مولانا در دیوان شمس خود نیز مثالهایی دلپذیر و ملموس از كودك به عنوان تجسم صداقت و پاكی می آورد.در اینجا تعبیر مولانا از كودك ، نو آموز ، است. چراكه نوآموز ، در واقع كودكان هستند و منظور همان كودك است كه به تازگی قدم ازخانه بیرون نهاده و ...
نویسنده: ارسطو جنیدی
بندۀ پاك و مهربان خداوند و شاعر خوش صحبت ما ، مولانا جلال الدین بلخیِ تا ابد ایرانی، عارفی است با عظمت روحی منحصر به فردی كه كمتر نظیری برای آن در ادبیات جهان می توان سراغ گرفت.
شخصیت او شخصیتی است بسیار ژرف نگر. او از هر ذرۀ عالم درسی و عبرتی دریافت می كند و از هر تمثیل و نكته ای استفاده می كند تا وظیفۀ عاشقانۀ انسان در برابر پروردگارش را متذكر می گردد.
كودك نیز یكی از این مفاهیم است. كودك در تفكر زیبای مولانا صدها نقش و صدها صفت دارد. مولانا یك سو نگر نیست : همواره وجوه مثبت و نیز وجوه منفی یك مفهوم را به دقت می بیند و از هر كدام درسی برای انسان بیرون می كشد.
در این مجال كوتاه به مفهوم كودك در سخنان این عارف بی مانند تاریخ میهنمان و زبان پارسی نظری می افكنیم تا خالق مثنوی شریف برای ما از ابعاد رنگارنگ روح و شخصیت كودك سخن گوید و عبرتها و پندها و درسهای بسیاری را بر ما عرضه كند.
بخش اول: كودك به عنوان نمادی مثبت
در دیدگاه بلند و متعالی حضرت مولانا، هیچ چیز در عالم خالی از تجربه و عبرتی نیست و هرچیز درجایگاه خویش ، رسالت و مسوولیتی دارد و به قول حضرت استاد شاعران ـ نظامی گنجوی :
هر ذره كه هست، اگر غباریست در پـردۀ مـمـلكـت به كاریست
یكی از كارهایی كه هر ذرۀ این عالم انجام می دهد، اینكه در دیدگاه ژرف نگر اهل معرفت و عاشقان حق، تنها موجودی ساده جلوه نمی كند، بلكه به عنوان نماد و سمبل، مد نظر قرار می گیرد برای بیان حقایق علوی و موضوعات گوناگون بشری ، و روح مقدس مولانا چنان لطیف و پاك و دقیق النظر است كه حتی غبار و ذره را نیز نمادی از مفهومی بالاتر و متعالی تر در نظر می گیرد، چه رسد به كودك كه جملۀ آدمیان را شامل می گردد و در جای خود هزاران هزار رمز و راز در وجود خود دارد كه چشم پاك حضرت جلال الدین از تك تك آنها برای بیان مقصود خویش بهره می برد.
در باب كودك ، نیز دیدگاه او چنین است و از دیگر سو چون كودك، از دیدگاه مثبت آن ، نمادی از پاكی و لطافت و خوبی است، پس مولانا بسیار بدان توجه كرده است.
مولانا در دیوان شمس خود نیز مثالهایی دلپذیر و ملموس از كودك به عنوان تجسم صداقت و پاكی می آورد.
در اینجا تعبیر مولانا از كودك ، نو آموز ، است. چراكه نوآموز ، در واقع كودكان هستند و منظور همان كودك است كه به تازگی قدم از خانه بیرون نهاده و در مكتب به یادگیری مشغول گشته. می فرماید:
بیایید كه امروز ، به اقبال و به پیروز چو عشاق نو آموز ، بر آن یار بگردیم
و به راستی چه منظرۀ زیبایی را پیش چشم ما گذارده است. تصور بفرمایید كودكی را كه آهسته آهسته خواندن و نوشتن را فرا می گیرد و از هر جمله ای كه می خواند و یا می نگارد ، غرق در شادمانی و سرور می شود.
در نهاد پاك این كودك ، شوقی به آموختن هست كه در آنان كه دیگر نو آموز نیستند و مدتهاست كه وارد عرصۀ علم و دانش گشته اند، وجود ندارد. در آنان حتی شاید كسالت و بی میلی به آموختن نیز دیده شود. اما كودك نو آموز، حتی لحظه ای كه اسم خود را می تواند برای بار اول بنویسد و بخواند چنان ذوق می كند كه گویی از شوق در پوست خود نمی گنجد.
عینا همین تعبیر لطیف را پیش از مولانا، نظامی گنجوی، در اثر بی بدیل خود، خسرو وشیرین ، بیان فرموده است.
آنجا كه شیرین از دوری و فراق خسرو غمگین است و دست به نیایش برمی دارد و به راستی كه شیرین ، چه شیرین با خدای خود سخن می گوید. او شروع به قسم دادن خداوند می كند تا خدای مهربان، به حرمت آن چیزهایی كه شیرین نام می برد، او را از غرقاب غم بیرون بَرَد. یكی از چیزهایی كه شیرین خداوند را بدانها قسم می دهد ، وِرد ـ و به تعبیر شیخ اجل سعدی ـ سخن تلقین و تكراری است كه از نوآموز بر می آید:
به وِردی كز نو آموزی بر آید به آهی كز سـر سوزی بر آید
و این وِرد نوآموز را چه میزان پاكی و زلالی در نهاد است كه یكی از قسمهای شیرین به درگاه خداوند را شامل می گردد و نیز در كلیات شمس، یكی از زیباترین تعبیرات مولانا از كودك.
