در داستان كلود ولگرد هوگو داستان كارگری رنج دیده و سختی كشیده را بیان میكند كه زندگی او را به زانو درآورده است
درباره نویسنده : ویكتور ماری هوگو شاعر، داستاننویس و نمایشنامهنویس پیرو سبك رومانتیسم فرانسوی بود. او به عنوان یكی از بهترین نویسندگان فرانسوی شهرت جهانی دارد. آثار او به بسیاری از اندیشههای سیاسی و هنری رایج در زمان خویش اشاره كرده و بازگوكننده تاریخ معاصر فرانسه است.
از برجستهترین آثار او بینوایان، گوژپشت نتردام و مردی كه میخندد و كلود ولگرد است. مشهورترین كارهای هوگو در خارج از فرانسه بینوایان و گوژپست نتردام است و در فرانسه بیشتر وی را برای مجموعه اشعارش میشناسند.
كلود ولگرد كتابی ازاین نویسنده است كه پیش از بینوایان منتشر شد شخصیت اصلی كتاب كلود ولگرد همانند شخصیت اصلی كتاب بینوایان، قربانی وضعیت موجود است. كلود ولگرد مانند ژان والژان، برای سیر كردن شكم معشوقه و طفل كوچك خود مجبور به دزدی و درنهایت به 5 سال حبس محكوم میشود.
ویكتور هوگو، نه تنها از راه سیاسی بلكه بیشتر از راه هنر به مبارزه علیه وضعیت فرانسه پرداخته است به طوری كه در دو داستان خود به نامهای كلود ولگرد و آخرین روز یك محكوم كه هر دو در كتاب كلود ولگرد آمده است همچون یك نویسنده متعهد سعی كرده خواننده را به فكر وادار كند.
در داستان كلود ولگرد هوگو داستان كارگری رنج دیده و سختی كشیده را بیان میكند كه زندگی او را به زانو درآورده است
«كلود» كارگری لایق و قابل و باهوش بود. كلود سواد خواندن و نوشتن نداشت ولی خوب میفهمید و خوب فكر میكرد. زمستان سردی فرا رسید و كلود بیكار ماند. در زیر شیروانی عمارتی كه منزل محقر او بود نه آتشی وجود داشت كه كلود خود را گرم كند و نه نانی كه شكم خود و عائلهاش را سیر سازد، ناچار هم او هم زن و بجهاش با سرما و گرسنگی دست به گریبان بودند. (كتاب كلود ولگرد – صفحه 5)
كلود شخصیت فوقالعاده قوی و بزرگی داشت و حتی در زندان همه شیفته او شده بودند اما كلود در برابر سختیها و ناعدالتیهای زندگی به تنگ آمد و پس از یك سری از اتفاقات، مدیر كارگاه كار اجباری زندان را به قتل میرساند و محكوم به اعدام میشود.
در قسمتی از داستان كلود ولگرد كه میتوان آن را نتیجه كلی داستان نیز تلقی كرد، ویكتور هوگو مینویسد:
مساله عظیم و بزرگ اجتماع سر افراد ملت است. این سر پر از دانههای مفید است. شما كاری كنید كه این دانهها برسند و میوه شرافت و فضیلت و تقوی به بار آورند. كسی كه بر سر گردنه آدم میكشد و مال مردم را میدزدد اگر هدایت و تربیت میشد ممكن بود بهترین و عاقلترین خدمتگزار ملت شود. هر چه هست در سر افراد ملت است. شما در این سرها تخم دانش و اخلاق بكارید، آنها را آبیاری كنید، حاصلخیز كنید، روشن كنید و تربیت كنید، خواهید دید كه دیگر نیازی به بریدن این سرهای نازنین نیست. (كتاب كلود ولگرد – صفحه 47)
در بخش دوم كتاب كلود ولگرد، یادداشتهای فردی محكوم به اعدام را میخوانیم. فردی كه به خاطر شلوغ بودن صف انتظار، اعدامش به تاخیر افتاده است و وقتی كاغذ و قلم در اختیار او قرار میدهند، تصمیم میگیرد یادداشتهایی بنویسد.
