فصلی از یك رمان : رمان جزء از كل یكی از بزرگ ترین رمان های تاریخ استرالیا « جزء از كل »

كتاب جزء از كل اولین رمان استیو تولتز است كه در سال 2008 منتشر شد و به عنوان یكی از بزرگ ترین رمان های تاریخ استرالیا، در سطح جهان محبوبیت بسیار زیادی دارد.

1397/09/18
|
17:15

درباره نویسنده : استیو تولتزبه انگلیسی، رمان نویس استرالیا‌یی و نویسندهٔ رمان‌های «جزء از كُل» و «ریگ روان» است.

تولتز نخستین رمانش جزء از كل را در سال 2008 منتشر كرد كه با استقبال زیادی روبه‌رو شد و همان سال نامزد جایزه بوكر شد كه كمتر برای نویسنده‌ای كه كار اولش را نوشته پیش می‌آید.
كتاب جزء از كل اولین رمان استیو تولتز است كه در سال 2008 منتشر شد و به عنوان یكی از بزرگ ترین رمان های تاریخ استرالیا، در سطح جهان محبوبیت بسیار زیادی دارد.
استیو تولتز در مصاحبه ای در مورد خود و كتابش چنین می گوید:

آرزوی من نویسنده شدن نبود، ولی همیشه می‌نوشتم. زمان بچگی و نوجوانی شعر و داستان كوتاه می‌ نوشتم و رمان‌ هایی را آغاز می‌ كردم كه بعد از دو و نیم فصل، علاقه‌ ام را برای به پایان رساندن‌ شان از دست می‌ دادم. بعد از دانشگاه دوباره به نوشتن رو آوردم. درآمدم خیلی كم بود و فقط می‌ خواستم با شركت در مسابقات داستان‌ نویسی و فیلمنامه‌ نویسی پولی دست و پا كنم تا بتوانم زندگی‌ ام را بگذرانم كه البته هیچ فایده‌ای نداشت. زمانی كه دائم شغل عوض می‌كردم یا بهتر بگویم، از نردبان ترقی هر كدام از مشاغل پایین‌تر می‌ رفتم، برایم روشن شد هیچ كاری جز نویسندگی بلد نیستم. نوشتن یك رمان تنها قدم منطقی‌ ای بود كه می‌ توانستم بردارم. فكر می‌كردم یك سال طول می‌كشد ولی پنج سال طول كشید. زمان نوشتن تحت تاثیر “كنوت هامسون”، “لویی فردینان سلین”، “جان فانته”، “وودی آلن”، “توماس برنارد” و “ریموند چندلر” بودم.
استیو تولتز كتاب خود را طوفانی آغاز می كند و برخی از منتقدان بزرگ دنیا، آغاز كتاب كتاب جزء از كل را یكی از بهترین آغاز‌های دوران معاصر می‌دانند. جملات ابتدایی این پاراگراف:

هیچ وقت نمی‌ شنوید ورزشكاری در حادثه‌ ای فجیع، حس بویایی‌ اش را از دست بدهد. اگر كائنات تصمیم بگیرد درسی دردناك به ما انسان‌ ها بدهد، كه البته این درس هم به هیچ درد زندگی آینده‌ مان نخورد، مثل روز روشن است كه ورزشكار باید پایش را از دست بدهد، فیلسوف عقلش، نقاش چشمش، آهنگساز گوشش و آشپز زبانش را. درس من؟ من آزادی‌ ام را از دست دادم و اسیر زندانی عجیب شدم كه نیرنگ آمیزترین تنبیهش، سوای این كه عادتم بدهد هیچ چیز در جیبم نداشته باشم و مثل سگی با من رفتار شود كه معبدی مقدس را آلوده كرده، ملال بود.

