«نمادهای دشت مشوش» كتابی درباره ی دفاع مقدس از اسماعیل فصیح است كه متاسفانه كمتر شناخته و خوانده شده است . در این كتاب نویسنده دین خود را نسبت به رزمندگان و جوانانی كه برای دفاع از وطن به شهادت رسیدند ادا می كند.
نمادهای دشت مشوش
نمادهای دشت مشوش (١٣٦٩ (مجموعه ای است از داستان های كوتاه با مضامینی درباره آثار جنگ تحمیلی. درزمین جنگ زده و مشوش خوزستان ،در كنارزیبایی ها و حماسه ها كه به اوج كمال می رسند زشتی ها و فرصت طلبی ها نیز مجال رویش و تكثیر می یابند ودر میان لاله ها به نمادهایی از این دشت مشوش تبدیل می شوند اما در نهایت این مرگ است كه جولانگاه خویش را یافته است .
كتاب مجموعه 9 داستان كوتاه از آقای فصیح است كه در اكثر داستان ها به دوران جنگ ایران و عراق اشاره می شود و از اضطراب و صدمات جنگ حرف می زند و نام كتاب اشاره ای به فضای كلی داستانهاست .
این كتاب كمتر شناخته شده و كمتر خوانده شده است . در این كتاب نویسنده دین خود را نسبت به رزمندگان و جوانانی كه برای دفاع از كشور به شهادت رسیده اند ادا می كند .
نقطه ی كور ، یكی از داستانهای این مجموعه است . در این داستان نویسنده ،٬ ضمن ارائه تصویری غمناك از آبادان جنگ زده و ویران به شرح داستان مردی فرهیخته و دست به قلم می پردازد كه دوران جنگ را به دور از وطن سپری كرده و اكنون٬ برای جمع آوری بقایای متعلقات خویش٬ به آبادان بازگشته است. این مرد با اشباحی روبه روست كه شباهت كامل به دوسـتان و آشـنایان شهید او دارند و با لباس هایی خونین در گوشه و كنار مراقب رفت وآمدهای او هستند. عاقبت اشباح خشمگین٬ كه به شمار درنمی آیند٬ راه را بر مرد می بندند و مانع خروج اواز شهر می شوند.
معنی تمام این ماجرای هولناـك چه بود؟ شاید از این كه آنها را رها كرده بود خشمگین بودند...
می خواستند نابودش كنند. شاید قطع نامه یا اعلامیه ای داشتند برای دنیا... شاید از مظلمه ای كه به آنان شده بود شكایت داشتند...
شاید از این كه داستانشان را ننوشته بود در عصیان بودند!فعلاً او را وسط خودشان فقط نگه داشته بودند... در صحرای خالی. در سیل خاك و شن.سرش را بلند كرد٬ نگاهشان كرد. ولی مغزش كار نمی كرد. وسط یك خیل خشمگین از آنها بود كه وسط دشت تیره موج می خوردند و سرگردان بودند. در نقطه كور.
نقطه كوری كه در وجدان هر یك از ساكنان این سرزمین هست و سبب می شود تا خاطره شهدا تحت الشعاع روزمرگی های زندگی قرار گیرد نمادهای این دشت مشوش است كه نویسنده تلاش دار ٬با تقدیم اثرش به یاد و خاطره «دانشجویان شهید دانشكده نـفت آبادان در انقلاب اسلامی و جنگ ایران و عراق»٬ توجه ما را به آنها جلب كند. تا زمانی كه این نقاط كور وجود دارند٬ پژواك صدای شهدا در وجدان ما طنین انداز خواهد بود.
دو داستان «سكته ناقص» و «دوری از عزیزان»از داستانهای مجموعه ی « نمادهای دشت مشوش » هستند .
از آثار مسلم و لاینفك هر جنگی جدایی استـــ جدایی از تعلقات و زادگاه و عزیزان. دوداستان كوتاه «سكته ناقص» و «دوری از عزیزان»٬ با انتقادی ظریف٬ از این جدایـی ها سخن می گوید.
سكته ی ناقص ،ماجرای زنده شدن مردی بسیجی است كـه٬ بـر اثـر هـیجانات نـاشی از بمباران دچار سكته ناقص گشته و به غسال خانه سپرده شده است. مرده زنده شده٬ در میان شادی و هـلهله اقـوام نـزدیك از گـورستان بـیرون مـی آید؛امـا در طـول راه٬ مینی بوس حامل او و بستگانش٬ بر اثر تصادف با كامیون كمك های جنگی و انفجار دو گالن گازوئیل ذخیره شده در مینی بوس٬ به انبوهی از آتش و ذغال و دود و خاـكستر تبدیل می شود یگانه بازمانده او فرزند هشت ساله ای است كه از دور شاهد ماجراست. دوری از عزیزان او را به بیمارستانی كشانده است تا در آن جا به روایت ماجرای سكته ناقص پدرش بپردازد.
