داستان روز : رمان طاعون اثر آلبر كامو «طاعون »

آلبركامو با رمان “طاعون” نه تنها چنین جامعه ای را با ریزبینی و دقت توصیف می كند بلكه خواننده را به سفری در درون بسیاری از شخصیت های داستان دعوت می كند. اولین صفحات كتاب ما را به شهر معمولی، گرم و ساحلی ” آران” می برد

1397/09/14
|
15:24

درباره نویسنده : آلبر كامو. نویسنده، فیلسوف و روزنامه‌نگار فرانسوی بود. او یكی از نویسندگان بزرگ قرن بیستم و خالق كتاب مشهور بیگانه است. كامو در سال 1957 به خاطر «آثار مهم ادبی كه به روشنی به مشكلات وجدان بشری در عصر حاضر می‌پردازد» برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات شد.از آثار این نویسنده می توان به بیگانه ، طاعون و سقوط اشاره كرد . در این نوشتار قصد داریم به معرفی رمان « طاعون» بپردازیم .

تا به حال شهری را متصور شده اید كه گرفتار بیماری واگیردار مهلكی باشد و به همین سبب مجبور به قطع ارتباطش با فضای خارج بشود؟ فكر می كنید عكس العمل ساكنین شهر نسبت به هم چه خواهد بود؟ رنج اسارت و هراس دائمی و مرگ اطرافیان را چگونه تاب خواهند آورد؟ می توانید با قدرت خیال، خود را ساكن چنین شهری تصور كنید و واكنش خود را بسنجید؟ فكر می كنید این گرفتاری تا چه حد شما و سایر ساكنان شهر را تغییر خواهد داد؟ شهر قبل از بیماری، با شهر بعد از بیماری یكی خواهد بود؟

آلبركامو با رمان “طاعون” نه تنها چنین جامعه ای را با ریزبینی و دقت توصیف می كند بلكه خواننده را به سفری در درون بسیاری از شخصیت های داستان دعوت می كند. اولین صفحات كتاب ما را به شهر معمولی، گرم و ساحلی ” آران” می برد كه طبق توصیفات، بارزترین خصیصه ی ساكنینش “اسیر عادات” خود بودن در همه ی امور، كار و تجارت، تفریح و حتی عشق است. چندی بعد توجه خواننده به رویت موشی مرده با دهانی خونین جلب میشود كه بعدها به ده ها و صدها می رسد و همگی با غفلت و بی توجهی و حدس و گمان های بی منطق مردم و مسئولین به دست فراموشی سپرده می شود تا رویت اولین مرگ بیماری مشكوك به طاعون و بعدتر موارد بسیار مشابه كه به اعلام زنگ خطر و بسته شدن دروازه های شهر منجر می شود. قطع تجارت، رفت و آمد و ارتباط با وابستگان خارج از دروازه ها، هراس ناشی از مرگ بر اثر طاعون را دو چندان می كند و حس تنها وانهاده شدن را در میان افراد تقویت می كند. این جاست كه بی تفاوتی مردم نسبت به مرگ “موش ها”، غفلت جهانیان را نسبت به مرگ “مردم آران” یادآور می شود.

بعد از قرنطینه چیزی كه توجه را به خود جلب می كند، تغییر واكنش ساكنین است؛ مردمی كه در روزهای ابتدایی به هر دری می زدند تا خود را استثنا شمرده و از این وضعیت خلاصی یابند و در روزهای پایانی با ناامیدی به وضعیت خود خو گرفته اند و باز هم اسیر عادات گشته اند.

در این بین “دكتر ریو” با تلاش شبانه روزیش برای كمك به مبتلایان، فارغ از هراس ابتلا و مرگ خود، حس قهرمان بودن را به ذهن خواننده می آورد اما او خود از این نقش گریزان است. اما منظور دكتر ریو كدام حرفه است؟ حرفه ی پزشكی؟ حرفه ی شهروند آران بودن؟ و یا حرفه ی انسان بودن؟

دكتر ریو الگوی بسیاری برای امدادرسانی به مبتلایان می گردد. او كه همسرش را برای مداوا به خارج از شهر فرستاده بود و حالا كیلومترها دور از همسر بیمارش مشغول رسیدگی به امور داخلی آران طاعون زده است الهام بخش “رامبر” میشود. رامبر روزنامه نگاریست كه حین ماموریتش گرفتار قرنطینه شد و در نتیجه ارتباط خود را با تنها عشق زندگیش از دست داد. در ابتدای داستان او خود را اهل آران نمی داند پس فرار از شرایط قرنطینه و رسیدن به شادی و عشق را صرفنظر از رنج و مصیبت سایرین، حق مسلم خود می داند. اما با توجه به تشابه وضعیت خود و دكتر، به تغییر، رشد و دگرگونی شخصیتی می رسد و با وجود مهیا شدن موقعیت فرار، می ماند تا شرافت و انسانیتش را نزد خود به اثبات برساند. هرچند تردید هردو ، هم “دكتر” و هم “رامبر” پابرجاست كه كدام یك سنگین تر است؛ وظیفه آدمی نسبت به بشریت یا وظیفه ی او نسبت به عشق؟

