فصلی از یك رمان : مرگ خاموش اثر آلبرت كامو مرگ خوش

كتاب مرگ خوش را آلبر كامو قبل از كتاب بیگانه نوشته است. گویا خود آلبر كامو قصد انتشارش را نداشته است ولی این كتاب هفده سال بعد از مرگش منتشر می‌شود. می‌توان گفت این كتاب، پیش‌نویسی برای خلق بیگانه بوده است.

1397/11/03
|
11:22

درباره نویسنده : آلبر كامو. نویسنده، فیلسوف و روزنامه‌نگار فرانسوی بود. او یكی از نویسندگان بزرگ قرن بیستم و خالق كتاب مشهور بیگانه و مقاله جریان‌ساز افسانهٔ سیزیف است. كامو در سال 1957 به خاطر «آثار مهم ادبی كه به روشنی به مشكلات وجدان بشری در عصر حاضر می‌پردازد» برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات شد.
از آثار آلبر كامو میتوان به بیگانه ، طاعون ، مرگ خوش و آدم اول اشاره كرد .
كتاب مرگ خوش را آلبر كامو قبل از كتاب بیگانه نوشته است. گویا خود آلبر كامو قصد انتشارش را نداشته است ولی این كتاب هفده سال بعد از مرگش منتشر می‌شود. می‌توان گفت این كتاب، پیش‌نویسی برای خلق بیگانه بوده است. شخصیت اصلی داستان، همان مورسو است، با همان بیگانگی. ولی انگار مورسوی بیگانه، مورسوی كامل شده كتاب مرگ خوش است. ما به راحتی با تفاوت این دو اثر و مسیری كه مرگ خوش برای كامل شدن و رسیدن به بیگانه طی كرده است روبرو می‌شویم.
برای مثال در رمان مرگ خوش، نویسنده سعی دارد با خلقِ شرایط متفاوت، مانند توصیف مراسم تدفین و بیتفاوتی مورسو، بیگانگی‌اش نسبت به دنیا و مسائل پیرامون آن را به مخاطب نشان دهد. ولی اگر رمان بیگانه را خوانده باشید، می‌دانید داستان با چنین جمله‌ای اغاز می‌شود:
مادرم امروز مرد، شاید هم دیروز، نمی‌دانم!

در واقع ما در رمان بیگانه با اولین خط آن كه یك جمله كوتاه و ساده است، از همان ابتدا به راحتی متوجه عمق فاجعه بیگانگی شخصیت داستان می‌شویم. این خودش به عنوان كوچك‌ترین مثال، می‌تواند برای درك تفاوت پختگی قلم كامو از مرگ خوش تا بیگانه كافی باشد.
خلاصه كتاب مرگ خوش :
در مرگ خوش مورسو یك افلیج به نام زاگرو را به قتل می‌رساند. و با برداشتنِ پول‌های او به سمت خوشبختی‌اش می‌رود.

او این قتل را كاملا منفعلانه انجام می‌دهد و بعد از آن هم به نظر نمی‌آید كه اندك حسِ عذاب وجدانی او را درگیر كند. بلكه به سمتِ سفر كردن، تجربه زندگی، لذت بردن، و خوشبخت ساختنِ خودش پیش می‌رود.

البته ما در طول داستان متوجه می‌شویم كه این قتل بنوعی توافقی بین زاگرو مورسو بوده است.

كتاب مرگ خوش در دو فصل نوشته شده است:

مرگ طبیعی
مرگ عمدی
زاگرویی كه خودش شخصیتِ قوی و تاثیر گذار داستان است و در گذشته، زندگی موفق و ازادانه‌ای را پیش گرفته بود، گویی دیگر تاب و تحمل به دوش كشیدن چنین باری را ندارد. و نمی‌خواهد باقی عمرش را افلیج باقی بماند. در واقع زاگرو كسی است كه به مورسو می‌فهماند در زندگی تنها چیزی كه اهمیت دارد خوشبخت شدن است. و ثروت، لازمه این خوشبختی‌ست. زاگرو به مورسو می‌گوید بدبختی تو از این است كه هنوز در مقابل فقر تسلیم هستی. و در واقع، او را به سمت عصیانی هل می‌دهد كه به خوشبختی‌اش منجر شود. در این مابین دیالوگ‌های جالبی میان این دو نفر رد و بدل می‌شود كه اشاره‌ای به بخشی از آن می‌كنم:
زاگرو به او نگاه كرد و مردد گفت: «دوست ندارم جدی صحبت كنم. چون در این صورت فقط یك چیز می‌مونه كه درباره‌ی اون حرف بزنم. توجیهی كه می‌تونی برای زندگی داشته باشی. من نمی‌دونم چطور به این پاهای فلج رو توجیه كنم.»

