یادداشت روز : اندیشه های حافظ شیرازی در اشعارش « الا یا ایها الساقی ...»

عشق دردانه است و من غواص و دریا میكده
سر فرو بردم در آن جا ، تا كجا سر بر كنم
در غزلی كه در آغاز دیوان حافظ نشسته ، خواجه شیراز دشواری های عشق را باز نموده است ، اكنون شاه بیت و نتیجه ی آن پیش روی ماست .

1396/08/22
|
17:35

نویسنده : باقر خلیلی
حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ
مّتی ما تّلق مّن تّهوی دّعِ الدنیا وّ اّهمِلها
حضور و غیبت هر دو اصطلاح عرفانی است . حضور حق كه همیشه و همه جاست اما حضور عارف نزد حق آن جاست كه میان عارف و حضرت حق واسطه نباشد .
دیدار می نمایی و پرهیز می كنی
بازار خویش و آتش ما تیز می كنی ( سعدی )
آیا می شود تصویری از خداوند داشت ؟این كه ناشدنی است ، حضور نزد خداوند آن هنگام است كه همه تصویر ها محو شود و همه ی هستی و بودت از آن خداوند شود :
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ ، از میان برخیز
خداوند در قرآن كریم می فرماید :« به ما كه آمدید ، تنها و یگانه آمدید ، چنان كه شما را در اول آفریدیم » (سوره انعام آیه ی 94)
بنابر این غیبت و حضوری كه حافظ می گوید چنان است :
«...و فایده ی این غیبت ، حضور است . غیبت بی حضور جنون باشد و یا غلبه و مرگ و غفلت . باید تا مقصود این غیبت حضور باشد و چون مقصود شد ، علت ساقط شود ... نه غایب آن بود كه از شهر خود غایب بود، غایب آن بود كه از كل ارادت غایب بود كه وِرا ارادت اشیاء نبود ،كه حاضر آن بُوّد كه وِرا دل رعنا نّبُوّد ، تا اندر آن فكرت دنیا و عقبی نیود و آرام با هوی نبود ( كشف المحجوب هجویری)
دیدن روی تو را دیده ی جان بین باید
وین كجا مرتبه ی چشم جهان بین من است
پس اگر به وجود خود حاضر شدی از قرب حق غایب گشتی ، حضور تو در هلاك توست :
راهی ست راه عشق كه هیچش كناره نیست
آن جا جز آن آن كه جان بسپارند ، چاره نیست
هر گه كه دل به عشق دهی خوش دمی بُود
در كار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
این ها كه گفتیم و همه ی سختی های عشق را تاب آوردن برای این حضور است .
دیدن روی تو و دادن جان مطلب ماست
پرده بردار ز رخساره كه جان بر لب ماست ( فرصت شیرازی )
والسلام

دسترسی سریع