كتاب جزء از كل در مورد مارتین و جسپر دین – پدر و پسر – است كه هر كدام از یك زاویه خاص و متفاوت با عامه مردم به زندگی و اتفاقات آن نگاه می كنند. مارتین با باورهای خاص و گاه عجیب خودش سعی می كند پسرش، جسپر را به بهترین شكل ممكن تربیت كند و به همین خاطر داستان زندگی خودش را از همان دوران كودكی برای او تعریف می كند. داستانی كه نشان می دهد زندگی او همیشه تحت تاثیر مارتین، برادر ناتنی اش قرار داشته است و…

داستان كتاب جزء از كل از زمان كودكى پدر تا زمان بزرگ شدن فرزند ادامه پیدا می كند و تمامی حوادث و اتفاقات شگفت انگیز زندگی آن ها همراه با یك طنز تلخ و یك تم فلسفی روایت می شود.

كتاب بعضی مواقع از زاویه دید مارتین و بعضی مواقع از زاویه دید چسپر بیان می شود كه همین موضوع باعث جذاب تر شدن آن می شود. حوادث و اتفاقات موجود در كتاب بسیار زیاد هستند و هر كدام از آن ها جذابیت خاص خودش را دارد.
كتاب جزء از كل به راستی جزئی از یك كل را به رخ می كشد. در هر قسمت از كتاب اتفاقی در دل اتفاق دیگر وارد می شوند و خواننده نمی تواند به راحتی كتاب را كنار بگذارد و یا آن را پیش بینی كند. داستان و ماجراهای كتاب مدام اوج می گیرد و خواننده از هر صفحه آن بی نهایت لذت خواهد برد.
مطمئنا هر كسی این رمان را خوانده باشد شگفت زده است از اینكه استیو تولتز چقدر استادانه و به زیبایی داستان را كش می دهد. نویسنده اتفاقات را صرفا برای اینكه به حجم كتاب خوب اضافه كند روایت نمی كند، بلكه از هر چیزی كه نقل می كند می خواهد به نكته ای برسد و ای كاش این كتاب تعداد صفحات بیشتری داشت. هر آنچه كه در كتاب جزء از كل اتفاق می افتد بی نظیر و فوق العاده است.
قسمت هایی از متن كتاب جزء از كل را در زیر بخوانید
چیزى كه نمى فهمیدم این بود كه مردم تفكر نمى كنن، تكرار مى كنن. تحلیل نمى كنن، نشخوار مى كنن. هضم نمى كنن، كپى مى كنن. اون وقت ها یه ذره مى فهمیدم كه بر خلاف حرف بقیه، انتخاب بین امكاناتِ در دسترس فرق داره با اینكه خودت براى خودت تفكر كنى. تنها راه درست فكر كردن براى خودت اینه كه امكانات جدید خلق كنى، امكان هایى كه وجود خارجى ندارن.

ناگهان به این نتیجه رسیدم آدم‌ های رمانتیك قد خر شعور ندارند. هیچ چیز جالب و خوبی در عشق یك‌ طرفه وجود ندارد. به نظرم كثافت است، كثافت مطلق. عشق به كسی كه پاسخ احساساتت را نمی‌ دهد ممكن است در كتاب‌ ها هیجان‌ انگیز باشد ولی در واقعیت به شكل غیرقابل تحملی خسته‌ كننده است.

همه دوست دارند موقع ساخته شدن تاریخ روی صندلی ردیف اول نشسته باشند. اگر پای بلیتی به مقصد دالاس سال 1963 در كار باشد، چه كسی حاضر است فرصت تماشای منفجر شدن پسِ كله‌ ی كندی را از دست بدهد؟ یا خراب شدن دیوار برلین را؟ آدم‌ هایی كه آن جا حاضر بوده‌ اند جوری حرف می‌ زنند انگار مغز جی.اف.كی پاشیده روی پیراهن‌ شان یا خودشان شخصا این‌ قدر سقلمه زده‌ اند كه دیوار برلین فروریخته. كسی نمی‌ خواهد چیزی را از دست بدهد، مثل این كه همزمان با زمین‌ لرزه‌ای جزئی عطسه‌ ات بگیرد و بعد تعجب كنی از این كه چرا همه دارند داد و فریاد می‌ كنند.

دسترسی سریع