یادداشت روز : یادداشتی از مدیر رادیو فرهنگ؛ شاعران ملولی كه زندگی را دوست داشتند

محمدصادق رحمانیان مدیر رادیو فرهنگ در یادداشتی، خاطره ای از ابوالفضل زرویی نصرآباد و قیصر امین پور تعریف كرد

1397/09/13
|
16:19

محمدصادق رحمانیان مدیر مجله ادبی دوماهنامه چامه و مدیر رادیو فرهنگ در یادداشتی از خاطره خود با قیصر امین پور و ابوالفضل زرویی نصرآباد یاد كرده است.

وی در این یادداشت آورده است:

«مرد مهربان از این هوای سرد خسته بود

من در كنار دو شاعر كه زندگی را دوست داشتند، نشسته بودم. خرداد هزار و سیصد و هشتاد و شش در هتل لاله تهران. هادی سعیدی كیاسری، نخستین كنگره ادبیات آمریكای لاتین را برگزار می كرد و نویسندگان آمده بودند تا حكایت آدمیان آن سر دنیا را با آدمیان این سر دنیا برای هم بازگو كنند. از ماركز بگویند و بورخس. آنان كه خود ملول اند، اما برای دیگران زندگی، هنر و زیبایی را تولید می كنند تا از میان كلمات شاد و شادان، ملالت خود را پنهان كنند یا شاید می خواهند آتش نشاط را در تاریكی نگاه دیگران به جان و جهان فروزان سازند.

كلمات داستانویسان و شاعران ما پر است از سطرهایی كه گویی آدمی با خود حرف می زند. حرف می زند تا بیان گر دردهایی باشد كه روح آدمی را می تراشد. من در كنار قیصر نشسته ام. در كنار شعر قیصر امین پور، وقتی یك روز در میان دیالیز می شد. او این درد آمیخته با لذت زندگی را این گونه بیان می كند:

این روزها كه می گذرد

شادم

زیرا یك سطر در میان

آزادم

و می توانم

هر طور و هر كجا كه دلم خواست

جولان دهم

- در بین این دو خط -

و شاعر دیگری كه در كنارش نشسته ام، كه برای رفع ملال خود و دیگران كلمات را به شكل كاریكاتور در می آورد. ابوالفضل زرویی نصرآباد است كه ظاهری جدی و غیرشوخ دارد. آرام و ساكت است و هرچه توان طنز دارد در قلمش جاری است نه در گفتارش، یعنی از این شكل و شمایل نمی توانی عمق طنز او را تشخیص بدهی. چهره ای جدی با سبیلی از بناگوش در رفته. روزی كه از نفس فرشتگان هم ملول شده بود، شعری برای قیصر نوشت:

درد، درد، درد، درد

در وجود گرم و مهربان مرد

خانه كرد

مرد مهربان از این هوای سرد

خسته بود

درد را بهانه كرد

آه، آه ، آه ، آه

باز هم صدای زنگ و بغض تلخ صبحگاه:

- ای دریغ آن كه رفت ....

- ای دریغ ما ، دریغ مهر و ماه

دوستان نیمه راه

رود، رود، رود، رود

رود گریه جماعت كبود

در فراق آن كه رفت

در عزای آن كه بود

«دیر مانده‌ام در این سرا... » ولی شما، عزیز

«ناگهان چه قدر زود...»

و روز دیگری كه از نفس فرشتگان ملول تر شده بود، نامه ای نوشت به مسئولان فرهنگ و در آن از حضور در تهران متمدن عذرخواهی كرد. او گفت: اگر حضور من در تهران برای فرهنگ و ادب بی تاثیر است، به حاشیه می روم. او با خودش به كتك كاری پرداخت، بعد در دادگاه، خودش را محاكمه كرد و ابوالفضل، زرویی نصرآباد را به احمدآباد تبعید كرد. بعد به همه گفت: ملالی نیست جز دوری شما ...

سال 1386 در هتل لاله، من در كنار دو شاعر ملول كه زندگی را دوست داشتند، نشسته ام ... قیصر و ابوالفضل؛ اكنون من از هر دو ملول ترم.»

دسترسی سریع