در بخش اول و دوم از این نوشتار به 9 معنا از معانی اراده اشاره كردیم و در آخرین بحش از این نوشتار معانی دیگر آن را بیان می كنیم.
10- اهل فلسفه بین اراده و اختیار فرق است. در این مورد گفته اند: اراده عبارت است از میل و اشتیاق نفس به انجام عمل، اما اختیار چیزى بیش از میل و شوق، در خود دارد.
به طورى كه صاحب اختیار به هر دو طرف مقدور فعل نظر دارد اما صاحب اراده فقط به طرفى كه اراده كرده است، نظر دارد. فارابى گوید: "اختیار و اراده انسان مقدم بر اشیاء است. انسان اشیاء ممكن را اختیار مى كند اما اراده اش به اشیاء غیر ممكن تعلق مى گیرد. مثل اینكه انسان مایل است كه نمیرد. اراده اعم از اختیار است. هر اختیارى اراده است اما هر ارادهاى اختیار نیست."
اختیار در اصل به معنا ایجاد خیر است. از این رو، گفته اند:
اختیار كردن شىء عبارت است از ترجیح دادن و اختصاص دادن و مقدم داشتن چیزى است بر چیزهاى دیگر، اختیار اخص از اراده و خواست است. البته، متكلمان لفظ اختیار را به معنا اراده نیز به كار برده اند؛ چنانكه در این مورد گفته اند: فاعل مختار و فاعل بالاختیار. اما در لغت، اختیار به معنای اراده نیست.
همچنین بین اراده و میل فرق گذاشته اند. در این مورد گفته اند: انسان اراده مى كند كه دواى ناگوارى را بنوشد و آن را مىنوشد، در حالى كه به آن، میل ندارد بلكه از آن تنفر دارد، و گاهى ممكن است نسبت به چیزى كه آن را اراده نكرده و نمى پسندد، میل داشته باشد. بر همین اساس، گفته اند: اراده كردنِ گناه موجب كیفر است، نه میل داشتن به آن.
بین اراده و خواست نیز برخی فرق گذاشته اند. در این مورد گفته اند: اراده طلب كردن شىء است، و خواست، ایجاد كردن آن است. اما خواست (مشیّت) مأخوذ از لفظ شىء است و به معنا چیزى است كه موجود است. اراده نیز به ناچار مقتضى وجود است. پس بین اراده و خواست فرقى نیست، مگر نسبت به انسان؛ زیرا اراده انسان الزاما بعد از اراده خداوند قرار ندارد، در حالى كه خواست او بعد از خواست خداوند، متحقق مى شود؛ اما نسبت به خداوند اراده و خواست، به یك معنا است.
11- اراده وقتى در مورد خداوند به كار برود به سه معنا است: یكى معنای سلبى، و آن این است كه خداوند مغلوب چیزى نیست و تحت تأثیر چیزى نیست و از كسى و چیزى بیزار نیست . دوم به معنای ثبوتى كه عبارت از علم خداوند است، سوم به معنای صفت زائد بر علم او.
فیلسوفانى كه مىگویند اراده خداوند صفتى زائد بر ذات او نیست، مى گویند اراده او عین حكمت او، و حكمت او عین علم اوست، و اراده یك حقیقت ازلى قائم به ذات اوست؛ زیرا اگر اراده فاعل مختار، متعدد باشد، نمىتواند از جمیع جهات یكى باشد.
حكما گفته اند: اراده خداوند عبارت است از علم او به تمام موجودات از ازل تا ابد، و به اینكه نظام هستى چگونه باید باشد تا به كامل ترین صورت ممكن باشد. و به كیفیت صدور عالم هستى از او به نحوى كه موجودات به نحو احسن و بدون قصد و شوق عین معلوم اوست، این فیلسوفان، چنین علمى را عنایت خداوند مى نامند. معنای این سخنان این است كه اراده به معنا شوق و میل، در مورد خداوند صادق نیست، زیرا خداوند از هر گونه نیاز و میلى بىنیاز است. هر وقت گفته شود: خدا اراده كرد، به این معنا است كه: حكم كرد كه چنین باشد یا چنان نباشد.
12- سلوك در نزد اهل سلوك با اراده آغاز می شود.
ابن سینا گوید: "اولین مرحله كار عارفان چیزى است كه آن را اراده گویند، و آن عبارت است از اینكه اهل بینش و صاحب روح آرام، با یقین برهانى، از تمایل به پیوستن به تكیه گاه محكم، به اعتقاد ایمانى برسد و درون او به سوى عالم قدس حركت كند تا به عالم روحانى متصل شود، مادامی كه در این مرحله است، مرید است." (اشارات)