در تفكر عرفانی و به ویژه در نگرش بزرگانی چون جلال الدین محمد بلخی مادر نماد یا مثال خداوند است .
درباره ارزش و اهمیت و جایگاه مادر بسیار شنیده و خوانده ایم و بیشتر ما تجربه مهر و محبت و عشق و جانفشانی مادر را دیده ایم. در تفكر عرفانی و به ویژه در نگرش بزرگانی چون جلال الدین محمد بلخی مادر نماد یا مثال خداوند است . به تعبیر دیگر اگر بخواهیم در میان انسان ها كسی را نزدیك به خداوند بدانیم و بگوییم او می تواند شبیه خداوند شود ،كسی نیست جز مادر . حتی قهر و غضب مادر هم به فرزند واقعی و حقیقی نیست بلكه از سر دوست داشتن اوست تا فرزند زودتر از كار اشتباهش دست بردارد.
بدین خاطرست كه كودك حتی اگر مورد شماتت و تنبیه مادر قرار گیرد دوباره در همان حال به دامن مادر پناه می برد گویی كودك به نحو غریزی و طبیعی می داند كه قهروتنبیه مادر واقعی نیست بلكه از سر نگرانی و نسبت به تربیت و آینده فرزند است كه گاهی با او تندی می كند.
مولوی همین مضمون را بدین شكل بیان می كند آن جا كه در قالب كلام خداوند به وحی دل با موسی می گوید:
گفت چون طفلی به پیش والده / وقت قهرش دست هم در وی زده
خود نداند كه جز او دیار هست / هم ازو مخمور هم از اوست مست
مادرش گر سیلیی بر وی زند / هم به مادر آید و بر وی تَنَد
از كسی یاری نخواهد غیر او / اوست جمله شر او و خیر او
خاطر تو هم زما درخیر و شر / التفاتش نیست جاهای دگر
مولوی با این بیان و مثال ما را نیز راهنمایی می¬كند و می¬گوید ما نیز هم چون آن فرزند نسبت به مادر هستیم( یا باید باشیم) چنان كه فرزند نیز هنگام قهر و تنبیه مادر ، پناهی بهتر از مادر نمی شناسد ما نیز بدانیم و باور كنیم قهر و تنبیه خداوند با بندگانش جنبه اصلاح دارد و از سر لطف و محبت خداست ، تا ما دوباره برگردیم و در مسیر درست حركت كنیم . هیچ كس از خداوند به ما مهربان تر و دلسوزتر نیست . او خالق ماست و خالق جز خوبی و تعالی مخلوق خود نمی خواهد چنان كه در مراتب پایین تر هیچ مادری جز خیرو خوبی و موفقیت برای فرزند خود نمی خواهد.