یادداشت روز : ارسطو ( بخش دوم ) « ارسطو »

به عقیده ارسطو، عقلانیت همچنین حكم می كند كه فضیلت اخلاقی در امری باشد كه حد وسط و تعادل در آن رعایت شده باشد. بدین گونه است كه ارسطو توصیه به انتخاب شجاعت میان تهور و ترس، و اقتصاد میان بخل و اسراف و...... می كند

1397/03/29
|
16:22

نویسنده : علی شالچیان
در فلسفه اخلاقِ ارسطو، خیر و سعادتِ هر موجودی در غایتی است كه برای او معین شده است؛ و چون كمال انسان در عقلانیت مشخص شده است، پس خوشبختی و سعادت انسان در زندگی، مبتنی بر عقلانیت است.
به عقیده ارسطو، عقلانیت همچنین حكم می كند كه فضیلت اخلاقی در امری باشد كه حد وسط و تعادل در آن رعایت شده باشد. بدین گونه است كه ارسطو توصیه به انتخاب شجاعت میان تهور و ترس، و اقتصاد میان بخل و اسراف و...... می كند.
در سیاست نیز ارسطو راه وسط را توصیه می كند. از سویی دیگر، او به مخالفت با دموكراسی بر می خیزد؛ چون معتقد است كه دموكراسی بر این اصل استوار است كه همه مردم با هم برابرند، در حالی كه به اعتقاد او اصلا این طور نیست.
ارسطو واضع منطق است. البته، قوانین منطق را او تعیین كرد، بلكه اجزاء آن را او مرتب كرد. اگر ارسطو در همه قلمروهاى اندیشه بشرى تأثیر بسزایى گذاشته باشد، باید گفت كه مهم ترین تأثیر او در قلمرو منطق است. منطق در نظر ارسطو علم نیست، ابزار دستیابی به علم است. و از این روست كه مجموع كتب منطقى خود را ارغنون (آلت یا ابزار) خوانده است.
كسى معتقد نیست كه ارسطو منطق را بدین صورت كه امروز ما مى بینیم دسته بندی كرده باشد، بلكه او از جدل آغاز كرد. جدل در میان سوفسطاییان رواج داشت و افلاطون تحقیقات فلسفى خود را بر آن بنا نهاده بود، اما ارسطو ملاحظه كرد كه جدل هرگز به نتیجه مطلوب نمی‌رسد، و طرف را به یقین نمى رساند؛ زیرا جدل به خودِ اشیاء نمى پردازد، بلكه آرای دیگران را در مورد اشیاء تحلیل مى كند.
ارسطو گفت: مقولات ده تاست كه عبارت اند از: جوهر (همچون انسان) و كم (همچون دو كیلو) و كیف (همچون سفید) و اضافه (همچون پدر) و مكان (همچون در مدرسه) و زمان (همچون دیروز) و وضع (همچون نشسته) و ملك (همچون صاحب مال) و فعل (همچون صفتِ بُرندگی) و انفعال (همچون صفتِ بریده شدن)
هرچه درباره موجود توان گفت از این مقولات بیرون نیست. جوهر قبول كننده همه مقولات دیگر است. ارسطو جوهر را بر دو قسم مى كند: یكى "جوهر اول" كه بر- موضوع حمل نشود و در موضوع یافت نگردد، مانند حسین و سعید و ... و دیگری "جواهر ثانوى" كه آن عبارت است از انواع، و اجناس، كه جواهر اول در تحت آن ها واقع اند؛ همچون انسان كه بر موضوع حمل شود، به عنوان مثال، مى گوییم : "حسین انسان است" اما در موضوع یافت نشود، زیرا حسین نشاید كه صفت شىء باشد؛ اما مقولات دیگر (جواهر ثانوى) همه در موضوع، تحقق می یابند.
به عنوان مثال، مى گوییم: حسین بلند است، و سپید است، و پدر است، و در خانه است، و دیروز نشسته بود، درحالى كه شمشیرش را به گردن داشت. شمشیر چوب را مى برد و چوب بریده مى شود. شاید مهم ترین موارد مخالفت ارسطو با افلاطون، در این است كه ارسطو جز به وجود جواهر اول، یعنى اشیاء جزیى قائل نیست؛ ولى در این امر كه جواهر ثانوى -یعنى كلیات-محور علم منطق است، با او موافق است؛ زیرا علم جز به كلیات صورت نبندد.

دسترسی سریع