مردی در تبعید ابدی اثری از نادر ابراهیمی؛ روایت زندگی بزرگمردی است كه چون دیگر ستارگان پرفروغ راه دانش، نه تنها توسط مردمان هم عصرش فهمیده نشد بلكه رنج ها كشید .
درباره ی نویسنده : نادر ابراهیمی متولد 14 فروردینماه سال 1315 در تهران متولد شد و در سن 72 سالگی در همین شهر دیده از جهان فرو بست.
از آثار این نویسنده میتوان به «خانهای برای شب»، «آرش در قلمرو تردید (یا: پاسخناپذیر)»، «هزارپای سیاه و قصههای صحرا»، «افسانهی باران»، «در سرزمین كوچك من» (منتخب آثار)، «تضادهای درونی»، «انسان، جنایت، احتمال»، «مكانهای عمومی»، «در حد توانستن» (شعرگونه)، «غزلداستانهای سال بد»، «ابوالمشاغل» (زندگینامه) و «فردا مشكل امروز نیست» و «یك عاشقانهی آرام» اشاره كرد.
مردی در تبعید ابدی اثری از نادر ابراهیمی؛ روایت زندگى بزرگمردى است كه چون دیگر ستارگان پرفروغ راه دانش، نه تنها توسط مردمان هم عصرش فهمیده نشد بلكه رنج ها كشید .
داستان كتاب مردی در تبعید ابدی:
محمد صدراى شیرازى، پسر یكى از با نفوذترین مردان شیراز بود؛ ابراهیم صدر شیرازى كه از مقربان دربار صفوى بود.
ابراهیم تمام امكانات را براى تك فرزند دیر از راه رسیدهى خود فراهم نمود اما، ترس مشفقانه و وظایف پدرانه اش همیشه او را بر آن مى داشت تا به حكم عقل از بروز اندیشه هاى خوفناك او در چنان زمانه ى با شكوهى كه دین چلچراغِ كاخ شاهان صفوى به حساب مى آمد، جلوگیرى كند.
ابراهیم به گفتگو با محمدِ نوجوان مى پرداخت، او را از خطرِ ابرازِ چنین اندیشه هایى برحذر مى داشت، اما محمد خود را مردِ راهِ حقیقت مى دانست و از عاقبت كار بیمى به دل راه نمى داد.
اندكى پس از بر تخت نشستنِ شاه عباس كه كم و بیش هم سن و سال محمد صدراى شیرازى بود، قزوین و سپس اصفهان پایتخت شد و جمع كثیرى از بزرگان و اعاظم بر گرد شاه جمع گشتند، در چنین شرایطى محمد صدرا توانست در محضر اساتید بزرگى چون شیخ بهایى، میرفندرسكى و میرداماد تلمذ كرد. این سه بزرگوار با به جان خریدن تمام سختى ها از وجودِ پر ارزش دردانه ى عالم تشیع، ملاصدراى شیرازى پاسدارى كردند.
ملاصدرا با ارائه ى اندیشه هاى نو در باب “حركت جوهرى”، “تقدم وجود بر ماهیت”، و بسیار اندیشه هاى نابِ بى تكرار كه از دركِ مردمان و حتى بزرگان زمانه ى خود خارج بود، دانش عالم تشیع را زیر و رو كرد. اما چنین است حالِ مردانِ دانشمند زمان كه به واسطه ى جو سیاسى موجود یا كوته نظرىِ مردمان زمانشان، درك نمى شوند و رنجِ فهمیده نشدن و تبعید بر دردهاى بیشمارشان افزوده مى شود.
نادر ابراهیمى در كتاب مردی در تبعید، با همان نثرِ آهنگین و جذابش كه هر جمله را چون زر باارزش مى كند، به روایت زندگى پر مشقت ملاصدراى شیرازى، صدرالمتالهین، پرداخته است. این آمیخته ى داستان و واقعیت، شاهكارِ نادر ابراهیمى است به پیشگاهِ بزرگمردى كه اندیشه هایش در هیچ عصرى آنگونه كه بایسته و شایسته ى مقام عالىِ او بود شناخته نشد.
بخش هایی از این كتاب را در زیر می خوانید :
“عشق به دیگرى”، ضرورتى ست كه از حادثه بر مى خیزد نه از اراده به انتخاب، و همین، كار را مشكل مى كند. در به در كه نمى توان به دنبال محبوب خاكى گشت. در هر خانه را كه نمى توان كوبید و پرسید: “آیا یار من، اینجا منزل نكرده است؟” سرِ هر گذر، همچو اوباش، نمى توان اِستاد و در انتظار عبور یار، زمان را كُشت… و همین هاست كه كار را مشكل مى كند.
فرزندان، حق است كه اولیا خود را، تا دم واپسین، روى دیدگانِ خود نگه دارند و آنچه مى كنند جز در جهت رضاى ایشان نباشد؛ اما این بدان معنا نیست كه هر فرزندى، وقف كامل اولیا خود است، و حق برداشتن هیچ سهمى را براى خویش ندارد. خداوند، آن كس را كه در راهِ هدفى معتبر كشته مى شود، شهید مى داند؛ اما آن كس را كه در راه نگهدارى از اولیا خود، تمام زندگى خویش را تبله مى كند، شهید نمى نامد.
از دید پدران، گویى تمام معایب از مادر به فرزند مى رسد، همه ى محاسن از پدر.
اینكه بندگانِ خوبِ خدا را، هم در بتخانه مى توان یافت، هم در مسجد، سخنى ست بسیار كهنه مه از زمان نخستین پیامبران خدا بر انسان مسلم شده است.
ایمان، توان مرگ را پسِ پشتِ همه چیز افكنده بود. توكل، با مرگ همانگونه بازى مى كند كه طفلى با فرفره یى.
اعتقاد هم مثل عشق، دردسرها دارد. شاید كه جنس عشق و اعتقاد یكى باشد.