مورسو بی آنكه برگردد گفت: «من هم نمی‌دونم.»

زاگرو زد زیر خنده. «سپاسگزارم، جایی برای توهم نمی‌گذاری.» لحنش را عوض كرد: «حق داری سخت‌گیر باشی. ولی هنوز یه چیزی هست كه می‌خوام به‌ات بگم.» زاگرو ادامه داد: «به من نگاه كن و گوش بده! یكی رو دارم كه كمكم كنه، من رو توالت ببره، بشوره و خشكم كنه. بدتر از همه اینه كه بابت این كار به یكی پول بدم. با این حال، هیچ وقت اقدامی نمی‌كنم كه این زندگی رو كه این قدر به اون باور دارم گوتاهش كنم… حتا تن به بدتر از اینها هم می‌دم: كوری، كری، همه چی، تا زمانی كه اون آتش تیره رو كه در من زنده‌س احساس كنم. فقط چیزی كه باعث می‌شه تا از زندگی سپاسگزار باشم اینه كه به من اجازه داده تا همچنان بسوزم.» زاگرو كه دیگر نفسش در نمی‌آمد، به پشتی صندلی لم داد. به جز بازتاب نور سفیدی كه پتو روی چانه‌اش می‌انداخت، چیز دیگری از وی دیده نمی‌شد. سپس ادامه داد: «و تو مورسو! با این تركیب، یكی از وظایفت اینه كه زندگی كنی و شاد باشی.» (كتاب مرگ خوش – صفحه 42 و 43)

مورسو از كودكی‌اش تا این لحظه از زندگی تسلیم فقر بوده است. اما این نقطه‌ای است كه می‌ایستد، مقابل فقرش می‌گوید «نه» و به زندگی «آری» می‌گوید. این همان عصیانِ زیباست. حالا به هر قیمتی كه می‌خواهد باشد! درواقع مورسو كه از پوچی و بی‌تفاوتی‌هایش گذر كرده، حالا دست به كاری می‌زند كه خوشبختی‌اش را با دستان خودش بسازد.

این كتاب تاكید زیادی بر اراده معطوف به خوشبختی دارد. طبق این عقیده، میل و اراده به خوشبختی، بزرگ‌ترین دارایی انسان است و این اراده می‌تواند هر عملی را توجیه كند. انسان باید با ازادی انتخاب و اراده‌اش، خوشبختی خود را بسازد. و گویا این تنها حقیست كه ما از این زندگیِ سراسر جبر داریم.
مورسو بعد از قتل، سمت خوشبختی‌اش می‌رود، آن‌ را می‌سازد و سپس گام به گام به مرگ خویش نزدیك می‌شود. درواقع كتاب در دو فصل، دو نوع مرگ را به تصویر می‌كشد. فصل اول، «مرگ طبیعی» نام دارد. كه همان مرگ زاگرو است. مرگی كه سلبِ اراده او و تسلیم بودنش در مقابل زندگی و در نتیجه در مقابل مرگش را نشان می‌دهد.

فصل دوم كه نامش «مرگ عمدی» است، نشانگر اراده معطوف به خوشبختی از دید مورسو است. مرگی كه به اندازه كافی از زندگی‌اش تغذیه كرده. این مرگ به نوعی ارادی و عمدی است، چراكه از زندگی كاملا ارادی و خوشبختی خودساخته نشات می‌گیرد.

مرگ برای كسانی رعب‌آور است كه زندگی نكرده‌اند. كسانی كه تسلیم تقدیرند و كوچك‌ترین قدمی برای خوشبختی خود برنداشته‌اند. ولی مورسو دِین خود را به زندگی ادا كرده است. او از زوال و پوچی خود گذر كرده، و سپس با آگاهی و اراده سمت خوشبخت ساختنِ خود پیش رفته است. پس با نهایت رضایت، اماده تركِ نه تنها این جهان، بلكه تركِ خودش است. چرا كه خوشبختی خودساخته، مرگ خوش را در پی دارد.

