در اواسط قرن چهارم هجری، انجمنی مخفی در بصره و بغداد تشكیل شد. اعضای این انجمن جمعی از عالمان و اندیشمندان بزرگ اسلام بودند. این انجمن نامِ "اخوان الصفا" را برای خود برگزیدو رساله هایی را نگاشت كه به "رسائل اخوان الصفا" موسوم شد.
نویسنده : علی شالچیان
این گروه بر این باور بودند كه دیانت مردم به خرافات و اوهام آمیخته شده است و برای پاك كردن دین از آلودگی های انحرافی راهی جز بهره گیری از اندیشه و تعمق و فلسفه ورزی نیست . ایشان می گفتند كه برای استواری دین باید از معارف حِكمی و عقلی بهره جست تا مورد قبول اندیشمندان و دانشمندان ملل مختلف قرار گیرد. ایشان همچنین در رسائل اخوان الصفا تصریح كرده اند كه فلسفه چون از زبانی به زبان دیگر آمده است، حقایق نامفهوم و پیچیده شده است و تحریفات در آن راه یافته است؛ و از این رو، ما می خواهیم مقاصد اصلی فلاسفه را روشن تر، بیان كنیم تا درخور فهم گردد.
اعضای این انجمن در انواع علوم و فنون كه در آن عصر متداول بود و همچنین در معارف مذهبی و تاریخ ملل و شرایع و ادیان مهارت داشتند. ایشان گرد هم می نشستند و مسائل عقلی و دینی و اجتماعی را مطرح می كردند و به تبادل نظر در آن ها پرداختند و در پایان آنچه به نظرشان پسندیده و درست می آمد به عنوان رسائل اخوان الصفا نوشته می شد. رسائل اخوان الصفا مشتمل بر 51 رساله به علاوه یك رساله دیگر بود، كه هر یك در علمی از علوم تالیف شد.
مؤلفان این رسائل نام خود را آشكار نمی كردند، اما در نشر افكار و عقاید خویش ساعی بودند و مقالات ایشان حدود یك قرن در سراسر بلاد و ممالك اسلامی انتشار یافت و فكرها را به خود متوجه كرد و در مجامع علمی و دینی گفتگوها از ایشان شد؛ هرچند به دیده انكار در اندیشه های آن ها می نگریستند.
اخوان الصفا، برای تعلیم آموزش اصول خودشان، شیوه های خاصی داشتند. ایشان افراد را به چهار دسته تقسیم می كردند: گروهی مبتدیان بودند كه از 15 تا 30 سال داشتند. گروه دوم، اشخاصی بودند كه 30 تا 40 سال داشتند و گروه سوم افراد40 تا 50 ساله بودند. این سه گروه هر كدام در شرح و نشر رسائل، وظیفه خاصی برعهده داشتند؛ ولی گروه چهارم افرادی بودند كه سن آن ها بالای پنجاه بود و معتقد بودند كه وقتی سن اعضا بالا می رود، دیگر عقایدشان محكم و استوار شده است و حق را می بینند و این مرتبه همان مرتبه حكیمان است.
اخوان الصفا بیشترین تمركز خود را برای دعوت جوانان صرف می كردند و می گفتند كه خدا هیچ پیامبری را مبعوث نكرد، مگر اینكه جوان بود؛ و همیشه اولین كسانی كه آن پیامبرانِ جوان را دروغگو می خواندند، پیران آن قوم بودند؛ و در این مورد به آیات زیادی از قرآن، استناد می كردند.
نخستین كسی كه رسائل اخوان الصفا را به بلاد اندلس بُرد ابوالحكم عمرو بن عبدالرحمن كرمانی بود. چیزی نگذشت كه رساله ها در تمام بلاد اندلس منتشر شد و دانشمندان نواحی مختلف در مورد این مقالات بحث ها كردند . ورود این رسائل در اندلس نزدیك صد سال پس از تشكیل اصل جمعیت اخوان الصفا و تألیف رساله ها واقع شد، ولی اندلسی ها نخستین بار این مقالات را از ابوالحكم شنیدند؛ و از این رو، بعضی تصور كرده اند كه مؤلف اصل رسائل اوست.
پنج تن از اعضاء اخوان الصفا و نویسندگان رسائل به طوری كه از گفتار ابوحیان توحیدی به دست می آید از این قرار است : ابوسلیمان محمد بستی معروف به مقدسی و ابوالحسن علی بن هارون زنجانی و ابواحمد مهرجانی و عوفی و زیدبن رفاعه . اخوان الصفا در نوع تفكر ریاضی خود به اندیشههای فیثاغورث نزدیك شده اند و روی این مسئله كه حقایق اشیاء از اعداد تشكیل میشود تكیه كردهاند.
