك‌های مدرن روایتگری تلفیق كرده است.

شخصیت‌های داستان‌های اردریك معمولاً سرخپوستان تبعیدی، مهاجران، آوارگان، غریبگان با خود و سرزمین، گرفتاران در دست سفیدپوستان حیله‌گر و دورگه‌هایی در جستجوی هویت هستند.

«بلای كبوترها» 8 فصل دارد كه توسط 4 راوی مختلف روایت می‌شوند و به ترتیب این‌چنین‌اند: اِوِلینا، قاضی آنتون بازیل كوتس، مارن وُلده، اِوِلینا، قاضی آنتون باریل كوتس، اِوِلینا، قاضی آنتون بازیل كوتس، دكتر كوردیلیا لاكرِن.
رمان پیش رو درباره تلاش مبلغان و كشیشان مسیحی برای جداكردن سرخپوستان از باورهای قدیمی‌شان و تلاش این قوم بومی آمریكا برای حفظ این گذشته كه گاهی با شوخی و جدی سخنان كشیشان را به چالش می‌كشد.

لوییز اردریك متولد سال 1954 در آمریكاست و تا به حال 12 رمان از او منتشر شده است. این كتاب او نامزد جایزه پولیتزر شده است. او بخشی از آثار اولیه خود را با همكاری مایكل دوریس، همسرش نوشت كه در سال 1997 دست به خودكشی زد. لوییز اردریك در مینه‌سوتا زندگی می‌كند و علاوه بر نویسندگی یك كتابفروشی كوچك هم دارد. این نویسنده یكی از نمایندگان ادبیات سرخپوستان آمریكاست. او پدری آمریكای-آلمانی و مادری سرخ‌پوست داشته است. این نویسنده در آثارش، شیوه روایت سرخپوستی را با تكنیك‌های مدرن روایتگری تلفیق كرده است.

شخصیت‌های داستان‌های اردریك معمولاً سرخپوستان تبعیدی، مهاجران، آوارگان، غریبگان با خود و سرزمین، گرفتاران در دست سفیدپوستان حیله‌گر و دورگه‌هایی در جستجوی هویت هستند.
در قسمتی از این كتاب می‌خوانیم:

به یك هفته نكشید كه غنچه‌ها باز شدند و درختان لباس انبوهی از برگ سبز پوشیدند و همان موقع بود كه بی. جِی. بولت پیاده سر رسید و حال و روزی بهتر از بول نداشت. ماه گذشته بی. جِی. بولت با چهار مرد و سه رأس اسب كوتوله و سوارانشان راه افتاده بود تا گم و گور شود. از آن به بعد، دیگر چیزی نبوده بود غیر از حریره منجمد و باتلاق‌های یخ‌زده. بعد از مشاجره‌ای كه بر سر ادامه‌دادن راه پیش آمده بود، باقی مردان از بی. جِی جدا شده و برایش فقط یك اسب گذاشته بودند كه آن هم فرار كرده و رفته بود. بی. جِی هرچقدر توانسته بود غذا خورده بود _ جالب این‌كه می‌توانسته به سمت سن‌كلود برگردد _ و بعد باقی غذا را به خودش بسته و سر به غرب گذاشته بود. گاهی تا سینه در آب یخ فرو رفته و غذا را بالای سرش گرفته بود. گاهی هم یخ‌های شكننده زیر پایش خرد شده بودند. به هر ترتیب راهش را ادامه داده بود. اما برای این‌كه بتواند راه برود، باید غذا می‌خورد. بنابراین وقتی به اردوگاه رسید و بقچه‌اش را باز كرد، چیزی غیر از هفت هشت تا بیسكویت سفت برایش نمانده بود. آن شب مردها بیسكویت‌ها را بین خودشان قسمت كردند و جوزف، كه آهسته خرده‌ریزهای بیسكویت را روی زبانش حل می‌كرد، به سمور و كتاب نجات‌یافته‌اش كه آن را از حفظ بود می‌اندیشید. یكی از جملات توی سرش می‌چرخید: با روحی شاداب و سرحال منتظر مرگ باش.


دسترسی سریع