افلاطون معتقدبه نظریه ی یادآوری درآموزش است بدین معنی كه مربیان ومعلمان مهمترین نقش شان درفرایند آموزش،یادآوری است زیرا مطابق نظریه مُثُل افلاطونی این جهان سایه ای از جهانی دیگر است و معرفت پیشتر از این در لوح ضمیر آدمیان نقش بسته است...
نویسنده : حسین نعمتی
كاشكی هستی زبانی داشتی/ تا ز هستان پرده ها برداشتی
هرچه گویی ای دم هستی از آن/ پرده¬ی دیگر بر او بستی بدان
در بخش اول یادداشت كیمیای سكوت گفتیم كه از منظر مولوی هدف از سكوت در اولین مرحله، آموختن و كسب معرفت و آگاهی است.
و در بخش دوم اشاره شد حد بالاتر سكوت و علت سكوت از منظر مولوی آسیب هایی است كه آدمی از ناحیه زبان گرفتار آن می¬شود.
اكنون در این بخش پیرامون مرحله سوم و نهایی سكوت توضیح می دهیم. البته توضیح مرحله سوم نیاز به مقدمه فلسفی كوتاهی دارد.
در مكتب فلسفی افلاطون و ارسطو نظریه ای درباره¬ی آموزش وجود دارد كه به نظرم بیان آن در فهم موضوع سكوت راهگشاست.
افلاطون معتقد به نظریه¬ی یادآوری در آموزش است بدین معنی كه مربیان و معلمان مهمترین نقش شان در فرایند آموزش ، یادآوری است زیرا مطابق نظریه مُثُل افلاطونی این جهان سایه¬ای از جهانی دیگر است و معرفت پیشتر از این در لوح ضمیر آدمیان نقش بسته است و آموزش دهندگان معرفت و آگاهی تنها یادآوری-كنندگان هستند. لذا بر طبق نظریه یادآوری، سكوت و خاموشی شرایط و مجال بهتری برای كسب معرفت فراهم می¬كند تا سخن گفتن و حرف زدن.
در مقابل نظریه یادآوری افلاطون نظریه یادگیری ارسطو قرار دارد. ارسطو معتقد است برای كسب معرفت و و شناخت آموزش و یادگیری اصل است نه یادآوری.
لذا مطابق نظریه یادگیری ارسطو آموزش و سخن گفتن و مطابق نظریه یادآوری افلاطون سكوت و خاموشی اصل می¬شود.
نكته مهم آن است كه ادیان و سنت های عرفانی نیز موید دیدگاه مبتنی بر یاد آوری هستند.مثلا در قران خداوند خطاب به پیامبر اسلام می¬فرماید: فَذَكِّرْ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَكِّرٌ: پس یادآوری كن كه همانا تو یادآوری كنندهای(سوره غاشیه آیه21).
برای سطح سوم سكوت علت عمیق و مهمی وجود دارد كه خلاصه و چكیده تقریر این دیدگاه نزد عرفا و به ویژه مولوی چنین است:
راز توصیه به سكوت « ناتوانی زبان در تفسیر و تبیین پدیده های هستی است»به عبارت دیگر در این مرحله و مرتبه زبان و سخن بجای آنكه خصوصیت روشنگری برای آدمی داشته باشد بیشتر موجب حجاب و تاریكی می¬شود .
سخن گفتن در این وضعیت برای فهم و تبیین پدیده های هستی تبدیل به پرده و مانعی می شود كه آدمی را از آگاهی دور می كند چرا كه اساسا زبان توان و كشش توصیف چنین سطح و مرتبه¬ای را ندارد.
هرچه گویی ای دم هستی از آن/ پرده¬ی دیگر بر او بستی بدان
لذا در این مرحله آدمی باید ابزار زبان و سخن را به كناری نهد و با ابزارهای دیگری بدنبال انتقال شناخت و معرفت باشد.