به نظر میرسد آنچه اخوان الصفا در باب آلوده شدن شریعت به جهل جاهلان ابراز داشتهاند خالی از نوعی موضعگیری سیاسی نبوده باشد. این جماعت با دستگاه خلافت بغداد سر سازگاری نداشتند و خلفای عباسی را برای اداره امور مسلمانان شایسته نمی دانستند.
در اندیشه اخوانالصفا خواست های بشری همگی به میلِ به بقا و كراهت از فنا باز می گردد. ایشان معتقد بودند كه تمامی اصول و قوانین اخلاقی ریشه در میلِ به بقا و كراهت از فنا و نابودی دارد و این اخلاق سرچشمه افعال و صنایع و معارف آدمیان است. از نگاه ایشان، خُلقیات آدمی بر دوگونه است: خلقیات فطری، و خلقیات اكتسابی، كه بر اثر عادت و تكرار پدید آمده است. اخلاق فطری یا طبیعی در واقع نوعی آمادگی در هر یك از اعضای پیكر آدمی است كه نفس آدمی به كمك آن، كار یا علمی را آسان تر فرا می گیرد؛ و این همان است كه به آن استعداد اطلاق می شود و عمل كردن بر خلاف آن منوط به امر و نهی و فكر و اجتهاد و رغبت است؛ اما اخلاق اكتسابی به كمك عادت و تكرار حاصل می شود. در واقع، عادات جاری با مداومت و تكرار موجب تقویت خُلقیات مشابه با آن عادت ها می گردد. از همین روست كه پرورش یافتن كودكان و مصاحبت آنان با افراد شجاع، موجب همانندی اخلاقی و رفتاری با آنان می شود .
از نگاه اخوان الصفا خُلق و خوی های اكتسابی، همچون علوم و معتقدات و اعمال اختیاری هیچگاه از نفس جدا نمی شوند و گویی جزء وجود آدمی می گردند. اخوانالصفا قائل به پیوندی استوار میان اعتقادات و اخلاق و تأثیر متقابل آن دو بر یكدیگر بودند و اعتقاد آدمی را رفتارساز و رفتار او را اعتقادساز می دانستند. از نظر ایشان خلق و خوی ها و رفتارهای اكتسابی برتر از خُلق و خوهای طبیعی و فطری بود. در نگاه ایشان، اخلاق و طبایع آدمیان به سبب چهار عامل، با یكدیگر فرق دارد: الف- اَخلاط اجساد و چگونگی امتزاج آن اخلاط ب- خاك و هوای شهرها ج- تربیت بر حسبِ دیانتِ آباء و اجدادی و معلمان و استادان د- تاثیرات نجومی.
اخوان الصفا معتقد بودند كه تحقق علم و تحقق هر صنعت نیاز به دو قطبِ استاد و دانشجو دارد و وجود استاد در هر صنعت و دانش و فنی ضروری است؛ و این را هر استاد باید از استاد دیگری آموخته باشد. از همین روست كه ایشان داشتنِ استادی با هوش، خوش طینت، خوش اخلاق، روشن ضمیر، دانش دوست، حقجو و فاقدِ تعصب را سعادتی برای دانشجو می دانستند و استاد را در كنار پدر جسمانی، پدر روحانی دانشجو به شمار می آوردند.
اخوان الصفا بر این باور بودند كه دانشجو باید هفت خصلت را دارا باشد: پرسشگری، سكوت، گوشدادن، اندیشیدن، به كاربستن آموخته، طلب راستی از خود، كثرت ذكر و ترك خودبینی. از نكات مهمی كه اخوان الصفا بر آن بسیار تأكید كرده اند این است كه دانشجو باید علم و معلوم را درست بشناسد و چگونگی پرسش كردن را بیاموزد، تا بداند كه چه بپرسد و اگر از او سؤال شد، چگونه پاسخ گوید. اخوان الصفا علم و صنعت را تا حدودی ارثی می دانستند و معتقد بودند كه مهارت آبا و اجداد به فرزندان به صورت ارثی، منتقل می شود. افزون بر این، ایشان قائل به تأثیر نجوم و كواكب در روند یادگیری علوم و صنایع بودند.