پس: در دیدگاه عرفا و خصوصاً مولانا ، كودك نمادی از عشق پاك و خالص است.
حال باز می گردیم به مثنوی شریف.
روشی كه مولانا در اشعار مثنوی پی گرفته است، روش « ترقی بحث » است. به این معنی كه در آغاز، صورت و ظاهر هرموضوع را مورد برسی قرار می دهد و سپس به عمق آن وارد می شود و لایه های پنهان آن را یكی پس از دیگری باز می كند.
در دیدگاه مثبت مولانا به كودك، این موجود خصایص مستحسنی دارد كه بعضی از آنها بدین قرارند:
كودك عواطف پاك و روحی لطیف دارد، كودك كنجكاو و جستجوگرست، كودك اهل تزویر و ریا نیست، كودك در زمان حال زندگی می كند، كودك اكراه و تحمیل را دوست نمی دارد، كودك از دروغ و خیانت بیزار است و دیگر اینكه كودك اهل محافظه كاری نیست. «هم از این روست كه وقتی حواریان از حضرت عیسی (ع) پرسیدند: چه كسی در ملكوت آسمانها بزرگتر است؟ عیسی (ع) طفلی طلب كرد و در میان آنان روی دستانش بلند كرد و فرمود: هرآینه به شما می گویم كه تا مانند طفل كوچك نشوید هرگز به ملكوت آسمان در نخواهید شد. پس هركس مانند كودك فروتن شود بدان جا راه دارد.»
در آغاز مولانا كودك را از دیدگاه ظاهری آن بررسی می كند. كودك در دیدگاه ظاهری آن دارای صفات پسندیده و خصال نیكویی است كه همۀ ما باید بكوشیم در پی این خصال نیكو و آراسته شدن بدانها باشیم.كودكی كه مادرش قصد كرده دست از ایمان بشوید و در مقابل بت پادشاه ظالم سجده كند، تا بلكه كودكش از سوختن در آتش در امان بماند ، كودكی است كه در اینجا نماد پاكی و اخلاص محض است و چنان روح نورانی و مقدسی دارد كه در درون آتش ، ابراهیم وار ، نمی سوزد و حتی به مادرش به زیبایی بشارت می دهد كه:
اندر آ ای مادر اینجا من خوشم گرچـه در صـورت مـیان آتشم
و این كودك به چنان درجه ای از شهود الهی می رسد و برهان حق را عیان می نگرد كه فریاد بر می آورد :
اندر آ مادر ببیـن برهان حق تا ببینی عشرت خاصان حق
طفلی كه حتی خوب و بد و مفید و مضر را هم از هم باز نمی شناسد، در نظرگاه مولانا بسیار والا مقام است، چراكه اعتماد و ایمان محض به دایه ( مادر خویش ) دارد و یكسره دل بدو می سپارد.
مولانا می فرماید كه تو ای عاشق راه حق ، بكوش چون آن طفل باشی . اگر انسان به راستی بر كردگار متعال توكل كند و دل بدو بسپارد، آنگاه در حصن امن و حصار مطمئن و در نیكو ترین شرایط قرار می گیرد.
در اینجا نیز كودك به عنوان نمادی توسط مولانا استفاده شده تا مفهوم تسیلم و توكل محض را نشان دهد و به راستی چه نمادی بهتر از كودك برای ارادۀ این مفهوم؟ همچنین مولانا كودك را به عنوان درسی پیش چشم ما گذارده تا ببینیم كه چطور مدارج ترقی را طی می كند: همانطور كه در آغاز می شنود بی آنكه سخن گوید و بعد از آنكه آموخت به نیكی سخن می گوید به ما این پیام را می دهد كه:
ادخلوا الابیات من ابوابها اطلبوا الاغراض من اسبابها
كودك در یكی از تعبیرات مولانا ، نماد نیاز محض و وابستگی كامل است. همان گونه كه كودك در رحم مادر محتاج و نیازمندی كامل است، رابطۀ انسان با خدا نیز بدینسان است.
مولانا در نیایشی شگرف و لطیف با خداوند می فرماید كه خداوندا ، ما حتی وجود نداشتیم كه بخواهیم تقاضا كنیم و حتی مفهوم تقاضا كردن را هم ما نمی دانستیم كه چیست و چگونه باید تقاضا كنیم و این تو بودی كه حتی درخواست كردن را به ما عطا فرمودی:
ما نبودیم و تـقـاضامان نبود لطف تو نا گفتۀ ما می شنود
و در بیت بعد كودك را در رحم مادر مثال می زند كه تا چه حد عاجز است و از تعبیر جالب بسته، استفاده می كند:
نقش باشد پـیـش نـقـاش و قلم عاجز و بسته چو كودك در شكم
نكتۀ مهم دیگری كه در خاتمۀ این بخش باید عنوان شود آنكه مولانا همانطور كه بهترین و كاملترین و زیباترین راه را برای وصول به حق و شناخت خداوند متعال ، همچون دیگر عرفا ، عشق می داند و آن را بالاتر و رفیع تر از عقل استدلال گر معرفی می كند ، این موضوع را در باب كودك و رابطۀ او با مادر نیز از یاد نمی برد.
مولانا به لطفی خاص این موضوع را در دفتر دوم بیان فرموده و خاطر نشان می كند كه رابطۀ كودك با مادرش رابطۀ عشق و احساس و دل است و نه رابطۀ استدلال و عقل:
یا به طفل شیر مادر بانگ زد؟ كه: بیا من مادرم هان ای ولد؟
ادامه دارد ...