در داستان دوری از عزیزان ،راوی حین مأموریتی در اصفهان٬ با یكی از مدیران ارشد شركت نفت ملاقاتی دارد. در محیط آرام و زیبای هتل آر استه، مهندس بازنشسته از جدایی یك ساله خویش از زن و فرزندانش، كه ساكن آمریكا هسـتند و بـا رفـاه و آسـودگی در تـدارك مقدمات عروسی دختر اویند٬ شكوه ها و ناله ها سرـمی دهد و از اوضاع سیاسی كشور واز جنگ و بسته بودن سفارتخانه ها، كه بر سر راه اخذ روادید سدّ بسته اند٬ ابراز خشم می كند.
ساعاتی بعد دو دوست به زیارت «تكیه شهدا» می روند. قبرستان مملو از مزارهایی است كه جوانان و نوجوانان و حتی كودكان هشت نه ساله شهید را در خود جای داده اند و در گوشه ای زنی بر مزار چهار فرزند شهیدش به بهتی ابدی فرو رفته است.
اشك هایی كه دو مرد سعی در پنهان داشتن آنها دارند حاكی از آن است كه آنها نیز به مفهوم حقیقی « دوری از عزیزان » پی برده اند .
دو داستان «اعانه» و «زن آل بوتاوه» از دیگر داستانهای مجموعه ی « دشت های مشوش » هستند
دو زن،در دو نقطه از این سرزمین در طی دو داستان مستقل با ارائه دنیاهایی متفاوت نمادهای دیگری از این «دشت مشوش»اند. یكی حیله گر و فرصت طلب («اعانه»)٬ در تلاشی پیروزمند و با ایفای نقش همسر مردی كه رخت از جهان بربسته و هـرگز زن وفرزندی نداشته است٬ به ارثیه صد و پانزده هزار تومانی او٬ كه طبق وصیتش وقف بسیج شده است٬ دست می یابد. آن دیگری («آل بوتاوه») زنی است دست فروش و عرب نژاد و آواره كه همسر و فرزندانش را در بمباران ها از دست داده و٬ طی داد و ستدی با راوی ، سعی دارد باقی مانده پول معامله روسری صدتومانی را دوان دوان به راوی بازگرداند.
دو داستان «مرغ های عشق در بمباران» و «گزارش» از داستانهای دیگر اسماعیل فصیح در این مجموعه داستان كوتاه می باشند.
ین دشت جولانگاه مرگ است و قهرمانان این دو داستان كوتاه را گریزی از آن نیست. گویا پیمانی فسخ ناپذیر میان مرگ و سرنوشت برقرار است.
در داستان « مرغ های عشق در بمباران » ، سه مرغ عشق « روحی خانم » در بحبوحه بمباران هـای شـهر تهران به «آریان» و «فرنگیس» سپرده می شوند تا از آنها مراقبت شود. یكی از مـرغ ها ،گرفتار موج انفجار، حالتی نامتعادل دارد و دو مرغ دیگر را به سختی زخمی و خونین كرده است. روحی خانم قصد دارد فرزندان خردسالش را٬ كـه دچـار تـرس و كـابوس بمباران اند٬ به شهری در شمال ایران انتقال دهد و تا آرام شدن اوضـاع در آن جـا بـاقی بمانند. پس از مردن مرغ عشق موجی ،در شب اول، دو مرغ دیگر، زار و ضـعیف، درزیرزمین خانه در ساعات پراضطراب و مملو از هیاهوی بمباران ها و آژیـرهای خـطر،همدم آریان و فرنگیس اند.
سرانجام،با فرا رسیدن صبح ، نه تنها مرغ عشق های محبوب روحی خانم می میرند ،بلكه دیری نمی گذرد كه خبر تصادف و مرگ او و دو فرزندش نیز به گوش آریان می رسد.
در داستان كوتاه « گزارش »، تكنیسین جوانی از آزمـایشگاه مـركزی پـالیشگاه نـفت آبـادان٬ در روزهـای آغازین جنگ تحمیلی، به اسارت عراقی ها در می آید. او، كه از زن و فرزندانش خواسته بود تا به شهر امن بـهبهان بـروند،طـی روزهـای جـهنمی اسـارت و زیـر شكـنجه های وحشیانه و تحقیرها و اعتصاب ها تنها به سلامت و امنیت خانواده اش می اندیشد و از
امن بودن محل اقامتشان خوشحال است. عاقبت٬ فرصت فرار پیش می آید و اوبا تحمل مشقات و مصایب فراوان، خود را به بهبهان و به منزل پدرزنش می رساند . اما ،تنها تلی از خاك و آجر و آوار و خاطراتی از زن و فرزندان شهیدش در انتظار اوست.
از میان داستان های نمادهای دشت مشوش ٬» نقطه كور»٬ از حیث توصیف زنده فضای شهری ویر ان شده و شخصیت پردازی و زبان نـمادینش و داسـتان «ـگـزارش»٬ از حـیث مجسم ساختن فضای اسارت گاه های عراقی متمایزند.
داستان «آل بوتاوه» نیز به لحاظ شخصیت پردازی و بیان طـنزآمـیز و زبـان جـذابش درخـور تـوجه است. سـرانـجام٬» سكـته نـاقص»٬ بـا طـنز مـوقعیت ها و زبـان درخـور شخصیت های خود٬ اثری به یادماندنی است.