فصلی از یك رمان : خانواده پاسكوال دوآرته اثر كامیلو خوزه سلا خانواده‌ی پاسكوآل دوآرته

كامیلو خوزه سلا ، رمان نویس و شاعر اسپانیایی به سال 1916 چشم به جهان گشود وی بعد از دوره ابتدایی و متوسطه در دانشگاه به تحصیل در رشته پزشكی پرداخت، ولی بعدها به ادبیات روی آورد. وی توانست در سال 1989 جایزه نوبل ادبیات را دریافت نماید.

1397/08/19
|
16:43

درباره نویسنده : كامیلو خوزه سلا ، رمان نویس و شاعر اسپانیایی به سال 1916 چشم به جهان گشود وی بعد از دوره ابتدایی و متوسطه در دانشگاه به تحصیل در رشته پزشكی پرداخت، ولی بعدها به ادبیات روی آورد. وی توانست در سال 1989 جایزه نوبل ادبیات را دریافت نماید.
كتاب خانواده‌ی پاسكوآل دوآرته اثری از این نویسنده است كه او را در ردیف نویسندگانی چون سلین و مالا پارته قرار داده‌اند. كتاب خانواده‌ی پاسكوآل دوآرته را نیز هم‌سنگ بیگانه كامو دانسته‌اند. پاسكوال هم مانند مورسوی بیگانه مرتكب قتلی بی‌هدف می‌شود. خانواده‌ی پاسكوآل دوآرته بررسی روانكاوانه ترس است؛ خشونت ترس و احساس گناه نسبت به آن.

رمان تلخ و سیاه خانواده‌ی پاسكوآل دوآرته حكایت دهقانی ساده، به نام پاسكوآل دوآرته، است كه در انتظار حكم مرگ خویش سر می‌كند. روایت كتاب در قالب خاطراتی به قلم دوآرته است. او در خاطراتش زندگی جنایت‌بار خود را روایت كرده و كوشیده با نوشتن آن‌ها آرامش خود را بازیابد. این خاطرات درواقع كشتارنگاری روحی است آكنده از ترس و نفرت و تحقیر شده. دوآرته در كودكی نیز همین‌گونه بوده است. او تمایلی غریب به خودویرانگری دارد، شرایط هم در سوق دادن او به این سمت تأثیرگذار است و درنهایت راه را برای تبدیل شدن او به یك قاتل می‌گشاید. بوی نافذ مرگ در سرتاسر كتاب پراكنده است. نویسنده‌ی كتاب، كامیلو خوسه سلا، برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات 1989 است. او در درنده‌خوترین رمانش از انسانی حرف می‌زند كه دیوانگی‌هایش حد و مرز نمی‌شناسد.

خانواده‌ی پاسكوآل دوآرته را از حیث این كه راوی در زندان است و همه رویدادها را قبل حكم مرگش روایت می‌كند متشابه با رمان بیگانه كامو و تونل ساباتو معرفی كرده‌اند. هر چند خود من معتقدم سلا از جمله نویسندگان تحت تاثیر داستایفسكی نیز بوده و از بعدهای روان‌كاوی داستان‌های داستایوفسكی غافل نبوده است.

راوی داستان طی داستان جنایت‌هایی را كه مرتكب شده است، اعتراف می‌كند، هر چند برخی را ناخودآگاه فراموش می‌كند… ولی آنچه كه در این رمان حائز اهمیت است نه جنایات پاسكوال، بلكه اهمیت این سوال است كه: چگونه انسانی كه پاك از مادر زاده شده خودآگاه یا ناخودآگاه به این درجه از تهی بودن از انسانیت می‌رسد؟

شرایط حاكم بر جامعه در كتاب اشاره كوتاهی‌ست به جنگ‌های داخلی اسپانیا، یا ترس، جهل، شرایط جوی خانوادگی و فشار عرف و سنت‌های تعریف شده در جامعه و… كه همه این‌ها دست به دست هم می‌دهند كه خواننده خود را نه در مقابل كه در كنار جانی متصور شود.
جملاتی از متن كتاب را در زیر بخوانید :
آدم بدی نیستم. قربان، گرچه انصافا برای بد بودن بهانه كم ندارم. همه لخت دنیا می‌آییم. با این حال بزرگ كه شدیم، سرنوشت طوری شكلمان میدهد كه انگار از مومیم. بعد همه‌ی ما را روی راه‌های گوناگون به طرف یك مقصد واحد – مرگ – روانه می‌كند. بعضی‌ها دستور دارند از راه‌های گلكاری شده بگذرند، از بعضی هم خواسته می‌شود روی جاده‌های پر از تیغ و خار راه بروند. گروه اول با ارامش به اطراف نگاه میكنند، و در میان عطر شادی‌شان لبخند میزنند، لبخند آدم‌های بی‌گناه، در حالی كه گروه دوم در زیر آفتاب سوزان دشت به خود می‌پیچند و ابروهاشان مثل آدم بدعنق به هم گره می‌خورد. بین آرایش تن با سرخاب و ادوكلن، و آرایش خالكوبی كه هرگز پاك نمی‌شود تفاوت از زمین تا آسمان است.

از كجا معلوم كه انتقام خدا به خاطر همه‌ی گناه‌هایی كه مرتكب شده بودم و همه‌ی گناهانی كه می‌بایست مرتكب بشوم، نبوده باشد؟ از كجا معلوم كه در طومارهای الهی نوشته نشده باشد كه بدبختی تنها طالع من است و راه مصیبت تنها راهی است كه قدم‌های سمج من در تمام روزهای غم گرفته‌ام می‌تواند در آن سیر كند؟

هرگز نمی‌شود به بدبختی عادت كرد، باور كنید، چون ما همیشه مطمئنیم كه بلای فعلی آخری است، گرچه بعدها با گذشت زمان متقاعد می‌شویم – با چه احساس فلاكتی! – كه هنوز بدتر از این در راه است.

هیچ‌چیز آنچنان كه در وهله‌ی اول به نظر می‌رسد نیست و وقتی از نزدیك نگاه كنیم، وقتی به صورت واقعی روی چیزی كار كنیم، جنبه‌های عجیب و حتی ناشناخته‌ای را می‌یابیم، چنان كه از اولین برداشت‌های ما گاهی هیچ یادی باقی نمی‌ماند.

دسترسی سریع