ابودلف ،جهانگرد عرب سده چهارم هجری قمری است كه در سفرنامه خود به شماری از ویژگیهای مردمشناختی شهرهای ایران توجه داشته است.
نویسنده : مهرنوش محتشمی
مسمربن مهلهل ابودلف، شاعر و جهانگردی عرب ، از طایفه خزرج است. زمان و مكان تولد و درگذشت او معلوم نیست، اما تردیدی نیست كه در سده چهارم قمری میزیسته است . وی به چند كشور، از جمله ایران مسافرت كرده است. ابودلف از مغرب وارد ایران شده است و سفر خود را در خوزستان به اتمام رسیده است .او از سال 331 تا 341 قمری، به مدت ده سال، به مسافرت در شهرهای ایران پرداخته است .
شماری از نویسندگان پس از ابودلف به وی و سفرنامهاش پرداختهاند و از وی به عنوان فرد دانشمند علاقمند به كشف چیزهای جدید یاد میكنند. در كتابهایی مانند یتیمهالدهر ثعالبی ، آثار البلاد و اخبار العباد قزوینی و معجم البلدان یاقوت، پیرامون او، سفرنامه و سفرهایش در جهان اسلام سخنانی به میان آمده است.
برخی از پژوهشگران بر این باورند كه ابودلف دارای دو رساله است.در رساله نخست، ابودلف به روایت سفر خود میپردازد. رساله دوم، دربرگیرنده مشاهدات وی و در ادامه رساله نخست است. ابودلف هدف از نگارش رسالهها، آموزنده و مفید بودن آنها میداند تا بزرگان از آنها برخوردار گردند و وسیلهای باشد برای صاحبان عزت و شوكت و دیدگان كسانی را كه از سیاحت روی زمین بازماندهاند، روشن سازد. رساله دوم كه بیان فاخر و پرجذبه ابودلف، آنرا در ردیف آثار ادبی مینهد، پس از پایان سفرها و بر پایه به یادماندهها به نگارش درآمده است .
او كه گیاهشناس و معدنشناس است، در كنار توجه به این موضوعات به برخی آثار معماری روزگاران كهن، به ویژه آثار دوران هخامنشی و ساسانی پرداخته است و انعكاس این آثار معماری در نوشتههای وی، سبب شگفتی اعراب و جغرافینگاران سدههای 4 و 5 قمری/ 10 و 11 میلادی گشت و آنان را بر آن داشت كه در نوشتههای خود به این آثار معماری نیز توجه كنند.
رساله ابودلف سرشار از مطالب نغز و ارزشمندی است كه نمونههایی از آن را كمتر میتوان در نوشتههای كهن همعصر و یا پس از زمان او دید. او در اثر خود داستانهای شفاهیای كه سینه به سینه نقل شدهاند و دربرگیرنده شگفتیهای طبیعی، اطلاعات تاریخی، اقتصادی، جغرافیایی و فرهنگی میشوند، را در كنار دیدههای خود قرار میدهد و به اثر خود جنبهای مردمشناسانه میبخشد.
برخی از نویسندگان مانند مینورسكی، از ابودلف به عنوان نخستین نگارندهای نام میبرند كه از جایگاه به بند كشیده شدن ضحاك در دماوند سخن میراند. ابودلف در مورد دماوند چنین مینویسد:
" در دنباوند (= دماوند) كوه بسیار مرتفع و عظیمی وجود دارد؛ زمستان و تابستان قله آن از برف پوشیده شده و مردم آنرا از گردنه همدان به چشم میبینند. برخی از عوام معتقدند سلیمانبن داوود, یكی از دیوان سركش بهنام صخرالمارد (= سنگسركش) را در آنجا زندانی نموده است و برخی دیگر عقیده دارند شاه فریدون, "بیوراسب" (=ضحاك) را در آنجا زندانی كرده است. دودی كه از دهانههای غار این كوه بیرون میآید, در باور مردم، نفس بیوراسب است و آتشی كه در این كوه نهفته است، آتش چشمان وی است و خرخر او نیز از غار شنیده میشود"
ابودلف، شرح سفر خود را به صورت شهر به شهر بیان میدارد و ضمن توصیف ویژگیهای طبیعی، جغرافیایی، اقتصادی به ویژگیهای فرهنگی و فرهنگ عامیانه، مانند باورها, درمانهای سنتی و عامیانه، نیز توجه دارد. او گاه توصیف شهرها را با داستانهایی میآمیزد و در مواردی مینویسد:
"خاك همدان با طلا آمیخته است"
و یا در توصیف نهاوند چنین مینگارد:
" در این شهر یك گاو و یك ماهی سنگی زیبا موجود است و این دو مجسمه، طلسمی است كه برای برخی از بیماریهای شایع ساخته شده است "
ابودلف، چاههای آب قم را خنك و گواراترین آب بر روی زمین میداند، چاههایی كه گاهی در تابستان از آنها برف بیرون میآید و یا از خاك اصفهان به عنوان بهترین خاك بر روی زمین یاد میكند؛ خاكی كه بدن مردگان در آن نمیپوسد و بهگونهای كه در اصفهان اگر شخصی زمینی را حفر كند و به قبری برخورد نماید كه هزاران سال برآن گذشته، جسد را به همان وضع نخست مییابد.
در سفرنامه ابودلف توجه شایانی به آبهای روان و بهویژه چشمه و چشمههای معدنی و اثر درمانی آنها، شده است و این موضوع بیانگر دانش ابودلف در حوزه معدنشناسی است. او مینویسد مردم دره اسفندویه از آبمعدنی دره برای معالجه نفس تنگی استفاده میكنند. در طارم چشمهای را توصیف میكند كه آب چشمه در مجاورت هوا تبدیل به سنگ میشود؛ آب چشمه برای درمان خونریزیهای رحمی و سنگ چشمه برای التیام زخمهای كهنه پشت الاغ بهكار میرود.ابودلف از شهری میان مراغه و زنجان, به نام الران نام میبرد؛ در این شهر جویباری جاری است و هر كه از آب جویبار بنوشد مبتلا به سنگ كلیه نمیشود.
ابودلف مازاد بر اثر درمانی آبها به موارد دیگری در طب عامیانه اشاره میكند. او در علم گیاهشناسی نیز از دانشی برخوردار بوده است و در بخشهایی از سفرنامه وی با بخشهایی مواجه میشویم كه موید این نكته است. وی از گیاهی به نام قاقلی در ایذج (= ایذه) یاد میكند كه مردمان بومی از عصاره آن برای معالج نقرس بهره میبرند. همچنین می نویسد گیاه دیگری در الران میروید كه همراه داشتن آن سبب خنده میشود و رها كردنش سبب اندوه و ماتم.
در سفرنامه ابودلف در مورد پیشگویی هوا در یكی از رشتههای كوه دماوند چنین آمده است: مردم این ناحیه معتقدند هنگامی كه مورچگان به مقدار زیادی دانه جمع و ذخیره میكنند، آن سال خشكسالی به آنها روی خواهد آورد و در هنگام بارش باران فراوان، برای بند آوردن آن، مقداری شیر بز در آتش میریزند. همچنین در باور این مردمان آب شدن برف قله دماوند، خبر از فتنه، آشوب و خونریزی دارد .
برخی از نویسندگان پس از ابودلف، در مورد صحت شماری از نوشتههای وی تردید دارند و آنها را اغراقآمیز بیان میكنند و بعضی از نوشتههای او را مردود میشمارند اما با این حال ، سفرنامه ی برجای مانده از او، یكی از متون مهم در تحقیقات تاریخی مردم شناسی است.