تردید، عدم اطمینان و نسبی بودن، مسئله ای است كه گریبان تك تك شخصیت های كامو را می گیرد. “پدر روحانی” شخصیتی معتقد به وجود خدا (در مقابل دكتر ریوی بی اعتقاد) كه ابتدا طاعون را ثمره ی گناهان مردم شهر و راه حلش را توبه می داند، بعد از نظاره ی مرگ كودكی معصوم، باور و عقیده اش سست میشود و حتی حالت “مرگ مشكوك” وی نیز استعاره ای از اسیر تردید بودن تا آخرین لحظه حیاتش است. به زعم من پدر روحانی نیز با طاعون به پیشرفتی معنوی می رسد.

“گران” از دیگر شخصیت های داستان، همراه دكتر ریو در امداد رسانی است. او آرزوی نوشتن كتابی را در سر دارد كه مدت هاست بر اثر افراط در ایده آل گرایی، از جمله ی ابتدایی كتابش بیشتر نرفته و تمام مدت مشغول ویرایش، جابجایی و جایگزینی لغات است و به زعم خود می خواهد نظر مثبت ناشران و خوانندگان را به اثرش جلب كند. تردید همیشگی او در استفاده از كلمات، از گران شخصیت مبالغه شده ای از همه ی انسان ها ساخته. او نیز با طاعون، سیر صعودی شخصیتی را طی میكند. در كمك رسانی پیش قدم می شود و نهایتا نامه ای برای همسرش می نویسد كه او را ترك گفته و خود را از اسارت اولین جمله ی كتاب رها می سازد.

شكی نیست كه طاعون اثری سمبلیك است و اشخاص و واژه ها غالبا استعاری هستند. طاعون شاید هر رنجی است كه بشر امروزی را اسیر خود می كند. گاه ما با این رنج ها به تعالی می رسیم و گاه تغییری را به سوی قهقهرا در پیش می گیریم. از این شاهكار پرمعنای كامو به سادگی نمی توان گذاشت كه نه یك بار بلكه چندبار باید آن را خواند و در تك تك جملات ارزشمندش تعمق كرد.

بخش هایی از رمان « طاعون » را در زیر می خوانید :
سمت هایی از كتاب طاعون آلبر كامو

«فهمیده‌ام كه همهٔ بدبختی انسان‌ها ناشی از این است كه به زبان صریح و روشن حرف نمی‌زنند. از اینرو من تصمیم گرفته‌ام كه صریح حرف بزنم و صریح رفتار كنم تا در راه درست بیفتم.»
«شر و بدی كه در دنیا وجود دارد پیوسته از نادانی می‌زاید و حسن‌نیت نیز اگر از روی اطلاع نباشد ممكن است به اندازهٔ شرارت تولید خسارت كند. مردم بیشتر خوبند تا بد و در حقیقت، مسئله این نیست. بلكه آنها كم یا زیاد نادانند و همین است كه فضیلت یا ننگ شمرده می‌شود. نومید كننده‌ترین ننگ‌ها، ننگ نادانی است كه گمان می‌كند همه چیز را می‌داند و در نتیجه به خودش اجازهٔ آدم‌كشی می‌دهد: روح قاتل كور است و هرگز نیكی حقیقی یا عشق زیبا بدون روشن‌بینی كافی وجود ندارد.»

«پیوسته در تاریخ ساعتی فرا می‌رسد كه در آن، آنكه جرأت كند و بگوید دو دوتا چهارتا می‌شود مجازاتش مرگ است. و مسئله این نیست كه چه پاداش یا مجازاتی در انتظار این استدلال است. مسئله این است كه بدانیم دو دوتا چهارتا می‌شود، آری یا نه؟»

«زیستن، تنها با آنچه انسان می‌داند و آنچه به یاد می‌آورد و محروم از آنچه آرزو دارد، چه دشوار است.»

«شاید روزی برسد كه طاعون برای بدبختی و تعلیم انسان‌ها، موش‌هایش را بیدار كند و بفرستد كه در شهری خوشبخت بمیرند.»

دسترسی سریع