فكر مرگ و رفتن زیر تیغه گیوتین همه وجود این محكوم را فرا گرفته است و باعث ایجاد رنجهای مختلفی در او میشود. فرد محكوم نمیتواند افكار خود را كنترل كند و تقریبا به هرچیزی فكر میكند. بارها با كشیش دیدار میكند و هرآنچه در اطراف خود باشد را توصیف میكند.
میگویند اعدام چیز مهمی نیست و كسی از آن رنج و درد نمیبیند. میگویند چنین مردنی بسیار شیرین و بیدردسر است و هرگز سادهتر از این نمیتوان مرد. اگر چنین است پس این رنج و عذاب شش هفته اخیر و این شور و التهاب یك روزه واپسین عمر چیست؟ (كتاب كلود ولگرد – صفحه 149)
پرداختن به موضوع اعدام و مخالفت با آن در قرن نوزدهم، كاری است كه فقط از آدمهای بزرگ انتظار میرود. ویكتور هوگو در این كتاب مسائلی را مطرح میكند كه هر خوانندهای با مطالعه آنها به این موضوع فكر میكند كه شرایط مختلف در یك جامعه چگونه ممكن است سرنوشت افراد را تغییر دهد.
كلود ولگرد وقتی در دادگاه حاضر میشود دو سوال كلیدی مطرح میكند. سوالهایی كه پاسخ آنها بسیار مهم است اما كسی علاقهای به آن نشان نمیدهد. در دادگاه، همه خواهان محاكمه كلود ولگرد هستند و در واقع كسی اهمیتی نمیدهد كه دو سوال اساسی را جواب دهد.
البته دزدی كرده و مرتكب قتل هم شدهام ولی شما آخر از خود بپرسید كه من چرا دزدی كردهام، چرا آدم كشتهام؟ آقایان قضات، اگر راست میگویید به این دو سوال جواب بدهید. (كتاب كلود ولگرد – صفحه 37)
این كتاب در چاپهای مختلف طراحی جلد متفاوتی دارد اما محتوای آن ثابت و شامل دو داستان كلود ولگرد و آخرین روز یك محكوم است. كتابی كه با وجود كمحجم بودن آن حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
جملاتی از متن كتاب كلود ولگرد
انسان از روزی كه به زندان میافتد دیگر انسان نیست بلكه به او به چشم سگ پستی مینگرند و از راه توهین و تحقیر همیشه به او «تو» خطاب میكنند. (كتاب كلود ولگرد – صفحه 28)
ای آقایانی كه در قلب مجلس نشستهاید، ای ذوات محترمی كه در طرفین آن جا گرفتهاید، بدانید و آگاه باشید كه اكثریت قریب به اتفاق ملت رنج میكشد. شما هر نامی كه به حكومت بدهید، اعم از جمهوری یا مشروطه یا حكومت مطلقه مختارید ولی بدانید كه اصل این است كه ملت رنج میكشد. و جز این هیچ موضوعی مطرح نیست. (كتاب كلود ولگرد – صفحه 44)
در آن چند ساعتی كه در بیمارستان گذراندم در كنار پنجره و رو به آفتان نشسته بودم زیرا در آن مدت كه باز آفتاب از زیر ابر بیرون آمده بود گرچه من كاملا در آفتاب قرار نگرفته بودم ولی تا آنجا كه نردههای آهنین پنجره اتاقم اجازه میداد آفتاب میخوردم. (كتاب كلود ولگرد – صفحه 94)
تا شش ساعت دیگر خواهم مرد! تا شش ساعت دیگر بدل به لاشه كثیف و نفرتانگیزی خواهم شد كه مرا بر سر میز سرد و بیروح متوفیات به هر سو خواهند كشید. تا شش ساعت دیگر سرم را به گوشهای خواهند انداخت و تنهام را در گوشه دیگری تشریح خواهند كرد، سپس باقیمانده وجود مرا در تابوتی خواهند ریخت و به قربستان «كلامار» كه مخصوص مجرمین است خواهند برد. (كتاب كلود ولگرد – صفحه 125)
من قبل از اینكه محاكمه و محكوم به اعدام شوم بیشتر از حال حاضر احساس ندامت و پشیمانی میكردم و از وجدان خود شرمنده و منفعل میشدم لیكن از آن به بعد ترس و تشویش اعدام دیگر جایی برای این قبیل افكار در مغزم باقی نگذاشته است. (كتاب كلود ولگرد – صفحه 144)