یاران همراه و دوستان صاحبدل و اندیشه ورز، سلام بر شما.
با قسمت سوم از نگاهی به دوران پیشدادیان در شاهنامه همراهتان هستیم.
هفته گذشته این دوره مهم اسطوره ای شاهنامه را تا داستان زیبای كشف آتش توسط هوشنگ، از نظر گذراندیم و امروز دنباله این ع
نویسنده : ارسطو جنیدی
بعد از هوشنگ كه با كشف آتش دری بزرگ بر روی پیشرفت و ترقی بشر باز كرده بود نوبت فرزند نیك سیرت وی، طهمورث دیو بند می رسد تا دوره اسطوره ای به كمال نسبی خود نزدیك شود.
هوشنگ فرزندی گرانمایه چون طهمورث داشت و:
پسر بد مراو را یكی هوشمند
گرانمایه طهمورث دیوبند
طهمورث در آغاز پادشاهی مردم را فرا می خواند و می گوید كه دادگری و مهرورزی خواهد كرد:
بیامد به تخت پدر بر نشست
به شاهی كمر برمیان بر ببست
همه موبدان را ز لشكر بخواند
به خوبی چه مایه سخنها براند
نكته بسیار مهم در این بیت آخری آنست كه بدانیم واژه ((موبد)) لزوماً به معنای روحانی زرتشتی نیست. پیش از ظهور زرتشت هم این واژه به معنای فرد روحانی و دینی به كار رفته است، آن هم در آیین بسیار مهم ایرانیان پیش از زرتشت، یعنی آیین مهرپرستی و میتراییسم. از آغاز شاهنامه تا دوره اسفندیار آیین ایرانیان زرتشتی نیست بلكه مهرپرستی است و در دوران پادشاهی گشتاسب و فرزندش اسفندیار است كه تازه زرتشت ظهور می كند؛ یعنی انتهای بخش پهلوانی شاهنامه. پس در واقع بیش از سه پنجم شاهنامه سخن از دوران مهرپرستی است. در این آیین نیز توجه به پاكی دل، حق و حقیقت، راستی و درستی، وفای به عهد، مهربانی و پهلوانی اصول كلی هستند.
این نكته بسیار كلیدی است و برای فهم عادات، آداب و رسوم و باورهای ایرانیان پیش از ظهور زرتشت و در بخشهای اساسی شاهنامه فوق العاده مهم محسوب می شود.
در آوردگاه های بعدی مفصلاً به این آیین برجسته ایرانی اشاره خواهیم كرد.
باری، طهمورث با مردم چنین سخن می گوید:
چنین گفت كامروز تخت و كلاه
مرا زیبد این تاج و گنج و سپاه
جهان از بدیها بشویم به رای
پس آنگه كنم درگهی گرد پای
ز هر جای كوته كنم دست دیو
كه من بود خواهم جهان را خدیو
این بیت بالایی در حقیقت دستور كار هر حكومت نیك سرشت و مردم داری است كه دست دیوان را از زندگانی مردم كوتاه می كند.
دیو را می توان به انواع مختلف تعبیر و تفسیر كرد. اما به طور خلاصه باید گفت كه دیو می تواند كنایه از هرنیروی بزرگِ مهارناشده و افسار گسیخته باشد. به بیان دیگر اگر انسان بسی نیرومند باشد اما اخلاق مدار و شریف و گرامی نباشد و از نیروی خویش در جهت ظلم و ستم استفاده كند، هرآینه دیو خواهد بود.
