قرار بود این هفته هم از احسان در اشعار و نوشته های سعدی شیرین سخن با یكدیگر گفتگو كنیم.
اشاره كردیم كه در منظر سعدی و كلاً عرفان ما، احسان مفهومی بسیار بسیار بلند و ژرف است و تنها به بخشش مادی منحصر نمی شود.
نویسنده : ارسطو جنیدی
یاران همیشه همراه و عزیزان مهربان، سلام.
قرار بود این هفته هم از احسان در اشعار و نوشته های سعدی شیرین سخن با یكدیگر گفتگو كنیم.
اشاره كردیم كه در منظر سعدی و كلاً عرفان ما، احسان مفهومی بسیار بسیار بلند و ژرف است و تنها به بخشش مادی منحصر نمی شود.
احسان ملكه ایست كه اگر در وجود آدمی نهادینه شود، او را به عالی ترین درجه لقاء الله سوق می دهد. در عرفان ایرانی - اسلامی، احسان یك فضیلت نیست، بلكه مجموعه ای از فضائل است. به دیگر بیان، هر آنكس كه احسان كننده و (( محسن )) باشد، در وجود وی می توان فضائل دیگر و كرامات اخلاقی دیگر را نیز دید. احسان یعنی عشق، گذشت، پاكدامنی، صبر، خوش خُلقی، سخاوت، و دیگر فضائل.
احسان در یك نگاه كلی، عالی ترین درجه محبت خداوند به بندگانش است و در ابعاد كوچكتر، عملی نورانیست كه چون صفت خاصه حق تعالی است، پس انجام آن آدمی را به مقام خلیفه الله می رساند؛ یعنی همان جایگاهی كه در قرآن كریم برای انسان در نظر گرفته شده است.
در هفته قبل داستانی از بوستان جاوید شیخ اجل نقل كردیم كه داستان ابراهیم خلیل(ع) و مرد بت پرستی بود كه با عتاب حضرت ابراهیم رو به رو شد اما خداوند پیغمبر بزرگوارش را ملامت كرد كه (( ای ابراهیم من صد سال بدو روزی دادم و از ایمانش نپرسیدم، تو برای یك وعده غذایی كه می خواستی به او بدهی لز ایمانش پرسیدی و دلش را رنجاندی؟)) ...
از یاد تبریم كه این نگاه بینهایت زیبا و انسانی شیخ اجل سعدی كه گواهی بر عظمت دل این مرد خدا دارد در دل قرن هفتم بیان می شود: قرن تعصب مذهبی و جرم اندیشانی چون محمد غزالی كه از یك قرن پیش سنگ بنای آن خشونت متعصبانه را نهاده بودند. گفتیم كه این داستان شباهت قریبی با داستان موسی و شبان مولانا دارد و این دو دستان شورانگیز، دلهای دریایی این رادمردان و مسلمانان واقعی را برای ما نمایان می سازند.
داستانی كه امروز از باب دوم بوستان پیش چشم می گذاریم نیز داستانیست در اوج زیبایی كه با كلام یگانه سعدی حلاوتی خاص یافته.
مردی متكبر و ظاهر پرست، عزم سفر حج می كند. او حج را برای رصای خداوند انجام نمی دهد، بلكه برای خودنمایی و طعام دادن به دیو خودپرستی است كه چنین كاری را انجام می دهد. او عزم می كند كه در طول سفر طولانی خود از یك كاروانسرا تا كاروانسرای بعدی قدمهای خود را بشمارد و چون به كاروانسرای بعد رسید به تعداد هر قدمی كه رفته، دو ركعت نماز بخواند:
شنیدم كه میری به راه حجاز
به هر خطوه(=گام) كردی دو ركعت نماز
پیرمرد به ظاهر عابد و در باطن مغرور، چنان با اشتیاق به این كار مشغول می شود كه به تعبیر زیبای سعدی : (( خار مغیلان نَكَندی زِ پای )) ...
در پایان سفر غرور كه خودِ خودِ شیطان است، در نهادش زبانه می كشد كه : به به از این همه ایمان من... كه كسی هرگز بهتر از من حج به جای نیاورده است...
این جا اوج سقوط آدمی است.
