در هفته های گذشته مغالطه را تعریف كردیم و به ذكر انواع مختلف آن پرداختیم . در این نوشتار برآنیم تا بیشتر در این باره سخن گوییم .
نویسنده: علی شالچیان ناظر
*مغالطه مردود شمردن شقوق دیگر:
در برخی امور، موضوع به گونه ای است كه ما با یك حصرِ عقلی مواجه ایم؛ یعنی آن موضوع از دو یا چند حالت خارج نیست. به عنوان مثال، مسابقه فوتبال از دو حالت خارج نیست؛ یا مسابقه با نتیجه مساوی به پایان می رسد و یا مسابقه برنده و بازنده دارد و احتمال دیگری وجود ندارد.
برخی امور حصر عقلی ندارد و ممكن است آن موضوع شقوق و صورت های بسیار مختلف و متعددی داشته باشد. به عنوان مثال، جنس سكه می تواند از چیزهای مختلفی باشد ؛ پس اگر به فرض ثابت شود كه جنس این سكه از طلا ، ثابت نمی شود كه جنسش از جنس نقره است؛ چون این احتمال وجود دارد كه سكه از جنس ها دیگری همچون نیكل و ... باشد.
برخی از افراد با رد كردن یك شق، ادعا می كنند كه شق دیگر یا گزینه دیگر كه آنها ادعا می كنند درست و شایسته است؛ در حالی كه در اموری كه حصر عقلی در آنها وجود ندارد با مردود شدن یك شق، شق دیگر به خودی خود، ثابت نمی شود.
* استفاده از فضل فروشی و الفاظ ثقیل:
یكی از شیوه های مغالطه فضل فروشی و استفاده از الفاظ ثقیل است تا ذهن مخاطب نتواند متوجه واقعیت شود.
*مغالطه آرزو اندیشی:
انسان ها كم و بیش، آرزوهایی دارند. این مغالطه وقتی رخ می دهد كه كسی از آرزوهای دیگران سوء استفاده كند و مطلبی كه مطابق آرزوی افراد است هرچند دلیلی بر صحت آن نباشد به آن ها تلقین كند.
*مغالطه توسل به مرجع كاذب:
مقصود از این نوع مغالطه این است كه گوینده برای رسیدن به نتیجه ای كه خودش می خواهد به آن دست یابد، سخنی را به یك مرجع نسبت دهد كه این نسبت دادن از نظر علمی اعتباری ندارد . به عنوان نمونه، استناد كردن به سخن یك كارشناس در زمینه ای كه حوزه تخصص او نیست یكی از مصادیق این نوع مغالطه است. به عنوان مثال، اگر برای اثبات اصل نبوت به سخن یك دانشمند فیزیك یا ریاضی استناد كنیم و بگوییم او چنین معتقد است اینجا استناد ما مغالطه آمیز است. نوع دیگر توسل به مرجع كاذب این است كه استناد به سخن مرجع به صورت غیر مشخص باشد. به عنوان مثال، گفته یا نوشته شود: یك مورخ نوشته است.
*مغالطه "اینكه چیز مهمی نیست":
گاهی برخی افراد با غرض ورزی می خواهند به مغالطه بپردازند و سخن درست یا ایراد و انتقاد درستِ كسی را غیر مهم جلوه دهند، در این صورت یكی از روش های ایشان این است كه از تعبیر "اینكه چیز مهمی نیست" و امثال آن استفاده می كنند.
*مغالطه خلط كردنِ انگیزه با انگیخته:
اگر كسی برای نقد یك نظر، به جای اینكه به بررسی خود آن نظر بپردازد، به خاستگاه آن نظر بپردازد او به این مغالطه مشغول است. به عنوان مثال، اگر كسی بگوید: موسیقی را در قرون گذشته به منظور لهو و لعب به كار می برده اند پس موسیقی مطلقا بد و حرام است، او مشغول این مغالطه است؛ زیرا اینكه در گذشته -به فرض -موسیقی برای لهو و لعب به كار می رفته است ربطی به ماهیت موسیقی ندارد.