طهمورث رسالت خود را صریح بیان می سازد:
هر آن چیز كاندر جهان سودمند
كنم آشكارا گشایم ز بند
سپس طهمورث ساختن ابزارآلات زندگی را می آموزد و مردمان را با فنون ساختن ابزارآلات مهم و نخ ریسی و لباس دوزی و رام كردن حیوانات و ... آشنا می كند:
پس از پشت میش و بره پشم و موی
برید و به رشتن نهادند روی
به كوشش ازو كرد پوشش به رای
به گستردنی بد هم او رهنمای
ز پویندگان هر چه بد تیزرو
خورش كردشان سبزه و كاه و جو
رمنده ددان را همه بنگرید
سیه گوش و یوز از میان برگزید
به چاره بیاوردش از دشت و كوه
به بند آمدند آنكه بد زان گروه
ز مرغان مر آن را كه بد نیك تاز
چو باز و چو شاهین گردن فراز
بیاورد و آموختنشان گرفت
جهانی بدو مانده اندر شگفت
چو این كرده شد ماكیان و خروس
كجا بر خروشد گه زخم كوس
بیاورد و یكسر به مردم كشید
نهفته همه سودمندش گزید
بفرمودشان تا نوازند گرم
نخوانندشان جز به آواز نرم
بعد از تمام این ابتكارات و اختراعات كه موجب رفاه بسیار بشر می شود، طهمورث سپاس جهان آفرین می كند.
این هم نكته ای دیگر است كه پیشتر هم بارها بدان اشاراتی داشته ایم و خلاصه مطلب آن كه ایرانیان در دل هر موفقیت محبت خداوند و در دل هر شكست، آزمون الهی را نیك می نگرند. پادشاهان و پهلوانان و توده ملت ایران هرگز در برابر لطف یزدان نیكی دهش مغرور و گمراه نمی شوند. آنان می دانند كه غرور یعنی خود خود اهریمن. اگر دقت كنیم می بینیم كه شخصیتهای پلید و منفی شاهنانه هم همانانی هستند كه از یاد خداوند غافل می شوند و بر مركب غرور و خود پسندی تكیه می زنند؛ همچون جمشید كه داستان وی را در قسمت بعدی مورد توجه قرار خواهیم داد.
باری، طهمورث گفت:
چنین گفت كاین را ستایش كنید
جهان آفرین را نیایش كنید
كه او دادمان بر ددان دستگاه
ستایش مراو را كه بنمود راه
مر او را یكی پاك دستور بود
كه رایش ز كردار بد دور بود
خنیده به هر جای شهرسپ نام
نزد جز به نیكی به هر جای گام
همه روزه بسته ز خوردن دو لب
به پیش جهاندار برپای شب
و در اینجا عبارتی بینهایت لطیف و عارفانه در دل برترین اثر حماسی جهان از فردوسی بزرگ در ستایش و عشق به خداوند:
چنان بر دل هر كسی بود دوست
نماز شب و روزه آ
یین اوست
سر مایه بُد اختر شاه را
در بسته بُد جان بدخواه را
همه راه نیكی نمودی به شاه
همه راستی خواستی پایگاه
در اثر نیك سرشتی طهمورث و پاكی وی، خداوند (( فّر )) ایزدی به عطا می كند.
فر به معنای شكوه و عظمت است و بر اساس باور نیاكان هركسی فر ایزدی داشته باشد به پادشاهی، ثروت، مكنت، قدرت و شكوه می شد.
این فر ایزدی از پدر به فرزندان می رسد اما این شرط، شرط كافی نیست بلكه شرط لازم است و شرط كافی برای حفظ فر ایزدی سرشت پاك و نیك سیرتی است. جمشید در ابتدا فر ایزدی دارد اما در اثر گمراهی و شرك آوردن به خداوند، فر ایزدی از وی گسسته می شود و از جمشید به سختی شكست می خورد.
اما طهمورث:
چنان شاه پالوده گشت از بدی
كه تابید ازو فرهٔ ایزدی
برفت اهرمن را به افسون ببست
چو بر تیزرو بارگی برنشست
زمان تا زمان زینش برساختی
همی گرد گیتیش برتاختی
دیوان از وجود طهمورث پاك سرشت مضطرب و آشفته می شوند:
چو دیوان بدیدند كردار او
كشیدند گردن ز گفتار او
شدند انجمن دیو بسیار مر
كه پردخته مانند ازو تاج و فر
طهمورث دانا از دسیسه دیوان آگاه می شود و آنان را اسیر خویش می سازد.