اما رحمت رحیمی خداوند دست این ساده دل را می گیرد و پیش از آنكه بیشتر در چاه سیاه تكبّر فرو رفته، از راه ایمان منحرف شود، فرشته ای بر وی وارد می شود و حقیقت را بر وی آشكار می كند:
مپندار اگر خدمتی كرده ای
كه نُزلی(=كار مهمی) بدین درگه آورده ای
و اوج اندیشه سعدی نازنین اینجاست كه حتی از ان فرشته نیز زیباتر و شیواتر و دلنشین تر بیان می كند:
به احسانی آسوده كردن دلی
به از اَلف (=هزار) ركعت به هر منزلی
... آری... یك دل را شاد كردن از هزار ركعت نماز برتر و والاترست در نزد خداوند.
این یعنی مغز دین. یعنی محتوای دین. محتوای دین یعنی نیكی و پاكی و عشق به خداوند و خلق خداوند. حضرت پیغمبر اكرم (ص) فرمودند: دین حدا در دو كلمه خلاصه می شود: ((ایمان به خداوند و محبت در حق بندگان او)). دین را صورتی است و سیرتی و عبادات صورت و ظاهر این محتوا و سیرت هستند كه در جای خود بسیار گرامی و لازم هستند اما در صورت ماندن و به مغز و محتوا نرسیدن، گمراه شدن از مسیر حق را به دنبال خواهد داشت.
چقدر این سعدی دوست داشتنی به اخلاص و فقط و فقط برای خداوند عملی را انجام دادن تاكیید كرده است.
در جای دیگر باز هم مغرورِ متظاهر و خشك مقدس را به باد انتقاد گرفته و بیتی چنین طلایی را كه از اعماق روح بلندش برخاسته بر ما هدیه می دهد:
گنهكار اندیشه ناك از خدای
به از پارسای عبادت نمای
در حكایتی دیگر:
یكی در بیابان سگی تشنه یافت
برون از رمق در حیاتش نیافت
رهگذر، با دستار خود سطلی درست می كند و از چاه آب می كشد و سگ بی نوا را سیراب می كند. رسول اكرم (ص) از حال مرد چنین خبر می دهند كه: (( داور، گناهان ازو عفو كرد...)) و چه زیبا فرزند اندیشه این رسول رحمت و محبت سروده است كه:
كسی با سگی نیكویی گم نكرد
كجا گم شود خیر با نیكمرد؟
این استفهام انكاری والاترین درجه اقناع ادبی را در خواننده ایجاد می كند، چنانكه در مجالهای پیشین اشاره كرد
ه ایم و دل هر انسانی را به لرزه در می آورد. خداوند گِل این سعدی عزیز ما را با والاترین درجه عشق و محبت سرشته است... او مروج عشق و محبت است در انسانی ترین شكل آن كه حتی امروزه دنیای معاصر كه دعوی حقوق بشر دارد، هنوز بابد هزاران فرسنگ راه در جاده انسانیت بپیماید تا به آستانه اندیشه مهر محور و محبت محور بزرگانی چون سعدی برسد.
سعدی احسان را در دایره تمام مخلوقات خداوند جای می دهد.
در مدینه فاضله او، در این بوستان زیبا و همیشه پر گُل، از دین و اعتقاد كسی سوال نمی شود، فقط محبت ایثار می گردد. مگر بر ظالم و ستمگر و خونریز كه محبت بدو، ظلم به دیگران است.
اما اساس اندیشه احسانی بدون محدودیت است:
الا گر طلبكار اهل دلی
ز خدمت مكن یك زمان غافلی
انسان پاك، حتی لحظه ای از خدمت به بندگان خداوند غافل نیست.
این همه دعوت به خدمت و احسان به انسانها، از دو آبشخور قرآن و حدیث و نیز فرهنگ ایرانی سرچشمه گرفته اند و مصادیق آنها در قرآن كریم و احادیث حضرت رسول (ص) به قدری فراوان است كه تنها اشاره ای به آنها كلام را بس طولانی خواهد كرد.
خورش ده به گنجشك و كبك وحُمام(=كبوتر)
كه یك روزت افتد همایی به دام
چو هر گوشه تیر نیاز افگنی
امیدست ناگه كه صیدی زنی
دُری هم برآید ز چندین صدف
ز صد چوبه آید یكی بر هدف
این باب دوم بوستان اقیانوسی از انسانیت و پاكی و محبت است و گریبان ما را رها نمی سازد تا به سراغ دیگر بابها برویم... حداقل تا مدتی...
پس نیكو خواهد بود كه هفته دیگر نیز در همین باب و در جوار همین تفكر عشق محور و احسان محور باشیم.
... و باز هم خطاب به تو چنین نجوا می كنیم ای شاعر بی همتای دوست داشتنی و مهربان:
((سعدی اندازه ندارد كه چه شیرین سخنی...))