او خوشبخت می میرد، چرا كه خوشبخت زندگی كرده است.
جملاتی از متن كتاب مرگ خوش را در زیر بخوانید:
شكوفایی هوا و لقاح آسمان‌ها چنان می‌نموندند كه گویی تنها وظیفه‌ی آدمی زندگی كردن و خوشبخت بودن است. (كتاب مرگ خوش – صفحه 15)

اشتیاق به آزادی و استقلال، فقط در مردی به وجود می‌آید كه همواره با امید زندگی می‌كند. (كتاب مرگ خوش – صفحه 32)

وقتی به زندگیم و رنگ‌های مرموزش نگاه می‌كنم دلم میخواد زیر گریه بزنم. مثل همین آسمون، ظهر آفتابیه، بعد از ظهر بارونیه. زاگرو! الان به بچگی نكبت بار خودم، به شور و شوقم به زندگی و جاه طلبی‌ای كه گاهی من رو از خود به در می‌بره فكر می‌كنم. در عین حال، مطمئنم روزی می‌رسه كه اصلا من رو نمیشناسی. گرفتار بدبختی و افراط در شادی: نمی‌تونم به زبون بیارم. (كتاب مرگ خوش – صفحه 45)

من خارج از زندگی خودم تجربه‌ای به دست نمی‌آرم: من تجربه ی زندگی خودم خواهم بود. (كتاب مرگ خوش – صفحه 45)

مورسو! بیست و پنج سالم كه بود، از پیش می‌دونستم هر آدمی كه احساس و اراده و شوق به خوشبختی داشته باشه، مستحق اینه كه ثروتمند باشه. به نظرم شوق به خوشبختی باارزش‌ترین چیزیه كه تو قلب آدمی نهفته‌س. من فكر می‌كنم این همه چیز رو توجیه می‌كنه. (كتاب مرگ خوش – صفحه 47)

«مورسو، زندگی‌ای كه حقم بود و بعدها بدون هیچ تصادفی پاهام رو ازم گرفت. توانش رو نداشتم دست از این زندگی بكشم… و حالا افتادم این جا. می‌فهمی: باید هم بفهمی كه نمی‌خواستم دیگه به این زندگی حقیر ادامه بدم. بیست ساله كه پولای من همین جا كنارم مونده. با صرفه جویی زندگیم رو گذروندم و به ندرت دست به سرمایه زدم.» كف هر دو دستش را به ابروهایش كشید و به نرمی گفت: «هرگز نباید زندگی با بوسه‌های یك افلیج آلوده بشه.» (كتاب مرگ خوش – صفحه 48)

فكر نكن می‌گم پول خوشبختی می‌آره. فقط منظورم اینه كه برای قشر خاصی از آدم‌ها خوشبخت بودن امكان پذیره، به شرطی كه زمان رو تصاحب كنن و این كه داشتن پول راهیه برای رهایی از پول. (كتاب مرگ خوش – صفحه 49)

بیست سال نتونستم چیز خاصی رو از خوشبختی تجربه كنم. این زندگی رو كه من رو می‌بلعه كامل نشناخته بودم. و چیزی كه من رو از مرگ میترسونه اینه كه یقین دارم زندگی، بدون من سپری خواهد شد. متوجهی؟ خنده‌ی یه مرد جوون اگه تحولی نداشته باشه تا از دل تاریكی برخیزه… مورسو! این یعنی من توی این وضعیت، در درونم هنوز امیدوارم. (كتاب مرگ خوش – صفحه 50)

هیچ چیزی رو به اندازه‌ی خوشبختی جدی نگیر. (كتاب مرگ خوش – صفحه 50)

همانطور كه اغلب اوقات پیش می‌آید بهترین چیزهای زندگی در پیرامون بدترین‌ها تبلور می‌یابد. (كتاب مرگ خوش – صفحه 80)

اگر در روزهای خوب به زندگی اعتماد كنی، زندگی مجبور می‌شه به آدم جواب بده. (كتاب مرگ خوش – صفحه 97)

هیچ وقت تسلیم نشو. خیلی چیزها رو در درونت داری و نجیب‌ترین شون احساس خوشبختیه. فقط منتظر مردی نباش كه باهات كنار بیاد. این اشتباهیه كه خیلی از زن‌ها دچارش می‌شن. تو خودت خوشبختی رو پیدا كن. (كتاب مرگ خوش – صفحه 103)

لازمه‌ی خوشبختی، انتخاب و در آن انتخاب، اراده‌ی قوی و تمایل هوشمندانه است. مورسو قادر بود صدای زاگرو را بشنود: «نه اراده‌ی ترك، بلكه اراده به خوشبختی.» (كتاب مرگ خوش – صفحه 111)

نمی‌خواست مانند انسانی بیمار بمیرد. نمی‌خواست بیماری‌اش از نوعی باشد كه اغلب رایج است: سبك شدن و بعد مرگ. در واقع آنچه او می‌خواست ایستادن در میان زندگی، زندگی سرشار از خون و تندرستی، و مرگ بود. (كتاب مرگ خوش – صفحه 134)

دسترسی سریع