چو طهمورث آگه شد از كارشان
برآشفت و بشكست بازارشان
به فر جهاندار بستش میان
به گردن برآورد گرز گران
همه نره دیوان و افسونگران
برفتند جادو سپاهی گران
دمنده سیه دیوشان پیشرو
همی به آسمان بركشیدند غو
جهاندار طهمورث بافرین
بیامد كمربستهٔ جنگ و كین
یكایك بیاراست با دیو چنگ
نبد جنگشان را فراوان درنگ
ازیشان دو بهره به افسون ببست
دگرشان به گرز گران كرد پست
كشیدندشان خسته و بسته خوار
دیوان به طهمورث می گویند كه آنان را امان دهد و در عوض آنان خواندن و نوشتن را به آدمیان بیاموزند:
به جان خواستند آن زمان زینهار
كه ما را مكش تا یكی نو هنر
بیاموزی از ما كت آید به بر
كی نامور دادشان زینهار
بدان تا نهانی كنند آشكار
چو آزاد گشتند از بند او
بجستند ناچار پیوند او
نبشتن به خسرو بیاموختند
دلش را به دانش برافروختند
ممكن است این پرسش مطرح شود كه چنین مطلبی را چه معناییست. پژوهشگران از نظر تاریخی به این پرسش پاسخ داده اند. علامه فقید دكتر ذبیح الله صفا در كتاب مستطاب حماسه سرایی در ایران می فرمایند كه این دیوان در واقع همان ساكنان تیره پوست و تنومند بومی مناطق جنوبی ایران و هند بودند كه تمدنی نسبتاً پیشرفته داشتند و بعدها مغلوب نبوغ آراییها شدند اما خاطره نبردها و كوششهای آنان و آریاییها به صورت داستانهای اسطوره در حماسه های ما و تا حدی حماسه های هندوان باقی ماند.
نبشتن یكی نه كه نزدیك سی
چه رومی چه تازی و چه پارسی
دیوان هرگونه نوشتنی را به آدمیان آموزش می دهند. پارسی در اینجا یعنی ایرانی و اشاره است به زبانهای ایرانی.
چه سغدی چه چینی و چه پهلوی
ز هر گونهای كان همی بشنوی
پهلوی نیز اشاره به زبان رسمی ایرانیان، زبان پهلویست.
جهاندار سی سال ازین بیشتر
چه گونه پدید آوریدی هنر
برفت و سرآمد برو روزگار
همه رنج او ماند ازو یادگار
در شاهنامه حضرت فردوسی سخن در باب طهمورث دیو بند نیز در نهایت اختصار بیان شده است و خلاصه كلام در باب او آنست كه وی بخش بزرگی از پیشرفتهای مادی بشر در اساطیر ما را نمایندگی می كند.
از دیدگاه عرفانی نیز طهمورث مورد نظر است.
عنوان وی ((دیو بند)) است. یعنی آن كه دیوان را اسیر خویش می سازد و آنها را رام و مطیع سیرت نیك آدمی می كند.
در عدفان ایرانی نیز سخن ازكشتن نفس نیست. بلكه از ریاضت نفس است و ریاضت یعنی رام كردن. پس نفس را باید رام كرد تا در خدمت آرمانهای انسانی و نیكو باشد.
برای مثال اگر دیوی سركش به نام حرص و آز را در بند بكشیم، می توانیم این دیو آز را تبدیل به سربازی به نام خواست و اراده كنیم و از نیروی وی در جهت دستیابی به اهداف خوب انسانی و الهی بهره ببریم. اما اگر این دیو افسارگسیخته باشد برای دست یابی به خواست خود هر ناپسندی را مرتكب می گردد.
ملاحظه می فرمایید چنان كه بارها خاطرنشان ساخته ایم، ظرف اسطوره می تواند مظروفهای رنگارنگی را از جامعه و سیاست و فرهنگ و تاریخ و عرفان را در خویش جای دهد.
این بود نگاهی كوتاه به چهارمین شخصیت دوران پیشدادی یعنی طهمورث دیو بند. آرزو كنیم كه ما نیز دیوهای درون را در بند بكشیم تا بهره ما از شاهنامه حكیم بزرگوارمان تنها خواندن ابیات سترگش نباشد كه مزین شدن به این ویژگیهای نیكو باشد. ایدون باد.
در هفته آینده از جمشید یعنی مهمترین پادشاه دوران اسطوره ای شاهنامه سخن خواهیم گفت.
و درود بر فرزندان زبان بی همتای پارسی...