تنها چیزی كه می تواند آدمی را مطمئن و استوار به انتخاب ایمان و زندگی مومنانه سوق دهد دیدن و چشیدن طعم ایمان و آنگاه مقایسه آن با نبود ایمان است.
ملاك ها و معیارهایی كه عارفان در تبیین دینداری ارائه می¬دهند و عرضه می¬كنند برخلاف فیلسوفان و متكلمان كه دلیل می¬آورند و استدلال می¬كنند، عارفان نشانه می¬آورند و نشان می¬دهند. به قول مولوی:
گوشم شنید قصه ایمان و مست شد كو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست
عارفان و بزرگانی چون مولانا بیشتر در پی نشان دادن و به پیش چشم آوردن اثرات ایمان در زندگی انسانها هستند،تا دلیل تراشی و فلسفه¬گویی. به این خاطر است كه عارفان پای استدلالیان را ناقص و چوبین می دانند.چرا كه اساسا آدمی نمی تواند كل زندگی و عمر و نحوه زیستن خود را صرفا بر تعدادی استدلال بنا كند.
تنها چیزی كه می تواند آدمی را مطمئن و استوار به انتخاب ایمان و زندگی مومنانه سوق دهد دیدن و چشیدن طعم ایمان و آنگاه مقایسه آن با نبود ایمان است.
در نگرش عرفانی ایمان نعمت و موهبتی عظیم است كه با بودن آن آدمی باید هستی دیگری پیدا كند و این تنها با شنیدن و استدلال بدست نمی¬آید. اگر ایمان در برخی افراد ضعیف است،شاید علت اصلی آن همان گرفتن ایمان با قول و شنیدن از دیگران است نه دیدن و چشیدن و تجربه شخصی آن.
ذات ایمان نعمت و لوتی است هول ای قناعت كرده از ایمان به قول
مولوی درباره ایمان و خصوصیات و لوازمش استدلال نمی¬كند بلكه با یك بیت درخشان و درخشنده تفاوت ایمان و بی ایمانی را نشان می¬دهد.به تعبیر مولوی مومن باید همچون دریایی باشد كه هر سنگی (سختی¬ها و مصیبت¬ها) در او انداخته شود یا هر مرواریدی (دارائی¬ها و كامیابی¬ها) در او پیدا شود وجود او را به تلاطم نیندازد. نه تنها به تلاطم نیندازد بلكه چنان باشد كه دیگران (مومن و كافر) در ساحل وجود او به آرامش برسند.این چنین ایمانی است كه موجب حسرت كافران و بی¬ایمانان می¬شود.
مومن آن باشد كه اندر جزر و مد كافر از ایمان او حسرت برد