كتاب قول با عنوان فرعی – فاتحهای بر رمان پلیسی – آخرین رمان پلیسی فریدریش دورنمات، نمایشنامه و رماننویس مشهورسوئیسی است كه درسال1957،ابتدا به صورت فیلمنامه وسپس كتاب منتشرشده است.
درباره نویسنده : فریدریش دورنمات نمایشنامهنویس و رماننویس برجسته سوئیسی در پنجم ژانویه (15 دی) 1921 در یكی از روستاهای اطراف شهر برن در كشور سوئیس متولد شد.
كتاب قول با عنوان فرعی – فاتحهای بر رمان پلیسی – آخرین رمان پلیسی فریدریش دورنمات، نمایشنامه و رماننویس مشهور سوئیسی است كه در سال 1957، ابتدا به صورت فیلمنامه و سپس كتاب منتشر شده است. نویسنده برای این كتاب در سال 1959 جایزه تشویق نویسندگان سوئیس را دریافت كرده است.
در مقدمه كتاب قول مترجم ضمن بررسی شیوه نگارش دورنمات، ویژگیها و تفاوتهای پلیس را در آثار نویسنده با سایر پلیسی نویسان شرح میدهد.
در پشت جلد كتاب آمده است:
گاه زنی زندگی را زیر و رو میكند و گاه مردی، گاه مرگی و مرضی، و گاه تصادفی. زندگی ماتئی را یك قول زیر و رو كرد. قول پاسخ ماتئی، بازرس سرشناس و در اوج موفقیت پلیس سوئیس است به درماندگی مادری كه دخترك 9 سالهاش قربانی هوسرانی قاتلی زنجیره ای شده است.
داستان این كتاب از یك ملاقات شروع میشود، ملاقات نویسنده رمانهای پلیسی و رئیس پلیس سابق ایالت زوریخ. این دو با هم همراه و همسفر میشوند و در این همراهی، رئیس پلیس ضمن انتقاد از شیوه نوشتن داستانهای پلیسی، ماجرای عجیب یكی از بهترین مامورانش را تعریف میكند.
بازرس كاربلد، ماتئی در آستانه رفتن به شغلی دیگر، با یك پرونده قتل روبرو میشود، تا زمان رفتنش تحقیقات لازم را برای پیدا قاتل دختربچهای كه كشته شده انجام میدهد. در جریان این تحقیقات با مادر دختربچه ملاقات و قولی را به او میدهد كه نگرش و زندگیاش را زیر و رو میكند و…
بخش هایی از كتاب را در زیر بخوانید :
مردم به این امید بستهاند كه لااقل پلیس بلد باشد نظم دنیا را برقرار كند، گرچه امیدی چرندتر از این نمیتوانم مجسم كنم. اما در تمام این داستانهای جنایی و پلیسی متاسفانه سر آدم به نحو خاصی كلاه گذاشته میشود.
من نمیخواستم با دنیا رو به رو بشوم، میخواستم مثل یك آدم كار كشته به دنیا غلبه كنم، اما غصهاش را نخورم. میخواستم برتریام را در برابرش حفظ كنم، به خودم مسلط باشم، مثل یك تكنسین، به آن تسلط داشته باشم.
اینكه شما دیوانگی را به عنوان روش انتخاب میكنید، شاید جسارت آمیز باشد. من با كمال میل قبول دارم. امروزه رفتارهای غیرعادی، همه را به تحسین میاندازد، اما وحشت از این است كه روزی برسد كه فقط دیوانگی برایتان باقی بماند.
احساس خوبی نداشتم. راستش من را تحت تأثیر قرار داده بود؛ روشاش غیرمعمول بود، چیز فوقالعادهای داشت. یكباره احساس تحسین به من دست داد، آرزو كردم موفق بشود، حتی اگر شده، به این خاطر كه تحقیری باشد برای آن هنتسی نفرت آور؛ با وجود این میدانستم كه نقشهاش بی نتیجه است، خطرش خیلی زیاد بود، و امید موفقیتش خیلی كم.
دخترك فقط به قصه و افسانه فكر میكرد؛ گاهی منتظر یك پری بود، گاهی منتظر یك جادوگر؛ انگار تمسخری باشد به انتظار كشیدنِ خود ماتئی.