* مغالطه منشأ:
این مغالطه شبیه به مغالطه "خلط كردن انگیزه با انگیخته" است با این تفاوت كه در مغالطه خلط كردن انگیزه با انگیخته هدف و انگیزه ی یك گروه معیارِ اعتبار یا بی اعتباریِ یك پدیده قرار می گیرد و در مغالطه "منشأ" اینكه چه كسی یا چه گروهی فلان چیز را ابداع كرده اند، یا در ابتدا فلان نظر را داده اند، دستاویزی برای پسندیده شمردن یا ناپسند شمردنِ آن ابداع یا آن نظر قلمداد شود. مغالطه بودن این نوع استدلال از آن روست كه اینكه چه كسی یا چه كسانی چیزی را ابداع كرده اند یا فلان نظر را داده اند دلیل بر این نمی شود كه آن نظر خوب یا بد باشد ؛ بلكه باید خودِ نظریه از نظر قوت و ضعف، مورد بررسی قرار گیرد و بر صحت و سقم آن استدلال ارائه شود.
*مغالطه كامل نامیسر:
گاهی اوقات ما با اموری مواجه ایم كه هر یك دارای نواقص یا معایب یا عوارضی اند و در اینجا یا ما باید از همه آنها صرف نظر كنیم و یا از میان آن ها آنچه را كه كمال نسبی دارد فعلا انتخاب كنیم و از آن استفاده كنیم و فعلا به بهانه ی عیوب همه موارد دست روی دست نگذاریم . كسانی كه از همه چیز ایراد می گیرند و جایگزینی ارائه نمی دهند و به طور صریح یا با زبانِ بی زبانی می گویند كه دست روی دست بگذارید ایشان متوسل به این مغالطه می شوند.
*مغالطه ایراد گرفتن از مثال :
اگر كسی استدلال خودش را برای موضوعی بیان كند و سپس مثالی را برای سخن خود بیاورد چنانچه مخاطب به جای اینكه به نقد استدلال او بپردازد فقط از مثال او ایراد بگیرد و با رد مثال او بخواهد استدلال او را به طور كلی رد كند او مشغول این مغالطه است؛ چون در اصل باید استدلال او نقد شود و با رد مثال نمی توان استدلال او را رد كرد و مثال به تنهایی، دلیل بر درست بودن یا غلط بودنِ یك سخن نیست.
*مغالطه سنتگرایی:
در این مغالطه، شخص برای رسیدن به هدف خود، متوسل به بیان این مطلب می شود كه هر پدیده یا عقیده ای كه گذشتگان به ما رسیده است و آن ها به آن معتقد و پایبند بوده اند، درست و صحیح است، و هر اندیشه بیسابقه و نویی، مردود و نادرست است؛ در حالی كه لزوماً چنین نیست و چنین قاعده ای وجود ندارد و پیشینیان در پاره ای از امور، به سبب جهل و نادانی، برداشت و تلقی غلطی از آن داشتند.
*تجددگرایی:
در این مغالطه، شخص برای رسیدن به هدف خود، متوسل به بیان این مطلب می شود كه هر پدیده یا عقیده ای كه نو و جدید باشد، مقبول و درست است و هر عقیده و نگرشی كه از گذشتگان به ما رسیده است مردود است؛ در حالی كه لزوماً چنین نیست و چنین قاعده ای وجود ندارد.
*مغالطه تخصیص :
اگر كسی با مستمسك قرار دادنِ برخی موارد خاص، بخواهد مواردِ عام را نیز نادیده بگیرد، مشغول این نوع مغالطه است. به عنوان مثال اگر كسی بگوید چون صداقت در برخی موارد ناشایست است (1) پس به طور كلی صداقت داشتن نباید مورد توجه قرار گیرد، این فرد به این نوع مغالطه می پردازد.
----------------------------------------------------
(1) به عنوان مثال، جایی كه راستگویی سبب شود كه جان فرد بی گناهی به خطر افتد.