در هفته گذشته نمونه هایی از ستایش خداوند در شاهنامه را پیش چشم گذاردیم و نیز به ستایش خرد و دانش در این اثر بزرگ اشاراتی شد.
در ابتدای گفتار این هفته نیز نمونه هایی دیگر در ستایش خرد را از نظر می گذرانیم.
نویسنده ارسطو جنیدی
به نام خداوندی كه جان و خرد آفرین است و نگهدار فرهنگ و فرزندان ایران زمین.
این هفته نیز به پیشگاه حكیم ارجمند و بزرگ كشورمان می رویم و از حضور پر نورش بهره مند می شویم.
در هفته گذشته نمونه هایی از ستایش خداوند در شاهنامه را پیش چشم گذاردیم و نیز به ستایش خرد و دانش در این اثر بزرگ اشاراتی شد.
در ابتدای گفتار این هفته نیز نمونه هایی دیگر در ستایش خرد را از نظر می گذرانیم.
خرد والاترین موهبت خداوندی بر آدمی است:
تو چیزی مدان كز خرد بهترست/ خرد بر همه نیكوییها سر است // فزون از خرد نیست اندر جهان / فروزنده كهتران و مهان //
و خردمند هرگز روا نمی دارد كه جهان به بدی سپرده شود:
هرآن كس كه او شاد شد از خرد / جهان را به كردار بد نسپرد //
فرد نادان لیاقت و توان چشیدن آب از چشمه گوارای دانش را ندارد:
پشیمان نشد هركه نیكی گزید / كه بَد، آب دانش نیارد مزید
نمونه هایی در تمجید از خرد فراوانند و نیز تجلیهای خرد.
والاترین تجلی كرد گزینش نیكیها و راندن بدیها از دل است.
آنكه حقیقتاً دانا و دانشمند باشد با این پرسشهای زیبا و شگفت فردوسی بزرگ به اندیشه فرو می رود. پرسشهایی كه در ادبیات به آنها استفهام انكاری گفته می شود. هدف از این سوالات دریافت پاسخ نیست. آماج و هدف از طرح چنین پرسشهایی آنست كه تاكید بر صحت و حقانیت كلام بیشتر شود و فردوسی استاد استفاده بدیع از این شیوه درخشان ادبی است.
مثلاً در جایی فردوسی بزرگ می فرماید: درخت كینه و نفرت را چرا باید كاشت؟
چو بستر ز خاك است و بالین ز خشت / درختی چرا باید امروز كشت ؟ // كه هرچند روز از بَرَش بگذرد / بُنَش خون خورد، كینه بار آورد //
یا در جای دیگر چه زیبا می گوید:
بد و نیك بر ما همی بگذرد / خردمند مردم چرا غم خورد؟ //
اساساً ادبیات عالم ابهام و خیال انگیزی و آفرینش زیبایی است. معجزه ادبیات این است كه آنچه كه فلسفه و منطق به زبان استدلال و صغرا و كبرای فلسفی ایراد می كنند و به تصریح بر زبان می آورند، ادبیات به زبان زیبایی و هنر و بلاغت و خیال بر زبان جاری می سازد و به تلویح بدان اشارتی می كند، كه ((اگر عاقلی یك اشارت بست)) و شگفتا آن كه تاثیر تلویح و اشارت هنرمندانه ادبیات به مراتب بر روان و دل و ذهن آدمی بیش از صراحت كلام استدلالی صِرف است.
برای مثال یكی از ارزشهایی كه یك انسان دانا و خردمند را سزاست، صبر و شكیباییست.
سراینده یگانه شاهنامه، صبر و شكیبایی را از تابش خورشید برتر و ستوده تر می داند:
شكیبایی از مهر نامی ترست / سبكسر بوَد هر كه او كهتر است //
و یا مثلاً آنگاه كه از كار و تلاش و كوشش سخن می گوید، چه زیبا كوشش و نتیجه گرفتن از كوشش را با تنبلی و تن آسانی قیاس می كند:
اگر كاهلی پیشه گیرد دلیر / نگردد ز آسودن و گاه سیر //
تن آسان غم و رنج بار آورد / چو رنج آوری گنج بار آورد //
و در جایی دیگر چه بدیع می فرماید كه بدترین و بزرگترین بلای انسان تنبل و تن آسان، همین كاهلی اوست كه دشمن جانش است و زنجیر بردگی بر تن روح و روان او افگنده است:
چه گفت آن سخنگوی آزاده مرد / كه آزاده را كاهلی بند كرد //
و پیایان سخن آنكه حكیم بزرگوار ما، نیكیهای تمامی بزرگواران شاهنامه را نیكیهایی درخور نام انسان می داند و آنان را نه نامهایی تزیینی و برای نمایشی ، بلكه الگوهایی برای پاكی و نیكی و دادگستری می داند و خاطر نشان می فرماید هیچ انسانی نیست كه نتواند با كوشش و پرورش درون به بارگاه عشق به خداوند و عشق به خوبی بار یابد.
او فریدون را در این باب مثل می زند.
از یاد نبریم كه فریدون تجلی تمامی ماكیها و خوبیها و دادگریهاست. او قلب تپنده ایران زمین است. رهاننده ایران زمین از دستان آغشته به جور و بیداد ضحاك، گستراننده سفره شادمانی و دادگری و یادآور بوی دلپذیر پاكی و خوبی نیاكانش. استاد، با لحنی محبت آمیز و درخواست كننده با مخاطب خود نجوا می كند. او را به ماكی و دادگری می خواند و اگر مخاطبش از وی نمونه ای طلب كند، فردوسی بزرگ فریدون را مثال می زند:
بیا تا جهان را به بد نسپریم / به كوشش همه دست نیكی بریم // نباشد همی نیك و بد پایدار / همان به كه نیكی بوَد یادگار / فریدن فرخ فرشته نبود / ز مشك و ز عنبر سرشته نبود // به داد و دهش یافت آن نیكویی / تو داد و دهش كن، فریدون تویی
در هفته بعد باز هم از جنگل عظیم و بی همتای شاهنامه برای كام جانمان میوه هایی شیرین خواهیم گزید.